داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

مامان تقسیم بر سه 2

من باید خیلی حواسم می بود که اون به انحراف کشیده نشه . درهر حال به هر دردسری بود سال تحصیلی به پایان رسید و بهشون قول دادم که چند روز اونا رو ببرم مسافرت تا حال و هواشون عوض شه . محسن چند تا ماشین داشت که دلم نمیومد هیشکدومشونو بفروشم . بعد از مرگش مجبور شدم رانندگی یاد بگیرم تا  کمک حال خودم و بچه هام باشم . اون از این که من رانندگی کنم هراس داشت . گذشت زمان در بعضی زمینه ها آروم ترم کرد ولی در بعضی موارد غمم تازه تر می شد . به یاد خاطراتی که با اون داشتم میفتادم . یه شب خوابشو دیدم . خوابشو که دارم باهاش سکس می کنم . خوشحال شدم . تو خواب بهش گفتم محسن من فکر می کردم که تو مرده ای . لخت در اختیارش قرار گرفتم که هر کاری دوست داره باهام بکنه ولی دستم خورد به جایی و بیدار شدم . بیدار شدم و در حسرت بیداری , بیدار موندم . همون باعث شد که حشرم بزنه بالا . بی اراده خودمو لخت کردم . به یاد اون وقتایی که براش افسونگری می کردم و اونم نازمو می کشید . منم در فکر اون لحظات همون شورت و سوتینی رو هم که تو تنم مونده بوددر آورده و یه گوشه ای پرتش کردم . یه دستمو گذاشتم رو سینه ام و یه دستمو رو کوس خیسم . رفته بودم تو حس . به یه گوشه ای که هیشکی نبود به عشق خیالی خودم اشاره می زدم که بیاد جلو . بیاد و بپره تو بغلم دلم می خواست از اون دنیا برگرده . زنده شه کیرشو بکنه تو کوسم ولی افسوس که آرزویی محال بود . اون وقت شب چیزی هم دم دستم نبود تا با اون کوسمو بخارونم . زورمم میومد تا برم از یخچال موز بردارم . روتخت دمر کردم تا کوسم با تشک در تماس باشه . خودمو رو تخت می کشیدم و کوس خیس و نیاز مندمو بهش فشار می دادم تا این جوری یه خورده هوسمو بخوابونم .غافل از این که آتیش هوسم بیشتر می شد و هر لحظه منو بیشتر می سوزوند . حس کردم صدای در اتاق خواب اومده . شک داشتم .نکنه یکی منو زیر نظر داشته باشه . خجالت می کشیدم که یکی از پسرام منو با این وضعیت ببینه ولی چاره ای نبود . باید به همون حالت باقی می موندم تا از یه طریق دیگه بفهمم جریان چیه . سمت چپم در فاصله چند متری یه آینه متوسط قرار داشت که قسمتی از در اتاق خوابو نشون می داد . خودمو کمی بالاتر کشیدم تا بهتر دید داشته باشم . حدسم درست بود . معین در حالی که شورتشو پایین کشیده بود کیر شق کرده خودشو به طرف من نشونه رفته بود .اون متوجه نبود که من متوجهشم .  به کون لخت و گنده من نگاه می کرد و در حال جلق زدن بود . از من کاری ساخته نبود . خیلی خجالت کشیدم . باید در همون حالت می موندم تا کارش تموم شه و بره . از این می ترسیدم که نکنه شهوت بزنه به سرش و بیفته روم . وقتی متوجه خالی کردن آب کیر تو دستاش شدم یه خورده آروم گرفتم . اون رفت و منم سریع در اتاقو از داخل قفل کردم و رفتم تو فکر . فکر این که بالاخره اونم  نیاز های خودشو داره . باید نشست و باهاش صحبت کرد . در عصری که بیشتر روابط دخترا و پسرا پوشالی شده و معین هم آدمیه که شاید راحت گول بخوره یه نگرانی تازه ای در من ایجاد شده بود که سعی کردم مشکل و نیاز خودمو فراموش کنم و به اون فکر کنم . صبح شد و چیزی به روش نیاوردم . تا این که موقع صبحونه دیدم خودش به من میگه -مامان تو این روزا خیلی کم به خودت می رسی . با این که به خودت توجه نمی کنی خیلی ناز و خوشگلی . اون وقتا که بابا بود یه جوری دیگه ای بودی . ما بچه ها هم دوست داریم که خیلی خیلی ناز تر ببینیمت . -فقط تو دوست داری یا داداشات هم میخوان;/;  -مبین ! میلاد ! درست نمیگم ;/; اونا هم که فکر کنم چیزی از موضوع نفهمیده باشن سری تکون دادن و گفتن آره داداش . -ببینم این جوری مامانتو دوست نداری و نمی خوای ;/;-چرا ولی اون جوری خوشگل تری . یه خورده لجم گرفته بود . از این که اون این قدر راحت به تن لخت من نگاه کرده و جلق زده خونم به جوش اومده بود ولی وقتی فکر کردم که ممکنه  کار من سبب شه یه خورده دلش خوش شه و چشم و دلش سیر باشه ازترس این که به دنبال چشم چرونی و دنبال دختر مردم رفتن باشه یه آرایش و میکاپ خفیفی رو صورتم انجام دادم .-واااااایییییی مامان یه تیکه ماه شدی .. یه خورده دلم گرفته بود . ولی سعی می کردم این گرفتگی خودمو کمتر نشون بدم . این پسرا همه چیز من بودند و تا اونجایی که جا داشت باید با هاشون مدارا می کردم . اومد نزدیک من و بغلم زد . نمیدونم چرا دوست داشتم از دستش فرار کنم . وقتی اون حرکت شب گذشته اش یادم میومدیه جوری می شدم ولی وقتی که بغلم زد و منو به خودش فشرد واسه یه لحظه حس کردم این پدرشه که بغلم زده . خیلی هم شبیه اون شده بود . هر چی بزرگتر می شد بیشتر به اون شباهت پیدا می کرد . رفته بودم تو یه عالم دیگه ای . وقتی که لبامو جلوی دو تا داداشاش بوسید و بهم چسبید منم بی اراده خودمو به دستش سپرده و حس می کردم که محسن داره بهم حال میده … ادامه دارد …. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها