داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

محله خراب (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

دوستان سلام 👋🏻
من از تمام کسانی که حمایت کردن ممنون
از اون دسته عزیزانی که خوشون نیامده هم عورض می خواهم
من در داستان اول یه سری نکته کوچیک رو نگرفتم:
اول اینکه کیرم اون موقع ۱۶ یا ۱۵ سانت بود شاید باور نکنید میل خودتون اسراری ندارم
دوم من به شما گفتم اگه حتی باور هم نکردین فکر کنید این اتفاق برای شما روخ داده یا فکر کنید که یه فانتزی هست به خودتون زیاد فشار نیارید دنیا دوروزه
سوم من گفتم از شانس خوب
چهارم اسم داستان رو همنجوری نوشتم محله خراب نه اینکه یه محله رو کرده باشم
باز هم از حمایتی که کردین سپاس گزارم 🙏🏻😘❤
خصوصیات خودم :
قد ۱۸۰
رنگ پوست سفید
سن در حال حاضر ۱۸
زن دایم
سن ۳۵
قد ۱۷۰
رنگ پوست سفید
مشخصات بدن جسه متوسط کص مو دار چوچول دار و نا فورم پستون بزرگ نوک قهوه‌ای
مشخصات خالم
سن ۴۰
قد ۱۸۵
رنگ پوست سفده سفید
مشخصات بدن روفورم پستون سایز کوچک نو صورتی کص کم مو و به شدت خوش تراش

ادامه داستان با عرض پوزش برای زیاد شدن متن بالا این بار خیلی جزئیات رو نمیگم چون زیاد میشه

پنجشنبه بود و من تا ساعت های نه بود که از خواب بیدار شدم و تا ساعت ۱۰ صبحونه و بقیه کارم طول کشید رفتم یه سری به حیاط پشتیه خونمون و برگشتم داخل حدودا یه ۶ یا ۷ دقیقه شد داخل شدم مادرم گفت زندایت زنگ زده کارت داره منم خودم رو زدم به فیلم که دوباره چیکارم داره و رفتم در باز بود رفتم داخل حیاط درو بستم وارد شدم اومدم سلام کنم خالم رو دیدم و با خالم احوالپرسی کردم خیلی مشتاق بودم همین جوری به این طرف و اون طرف نگاه میکردن که خالم یه نگاه به من و یه نگاه به زندایم کرد وگفت مگه چقدر داشتی که زنداییت اینجوری تعریفش رو برام میکنه یه لحظه انگار یه سطل آب یخ ریختن روم رنگم پرید آب دهنم خوش شده بود و نمی تونستم حرف بزنم که خالم دوباره حرفش رو تکرار کرد و به من گفت نترس خاله به مامانت نمیگم روم رو کردم به زنداییم با استرس گفتم چرا گفتی برگشت به من گفت منو خالت با هم دوستیم و هیچی بین ما مخفی نمیمونه این رو راست می‌گفت با خلم خیلی رابطه خوبی داشتن ولی من فکر نمی کردم که براش همچین حرفی بزنه اون موقع هنوز فکر میکردم که گفتن این حرفا پیش کسی گفتن حتی بهترین دوستت هم خوب نیست خالم منو کشید سمت خودش بهم گفت که شوهرش اصلا کیرش بزرگ نیست و به زور سرش از دست خالم رد میشه و هیچ وقت اون لذتی خالم میخواسته رو براش نداشته شلوارم رو کشید پایین با دست های سفید و نرمش شروع به مالش کیرم کرد تا اینکه کاملا سیخ شد زن دایم صورتش رو آورد جلو و برام شروع به ساک زدن کرد خالم هم لباساش رو در آورد و اومد پیشم کیرم رو از زندایم گرفت و دوباره شروع به مالشش کرد دست های خالم خیلی حس خوب تری داشت نسبت به ساک زنداییم با اون یه دسته دیگش با خایه هام بازی می‌کرد بعد کیرم رو گذاشت بین پستون های کوچیکش و شروع کرد به مالش و بالا و پایین کردن کیرم با پستوناش یکم گذشت حدود ۱۰ دقیقه نشد که ارضا شدم حس خیلی بهتری برام داشت اما انگار نمی تونستم رو پام وایسم دراز کشیدم و چشم هامو بستم همینطور که افتاده بودم برام آب قند و نمک آوردن خوردم یکم حالم جا اومد از زن دایم تشکر کردم بعد اومد بلند شم خودم رو جمع و جور کنم خالم بهم گفت همه لباسات رو در بیار من فقط یکم شلوارم رو کشیده بودم پایین گفتم دور میشه برم قبول نکرد همه لباسام رو خودش کمکم در آورد بعد به من گفت دراز بکش بقیش رو به خالت بسپر سوتینش سیاه بود ولی شرتش قرمز کیرم رو گرفت تو دستش منم یه نگاه به شرتش کردم از نمایی که می دیدم هرچی نگاه می کردم سیر نمی شدم باسن نرم و سیقلی شکل خوشگلش داشت انگار با هام حرف می زد یکم دستم رو روی تنش کشیدم و بعد شرتش رو آوردم پایین یه کص صورتی و خیلی خوشگلی دیدیم انگار یه نفر توی گوشم گفت که کصش رو بخور اول یکم تردید داشتم ولی یواش زبونم رو زدم به کصش که یه نا له خیلی ناز کرد که انگار تو بدنم زلزله به پاشد یکم که لیس زدم یخم آب شد و هرچی بیشتر میخوردم لذتش بیشتر و بیشتر می‌شد من لیس میکشیدم و خالم ناله می کرد و من رو بیشتر وسوسه همینطور ادامه دادم که خالم تو صورتم خودش رو ارضا کرد من که آب کصش رفته بود توی دهنم و مزش کرده بودم بازم ادامه دادم که خالم گفت دیگه بسه اندازه کافی لیس زدی حالا بریم سراغ کار اصلی گفتم چی گفته میفهمی دراز کشید پا هاش رو داد بالا یکم توف زد به دستش و بعد با هاش کیرم رو خیس کرد و منو به سمت خودش کشید و کیرمو کردم داخل کصش یه حس خیلی عجیب در عین حال غیر قابل وس بود که انگار میخواست جونم از تو سوراخ کیرم بزنه بیرون و خیلیم تنگ بود خالم گفت یه‌کم کیرتو کن تو یواش یواش تا تهش رو بعد بیار بیرون و هی تکرار کن و هر بار سرعتت رو زیادتر کن این کار برام خیلی سخت بود چون احساسش خیلی چیز بود غیر تحمل خیلی نشد تا که دوباره ارضا شدم شاید پنج دقیقه دیگه نمیتونستم حرکت کنم بدنم حسابی ضعیف شده بود یه ربع ساعتی اینجوری بودم که تلفن زندایم زنگ خورد مامانم بود پرسید که من هنوز اونجا زندایم گفت آره خالش اومده داره با خالش حرف میزنه مامانم هم گفت که بهش بگین بیاد ظهر شده من هم خدا حافظه کردم اما شب اصلا خوابم نمی برد یه احساس نا آرامی خواستی داشتم که بهم اجازه خواب نمی داد از یه طرف توپه توپ بودم از یه طرف هم اینطوری
من تا چند روز بهم ریخته بودم و هی منتظر این بودم که زندایم زنگ بزن برم که خودم رو باهاش آروم کنم اما یه تقریبا ۳ هفته ای من مثل خوره خودم رو میخوردم و منتظر زنگ و آروم شدنی هم نداشتم

ممنون از خواندن این متن از همه شما عزیزان سپاس گزارم 🌹🌹❤❤❤😘😘😘😘🙏🏻🙏🏻🙏🏻💋💋💋💋
ممنون از کسانی که حمایت کردن و می کنن
لطفا باز هم لطف کنید
و پیام یا ایموجی بزارید
اون دوستانی که فحش میدن هم به دونن که فقط شعور خودشون رو نشون میدن و به خودشون انگار توهین میکنن

این داستان هنوز آدمه داره

راستی یه چند تا فانتزی هم دارم اگه خواستین بگید تا بنویسم چون داستان بعدی ادامه نداره و اگه خواستین تا بعد از اين داستان فانتزی رو بگم
باز تشکر از همه شما انجمن کیر تو کس های عزیز

نوشته: دنیل

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها