داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

لبخند سیاه 184

نزدیک قزوین بودیم که صدای شکستن چیزی از عقب کامیون اومد. یک لحظه تعادل ماشین به هم خورد. سریع فرمونو چرخوندم و نذاشتم اتفاقی بیفته. سحر ترسیده بود پرسید: چی بود آقا رضا گفتم: تو آینه ماشینو نگاه کن. پیچ سنتر بورد(عامیانه سندل بر) فنر عقب بریده بود. فنرای; ;عقب; بیشتر ماشینها از چندین فنر تخت کوچیک به بزرگ تشکیل شده. برای اینکه این فنرها روی هم حرکت نکنند; یک پیچ از وسط اینا رد میشه و همشونو تو یک ردیف نگه میداره. حالا اگر این پیچ ببره; فنرا رو هم بازی میکنند و در نتیجه ته ماشین می چرخه . وقتی به ماشین نگاه میکنی نسبت به محور جاده کجه اما صاف حرکت میکنه. قبلا دیده بودم که این پیچ ضعیف شده; اما حاجی تعمیراتشو اینقدر عقب انداخت که وسط جاده برید. دو سه کیلومتری رو به همین وضعیت اومدم ولی خیلی سخت بود باید فرمون کامیونو یکسره به یکطرف نگه می داشتم که هم به دستام فشار می آورد و هم به جعبه فرمون ماشین صدمه می زد. سحرو با یکی از اتوبوسهای عبوری فرستادم تهران و خودم فنرها روریختم پایین و دست تنها درستش کردم. ولی پدرم در اومد تا دوازده شب زیر ماشین بودم. حساب کتاب کردم و دیدم اگر شبی حرکت کنم فردا قبل از شیش صبح نمیتونم وارد محدوده شهری بشم. شبو همونجا خوابیدم فردا ظهرش حرکت کردم. به عباس زنگ زدم ساعت ده در خونه ما باشه تا با هم وسایل سحرو خالی کنیم وقتی رسیدم عباس قبل از من رسیده بود و نیم ساعتی رفته بود بالا.وسایل رو خالی کردم و یخچال و کمدو بردیم زیرزمین گذاشتیم. باید شبی کامیونو میبردم میگذاشتم انبار شرکت; تا روز به محدودیت کامیون ممنوع نخوریم. عباس بی مقدمه گفت:خوب خوشگلا رو دوروبر خودت جمع می کنی; ناکس.;بهم برخورد. گفتم: تو آدم نمیشی عباس. مثلا تو رفیقمونی!! خوشگلا چیه; یکی که فرزانه خانمه و اون یکیم خانم ستوده است. این چه مدل صحبت کردنه; خانمم اعتماد کرده تورو تو خونه راه داده. البته ظاهرا اشتباه کرده باید میذاشت دم در میموندی تا خودم بیام.;عباس عذر خواهی کرد وگفت: این دو نفر که جای خواهر منند; منظورم اون خانم چادریه است. به چشم خواهری چقدر خوشگل بود! گفتم: مگه مهمون داشتیم; من بالا رفتم; کسی خونه نبود عباس  چرا; یه خانمی بود من اومدم رفت.;نفهمیدم چه کسی رو میگه. اگر ملیحه یا آتوسا بودند که عباس قبلا دیده بودشون و می شناخت . اگر دختر خاله های منم بودند که همچین خوشگلی ندارند; که عباس تعریف میکنه. از دست فرزانه شاکی بودم.
چرا باید عباس رو دعوت می کرد بالا; تا الان اینجوری بگه.
عباس دید ناراحت شدم; حرفو عوض کرد و گفت: داداش راستی چقدر خرج ماشین شد  گفتم:هیچی; پنجاه کیلومتر تا شهر راه بود. نبردادمش تعمیرگاه. مجبور شدم خودم بازش کنم.;عباس: به حاجی گفتی که خودت درستش کردی -نه نگفتم فقط گفتم که پیچش شکسته  شکسته!;عباس: صد و پنجاه خوبه  چی صد و پنجاه عباس: فردا صبح برات فاکتور میارم صد و پنجاه هزار تومن; اجرت تعمیر سندل بر. خوبه! بگیر نوش جونت! آخه درست نیست; تعمیرگاه که نبردم..عباس: فکر کردی الان به حاجی بگی تا دوازده شب زیر ماشین بودی; چی بهت میده; فوقش میگه خسته نباشید; دستت درد نکنه.;راست میگفت.اگر کامیونو می بردم تعمیرگاه کمه کم; دویست تومن اجرت تعمیر میگرفتند از من!;….;وقتی برگشتم خونه. ; سحر و فرزانه پیش هم خوابیده بودند. دلم نیومد بیدارشون کنم. بالشو برداشتم و مثل مردای دو زنه رفتم و رو کاناپه خوابیدم.;…;صدو پنجاه; پول فاکتورو گرفتم و گذاشتم; جیبم. به عباس گفتم امروز نهار مهمون من. گفت: توام میدونی ماه رمضون همه جا بسته است; تعارف می کنی دیگه; امروز سرویس پایین شهرو بردار; بعد از سرویس بریم خونه ما نهار. فکر خوبی بود همین کارو کردیم.;…;اولین بار بود که میرفتم اونجا. خونشون تو یک محله قدیمی آخره کوچه بن بست بود. یک حیاط کوچولو داشت که دو تا اطاق پایین در آورده بودند و دو تا بالا. دو تا پایینیا دست خودش بود و بالاییا دست دو تا مستاجر. وارد که شدیم; تو حیاط; یه زن جوان داشت آشپزی میکرد. سلام کردم و نشستم. پرسیدم این کیه; گفت زن مستاجر طبقه بالاییه. زنگ زدم برامون نهار درست کنه. دختره; به زور هیجده سالش میشد روسری رنگی سرش بود و لباس سنگین پوشیده بود. عباس رفت تو آشپزخونه به بهانه سر زدن به غذا دستشو کشید رو باسن دختره. اونم هیچی نگفت. عباس اومد نشست پیش منو یواشکی در گوشم گفت: سه ماهه مستاجر ماست تازه عروسه روزا که شوهره میره سر کار میاد پیش من. خوشگل نیست ولی بدن خوبی داره!;…
زیاد از این صحبتها می کرد; ولی همیشه فکر می کردم کله اش داغه و چرت و پرت میگه. الان با چشمام می دیدم. پرسیدم اون یکی مستاجرت چی; اونم اهلشه. خندید و گفت.: اختیار دارید از شرایط مستاجرای ما همینه. اگه کوس ندن وسایلشونو می ریزم تو خیابون. گفتم: مگه شهر هرته که بریزی بیرون طرف شکایت کنه بیچاره ات میکنند. اجاره نامه دارند; تا تاریخ قراردادشون نمیتونی بری در خونشون خندید و گفت:آقا رصا قرارداد مال شما بالا شهریا!!ست. این پایین هر کی زورش بیشتره حق با اونه. بعد رو به دختره کردو گفت سوسن جون اون پیک نیک منو میاری دو تا دود بگیرم; عجله داریم; باید بریم. وقتی پیک نیکو آورد; دست کرد زیر فرشو; سیخ و سنجاقشو برداشت. ;گفتم: چطوری می کشی این لامصبو;من نصف نخود خوردم بیست و چهارساعت یبس بودم عباس: تو که اونروز می گفتی جنسارو برای مادرت میخوای; چطوریاست; خودت مصرف کردی; بعدم تو که از همونجا مستقیم رفتی شهرستان. کی وقت داشتی تستش کنی!;دیگه ادامه نداد. می دونست زیاده روی کرده! میگفت: اگر تریاکو بخوری معدتو داغون میکنه. بهترین روش همین سیخ و سنجاقه.یه تیکه تریاکو چسبوند به سر سنجاق و ازم پرسید:دو تا دود میگیری گفتم: قربونت عباس جان; ما نکشیده داریم سکندری میریم نهار و خوردم و گفتم عباس دستت درد نکنه زودی پاشو بریم که الان; صدای حاجی در میاد.بلند شد و گفت: تا دور بزنی وانتو; من اومدم. ده دقیقه منو کاشت دم در. وقتی اومد از سر و هیکلش عرق می ریخت. گفتم: طاقت نیاوردی رفتی سراغ دختره; گفت: نه به جون آقا رضا. رفتم اینو برات بیارم. مشتشو باز کرد. نزدیک بیست و پنج گرم تریاک; کف دستش بود. گفتم: این چیه; میخوام چیکارش کنم; اون دفعه هم که گرفتم; می خواستم ببینم اثر داره رو کمر یا نه! میخوای بدبختم کنی انگار!عباس خندید و گفت: بابا بی خیال من الان ده ساله دارم مصرف می کنم هنوز معتاد نشدم. دو روز که کشیدی; دو روز نکش. پنجاه سالم که مصرف کنی معتاد نمیشی من قول شرف میدم به تو.;به کف دستش نگاه کردم. انگشتاش چسبناک بود آب کس دختره ….ادامه دارد ..نویسنده : looti-khoor  نقل از سایت انجمن سکسی کیر تو کس

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها