داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

مادر فداکار 60

کتی :خب بد نشد آدم اگه نمیره خیلی چیزا می بینه . المیرا : کتی جون خواهش می کنم تو ذوق این جوونا نزن . یادت باشه که خیلی چیزا هم دیده شده .. اینو که گفت کتی ساکت شد و انسیه و سوسن هم می دونستن که اگه بخوان حرفی بزنن با حریفی به نام المیرا طرفن و تازه اونا براشون چه فرقی می کرد که امیر کی رو بکنه یا نکنه اونا فقط می خواستند که زود تر خودشون با اون بلاسن . تازه این صحنه هم خیلی اونا رو وسوسه کرده بود . امیر سرشو گذاشته بود رو صورت المیرا و با بوسه های آرومش قصد آروم کردن خواهرشو داشت -الناز جون ناراحت نباش اونا از خودمونن چیزی نمیگن . -داداش آبروم رفت من چه جوری می تونم در مقابل اونا سر بلند کنم . -تو فقط غصه اینو می خوری .. زنای مهمون مسیر صحبتو عوض کردند. سوسن : خب المیرا جون هر وقت کاری داشتی میای سراغ ما ;/; پس بگو چرا دیگه این روزا بهمون سر نمی زنی برای خودت سرگرمی داری ;/; ما غریبه شدیم که نباید از مسائل خونوادگی خبر داشته باشیم . هیچی نمی شد . امیر به خاطر این که یه جوری مسئله رو حلش کنه قصد داشت که یکی یکی و جدا گانه با این زنا حرف بزنه و دم اونا رو ببینه البته اونا جاسوس و فضول نبودند که برن پیش همه جار بزنن ولی اون می خواست کاری کنه که روحیه رو به خواهرش بر گردونه داشت خودشو می خورد این دختره . اول سوسن رو برد یه گوشه ای دور از چشم بقیه . -زن دایی تو که می دونی من چقدر با کس و کون تو حال کردم و هر وقت هم که بخوای در خدمت تو هستم . فقط اگه می خوای بازم بهت حال بدم سر به سر النازم نذار اونم خجالت می کشه . کاری کنین که روحیه بگیره . اگه منو دوست داری اونو هم دوست داشته باش به هر حال دختره و انتظار و هوس داره . آدم که در دایره زندگی فقط نباید متوجه خودش باشه . واسه دیگران هم باید ارزش قائل شه . دوستشون داشته باشه . سوسن خم شد و گفت اگه بدونی من چقدر تشنه این کیر و طالبشم . بی وفا نامرد رفتی که رفتی . پس بگو حالا هوس و عشق خواهرتو جایگزین من کردی که دیگه بهم سر نمی زنی . الان هم که می خوای راه کسشو باز کنی . خیلی بی معرفتی . کیر امیر رو تو دستش گرفت و گفت من به جون این کیر قسم می خورم که هر کاری دوست داشته باشی انجام بدم به شرطی که بازم باهام سکس کنی . هر وقت که دایی ات خونه نبود و مزاحمی هم نداشتیم و تونستی باید بیای سراغم . خیلی نامردی .. -باشه زن دایی قربون شکل ماهت . فقط یادت باشه من چی بهت گفتم .. عمه کتی و زن عمو انسیه رو هم همین جور فرا خوانی کرد و با اونا هم یه حرفایی شبیه  حرفایی که به سوسن زده بود رد و بدل کرد و بر گشت به سوی جمعیت یه اشاره ای هم به مادرش کرد که جوره . فقط این الناز به شدت داشت گریه می کرد . امیر رفت سمتش ولی اون همچنان گریه می کرد .-خواهر گلم ببین اینا همه دوستت دارن . همه رفیقتند .این تویی که خودتو از همه اونا دور نگه داشتی و فاصله گرفتی . دوستت دارم الناز اونا هم دوستت دارن . زنا یکی یکی اومدن طرف الناز . سوسن : الناز جون کسی محکومت نمی کنه . من خیلی خوشحال شدم که امیر و مامانت به یه درک بالایی رسیدند که نیاز های تو رو درک کنند تازه چه اشکالی داره یه برادر با یه خواهر ارتباط ذاشته باشه . در جامعه قدیم ایران و زمانهای خیلی دور اینا مسئله ای نبود . حالا شده تابوهای اخلاقی دینی و اجتماعی . انسیه هم یه حرفایی در این مورد زد و کتی هم که از بقیه احساساتی تر بود النازو بغلش کرد و دو تایی زار زار شروع کردن به گریستن . -عزیزم کی بهت ایرادی گرفته . همه ما خوشحالیم . خوشحال و خندون . ما اگه می دونستیم با خودمون یه هدیه و چشم روشنی هم می آوردیم . ناسلامتی تو الان داری رسما عروس داداشت میشی .. امیر داشت به این فکر می کرد که نکنه کس خل بازی اونا گل کنه و یه مراسم راه بندازن . لحظه به لحظه چهره الناز باز تر می شد . سوسن که بی پر وا تر از بقیه نشون می داد گفت واسه این که نشون بدم حس نیت دارم خودمو لخت می کنم تا بگم که خیالم نیست . صمیمیت و یک رابطه زیبا و دوستانه فامیلی که این حرفا رو نداره .. الناز داشت شاخ در می آورد . هر چند از این که داداش امیر زندایی رو این جور سکس ببینه  حسادت می کرد ولی یه آرامشی درش ایجاد شده بود که بهتر و بیشتر خودشو با محیط وفق بده . انسیه هم سریع خودشو لخت کرد و کتایون هم واسه این که از قافله عقب نمونه همین کارو انچام داد . تنها کسی که یه نیمه پوششی تنش داشت المیرا بود که مثلا می خواست سیاست بره و بگه که هنوزم اصالت حودشو حفظ کرده زیر کیر نرفته . کتی : المیرا تو هم درش بیار دیگه .. من ناراحت نمیشم . یه وقتی فکر کنی که از این که من فکر کنم به روح داداش مرحومم توهین کردی نه این جوری ها هم نیست زندگی مال زنده هاست -نه کتی جون پسرمه .. حالا شما حسابتون جداست . ولی هر سه تا زن یه جورایی به المیرا مشکوک بودند . … ادامه دارد … نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها