داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

لبخند سیاه 218

قسمتی دیگه از نوشته های فتانه رو خونده بودم ..این اتفاقاتی بود که تا دو سه روز قبل واسش افتاده بود .. نمی دونستم که دیگه چه خبره و کارش با زری به کجا کشیده .. البته زری مثل فتانه محکوم نبود ولی این که خیلی زود گول حرفای اونو بخوره و شرافت خودشو ببره زیر سوال خیلی ناراحت کننده بود . با این حال اونم یک زن بود . شاید من نباید به این سرعت در مورد زنی که شوهرش تا این حد اونو اذیت کرده قضاوت می کردم . ولی می تونستم این انتظارو از زری داشته باشم که به خاطر پسرش هم که شده بازم یه مدتی رو دندون رو جیگر بذاره . اما کاری که کیوان با فتانه کرده بود خیلی ناراحتم کرد .. از این که یک مرد چقدر پست می تونه باشه و یک زن هم چقدر هوسباز که از این لحظه های تعرض و تجاوز واسه خودش یه فضای لذت می سازه . چند روزی گذشت و از اون جایی که کنجکاو شده بودم تحقیقات کردم و متوجه شدم که کیوان و زنش دارن از هم جدا میشن و از قرار معلوم تا حالا شوهره محکوم شده و همه جا هم پخش شده که مرد اهل زن بازیه و از اون جایی که دست رو زنش بلند کرده زری گذاشته رفته . در حالی که این قسمت قضیه کمی ناعادلانه به نظر می رسید . چون زری زمانی کتک خورده که در خونه فتانه بوده . هر چند فرقی هم نمی کرد و در هر دو صورت کیوان محکوم بود ..حتما حالا مهرشو هم می گرفت و به اتفاق فتانه می تونستن خیلی راحت برن دنبال عشق و حال و تفریح خودشون . مدتی بعد هم با خبر شدم که کیوان و زری از هم جدا شده .. زری هم مهرشو تمام و کمال یکجا گرفت .. پسرشو هم تحویل شوهرش داد که ازش نگه داری کنه .. ولی می تونست هر وقت که دوست داره اونو ببینه .. اینم در نوع خودش جالب بود .. ولی یه چیزی رو می دونستم و اون این که زری  خواسته با دور بودن از پسرش  بی درد سر به تفریح و عشق و حالش مشغول باشه . واسه اون اهمیتی نداشت که چه بر سر پسرش میاد . اونم مثل فتانه  نسبت به سرنوشت اونایی که یه روز عزیز ترین عزیزاش شده بودن بی احساس شده بود . حدود بیست روز بعد از این که  برای آخرین بار نوشته های فتانه رو خونده بودم اون اومد خونه مون و خواست که فربدو با خودش ببره . اصلا دلم نمی خواست که پسره با مادرش بره . مادری که معلوم نبود رو ز رو با چند تا مرد سپری می کنه . یه حسی بهم می گفت که تا مدتی دیگه حال کردن آماتوری اونا به نوعی تجارت حرفه ای تبدیل میشه .. اون وقت در چنین محیطی اون چطور می تونه حتی برای یک یا دوروز از فربد نگه داری کنه ; درست زمانی اومده بود که بیتا هم خونه نبود .. بازم به یاد مطالب و خاطراتش افتاده بودم . وقتی که بهم زل  زد و مات و مبهوت نگام می کرد داشتم دیوونه می شدم . از این همه فریبکاری ها و مظلوم نمایی هاش ..

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها