داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

شریکم مخ زنمو زد (۱)

سلام‌. این داستان واقعی نیست. اولین داستانیه که مینویسم اگه کیری بود ببخشید

من رضا هستم و 25 سالمه. زمانی که 22 ساله بودم، توی دانشگاه مشغول درس خوندن بودم که یهو چشمم به چیزی خورد که همه حواسمو پرت کرد. توی حیاط دانشگاه، یه تیکه از بهشت رو دیدم. یه دختر خیلی خیلی زیبا. فقط همون‌ نگاه لازم بود تا عاشقش بشم. دختری که ازش حرف میزنم اسمش لیلاس. لیلا یه دختر سفید با موهای بلوند بود. شلوار جین جذب با پاچه های کوتاه میپوشید و بخشی از ساق های سفیدش بیرون بود. باسن بزرگش از زیر شلوار جذبش توی چشم میزد. مانتوی کوتاه جلو باز میپوشید. یه تیشرت زیر مانتو میپوشید و چاک سینه های بزرگش معلوم بود. بعد از کلی تلاش، مخشو زدم و باهاش ازدواج کردم. اون دو سال از من کوچیک تر بود ینی الان 23 سالشه. دو ماه پیش، تونستم با یکی از دوستام یه شرکت تاسیس کنم و خیلی سریع کارمون گرفت. دوستم اسمش آرمانه، همسن منه و یه پسر خیلی خوشتیپه. خیلی هیکلش گنده نیست اما عضلانیه و سیکس پک هم داره. اولین باری که آرمان اومد خونه مون و با زنم لیلا آشنا شد، یکم شک کردم که لیلا چشمش رو گرفته. اما ترجیح میدادم باور نکنم و گذاشتمش رو حساب حسادت الکی. اون روز آرمان سرزده اومد خونه مون و حتی آیفون رو هم نزد. لیلا یه شلوارک تنگ تقریبا رنگ پا پاش بود و یه تیشرت سیاه که بخشی از سینه اش مشخص بود. سوتین نداشت و نوک سینه اش هم از زیر تیشرت مشخص بود. تا درو باز کردم و فهمیدیم آرمانه، لیلا دستپاچه شد و فرصت کرد فقط یه روسری بپوشه که البته کل موهاشم نمیپوشوند. آرمان وقتی اونو دید یکم جا خورد. یه نگاه عمیق از روی شهوت به سرتاپاش انداخت و سر تا پاشو ور انداز کرد. اما چون من اونجا بودم سریع نگاهشو برگردوند. وقتی باهاش نشسته بودیم و راجب مسائل کاری حرف میزدیم، زیر چشمی لیلا رو دید میزد. لیلا تو آشپزخونه بود و داشت غذا درست میکرد. یه لحظه بلند شدم که از توی اتاق چیزی بر دارم که صدای افتادن چیزی اومد. سریع اومدم توی پذیرایی و دیدم که آرمان خیره شده به آشپز خونه. و تا من اومدم نگاهشو برگردوند. وقتی جلوتر رفتم فهمیدم که داره به چی نگاه میکنه. یه چیزی از دست زنم افتاده بود زیر کابینت و زنم به حالت سجده، داشت زیر کابینت دنبالش میگشت. کون لیلا تو اون حالت و توی اون شلوارک که رنگ پاش بود، خیلی هوس انگیز بود. سریع رفتم تا به لیلا کمک کنم. از توی آینه دیدم که وقتی اومدم تو آشپزخونه، آرمان مخفیانه زل زده بود به کون لیلا. به روی خودم نیاوردم و به لیلا کمک کردم. یه بارم که لیلا چای توی سینی رو به آرمان تعارف کرد، چاک سینه های سفید و بزرگش بیشتر معلوم شد؛ نوک سینه هاشم که از زیر تیشرت مشخص بود و آرمان رو داشت دیوونه میکرد؛ آرمان اولش یهو دستپاچه شد اما به خودش مسلط شد. نزدیکی اون سینه ها به صورت آرمان، وقتی که لیلا خم شده بود تا بهش چایی تعارف کنه، باعث شد آرمان از روی لذت، نفس هاش تند تر بشه و صدای نفساشم بیشتر بشه‌؛ ناخودآگاه زبونشم درآورد و از سمت راست لبش تا سمت چپ لبش کشید(حرکتی که آدما موقع دیدن یه غذای خوشمزه میکنن)؛ با این حرکتش اعصابم خورد شد اما به روی خودم نیاوردم. خلاصه اون روز گذشت. آرمان هفته ای یکی دو بار به بهانه های کاری میومد خونه مون. دیگه فاصله بین اومدناش خیلی کم شده بود و تقریبا هر روز اینجا بود. شک کرده بودم که نکنه زنم چشمش رو گرفته باشه و این اومدناش نه به خاطر مسائل شرکت، بلکه به خاطر زن خوشگلم باشه. یه بار به یه بهونه ای پا شدم تا برم تو اتاق و از سوراخ در زیر چشمی آرمانو زیر نظر گرفتم. تا آرمان چشم منو دور دید، با خیال راحت شروع کرد دید زدن لیلا. و تا من اومدم خودشو جمع کرد. یه بار لیلا بهم گفت که آرمان نگاهای خیلی سنگینی بهش میکنه؛ اما من بهش اطمینان دادم که آرمان همچین آدمی نیست که به ناموس دوستش چشم داشته باشه. من کلی بدهی و وام داشتم و درآمد شرکت خیلی برام مهم بود؛ لازم بود رابطه خوبی با آرمان داشته باشم پس دوست داشتم حرفی که به لیلا زدم رو باور کنم. دو سه باری قبل این قضایا رابطه مون شکرآب شده بود و شرکت به مرز فروپاشی رفته بود. نمیخواستم دیگه این اتفاق بیفته. اینم بگم که لیلا بعد از اون روز اول که غافلگیر شدیم، لباسای خیلی پوشیده ای جلوی آرمان میپوشید اما بعد از یه مدت، هرچی که میگذشت لباساش باز تر میشد. تا جایی که دیگه رسیده بود به همون لباسای روز اول‌. یخشم جلوی آرمان آب شده بود؛ میومد باهاش بگو بخند میکرد. حتی باهاش دست هم میداد. یکم بهشون شک کرده بودم اما سعی کردم بد به دلم راه ندم. یه بار باید میرفتم به یه سفر کاری‌. اما وسط راه یادم اومد یه چیز مهم رو جا گذاشتم. برگشتم خونه و با کلید درو باز کردم‌. به نظر میومد که لیلا توی اتاقش باشه. معمولا روزا میخوابید. ساعت هم 16 بود. واسه اینکه بیدار نشه صداش نکردم و بی سر و صدا رفتم توی اتاق کارم و متوجه شدم صداهای عجیبی میاد. قلبم یهو شروع کرد به تند زدن. بین اتاق کارم و اتاقی که تخت منو لیلا توش بود، یه پنجره بود. پنجره ای که از اتاق کارم به اتاق خوابمون دید داشت اما از اون ور یه جورایی مات بود‌. چون لامپ اتاق کارم خیلی کم نور بود و لامپ های اتاق خوابمون پر نور‌. کانال کولر مشترک هم باعث انتقال صدا میشد. نمیدونم مهندسا چرا اینجوری ساخته بودن خونه رو؛ بگذریم‌. صدای لیلا با یه مرد دیگه میومد. گوشامو که تیز کرد فهمیدم صدای آرمانه. خشکم زد. آرمان و لیلا تو اتاق خوابمون چیکار دارن؟ ینی ممکنه؟ چارپایه رو آروم گذاشتم زیر پام و از پنجره داخلو دیدم‌. آرمان و لیلا روی تختمون بودن. لباس داشتن. انگار آرمان تازه اومده بود. و اگه من یه رب زودتر میومدم، همه چی متفاوت میشد.

+آرمان نکنه رضا یهو بیاد
-نه بابا خیالت راحت‌‌. این سفرا یکی دو روز معمولا طول میکشه
+پس خوبه
-آره؛ بیا رو کار خودمون تمرکز کنیم عشقم
آرمان با دستش چونه لیلا رو گرفت و لبشو نزدیک لب لیلا کرد؛ شروع کردن با هم لب گرفتن. عصبی شدم‌. آرمان چطور تونسته به لیلای من دست بزنه؛ هنوزم دوست نداشتم باور کنم‌. دلم میخواست برم داخل و حساب جفتشونو برسم؛ اما به دلایلی که قبل ترم گفتم، نیاز داشتم تا رابطم با آرمان خوب باشه؛ شرکت باید سر پا بمونه. پس فک کردم بهترین کار اینه که برم تا حداقل مجبور نباشم نگاه کنم. پا شدم وسایلمو جمع کنم برم که یهو لیلا لبشو از لبای آرمان برداشت و با عشوه گفت: عشقمم یکم گرم نیییست؟
آرمان که با شهوت نگاهش میکرد گفت: چرا؛ بذار در اتاقو باز بذارم؛ ما که تو خونه تنهاییم
و در اتاقو باز کرد. لعنتی؛ حالا اگه میومدم بیرون میفهمیدن من اونجام؛ باید تا یه موقعیت مناسب صبر میکردم. لعنت بهش
+راستی لیلا، این پنجره باز نمیشه؟ (به پنجره بین دو اتاق اشاره کرد)
-نه عشقم شیشه اش ثابته
اونا دوباره لب گرفتن رو از سر گرفتن. خیلی عمیق از هم لب میگرفتن. آرمان دو تا دستشو دو طرف صورت لیلا گرفت و با حرارت بیشتری لب گرفت.

خوبه که اومدنی نا خودآگاه در اتاقمو قفل کرده بودم. همیشه همینکارو میکنم حتی وقتی لازم نیست. اگه میدیدن دارم مخفیانه سکس زنمو میبینم واقعا بد میشد و آبروم میرفت

لیلا یه تیشرت سیاه و یه شلوارک داشت. آرمانم یه شلوار جین و یه تیشرت آبی. تیشرتش یکم تنگ بود و عضلاتش رو به خوبی نشون میداد. آرمان تیشرت لیلا رو درآورد. لیلا یه سوتین قرمز تنش بود. و به لیلا اشاره کرد که شلوارکشم دربیاره. خودشم تیشرتشو درآورد. حالا لیلا با یه شرت و سوتین قرمز در اختیار آرمان بود. میخواستم برم و داخل و جلوی اینکارو بگیرم. من لیلا رو متعلق به خودم میدونستم و حالا آرمان بهش دست درازی کرده بود. آرمان پاشد وایستاد و لیلا میدونست باید چیکار کنه. لیلا که روی تخت بود، چهار دست و پا روی تخت به سمت آرمان رفت و زیپ شلوارشو باز کرد. شرتشم داد پایین و کیرش زد بیرون. کیر نیمه راست شده‌ی شریک خائنم آرمان. راستش کیر نیمه راست شده شم بزرگ بود. لیلا با دو دستش کیر آرمانو گرفت. با حرکت سرش، موهاش که روی پیشونی و صورتش افتاده بود کنار زد؛ سرِ کیر آرمانو بوسید و گذاشت تو دهنش و شروع کرد آروم ساک زدن. با این حرکتش یکم شهوتی شدم اما عصبی بودنم اجازه حشری شدنمو نمیداد. کیر آرمان کم کم داشت کامل شق میشد.
-جوووون
آرمان اینو گفت و دستشو گذاشت رو سر لیلا و نوازشش کرد

لیلا کیر آرمانو که حالا کاملا شق شده بود درآورد و وقتی یه کیر 22 سانتی کلفت رو دید چشماش از هیجان گرد شد
+چقد بزرگه آرمان.
یه لیس از پایین تا بالاش زد و دوباره گذاشت تو دهنش. ظاهرا اولین سکسشون بود.

کیر آرمان دیگه الان کامل تو دهنش جا نمیشد. در حالیکه داشت واسش ساک میزد، آرمان با دستاش سوتین لیلا رو از پشت باز کرد و سینه های بزرگ لیلا زد بیرون. با دستش سینه لیلا رو گرفت و مالید
-جووووون چه ممه هایی
آرمان با دستاش سر لیلا رو نگه داشت و کیرشو تو دهن لیلا عقب جلو میکرد.
لیلا دو تا دستش رو از کیر آرمان برداشت و باهاش شلوار جین آرمانو درآورد. بعدشم شرت آرمانو درآورد تا کاملا لخت بشه.
یکم که واسش ساک زد، آرمان بهش اشاره کرد که دیگه کافیه. آرمان اومد رو تخت و شروع کرد به خوردن و مالیدن سینه های لیلا
-جووووون این ممه ها عالی ان
+واسه بچه های آیندمم نگه دار. اونا هم از این سینه ها سهم دارن
-بچه هام باباشونو درک میکنن
لیلا با تعجب گفت: بچه هات؟!
-آره دیگه. مگه قرار نیست بچه بسازیم؟

لیلا با مشتش زد رو شونه آرمان و با عشوه گفت: پروووو

آرمان دست از خوردن سینه های لیلا کشید و گفت: بذار ببینیم این پایین چه خبره. و شورت لیلا رو با یه حرکت از پاش درآورد. کص لیلا رو بو کرد و گفت: جووووون؛ این کص امروز مال منه.
یه لیس از کصش زد و شروع کرد با انگشتش مالیدن کص لیلا و آه و اوه لیلا رو در آورد. یه پای لیلا رو گذاشت رو شونه اش و کیرشو آروم کرد تو کص لیلا. لیلا یه آه کشید. آرمان آروم عقب جلو میکرد.

به خودم که اومدم متوجه شدم کیرم شق شده. صحنه های خیلی سکسی ای دیده بودم. حالا که کاری نمیتونستم بکنم و چاره ای نداشتم، تصمیم گرفتم حرص نخورم و از این فیلم سوپر زنده لذت ببرم. و شروع کردم به مالیدن کیرم

آرمان تلمبه هاشو تند تر کرد و آه و اوه لیلا کل اتاق رو پر کرده بود. آرمان محکم به کص لیلا میکوبید.
-جوووون عجب کصی داری
+جرم بده آرمان محکمتر بکن آااااااه
-رضای لاشی ‌چه کصی رو میکرده. ولی امروز این کص مال منه
+جرررم بده آرمااان. من جنده‌ی تو ام. حوری تو ام. محمکتر بکن آاااااه

خونه مون آپارتمانی نیست واسه همینم لیلا از فریاد زدن ابایی نداشت
بعد از پنج دیقه، آرمان کیرشو درآورد و لیلا به حالت داگی قمبل کرد. لیلا توی داگی استایل حرفه ای بود و عالی قمبل میکرد و این باعث میشد خیلی از سکس‌مون لذت ببرم. و حالا این لذت نصیب آرمان شده بود. آرمان یه اسپنک به کون سفید و بزرگ لیلا زد و گفت: جووووون چه کونی
بعدشم کیرشو از پشت کرد تو کص لیلا و شروع کرد دوباره عقب جلو کردن. دو سه باری هم به کون لیلا اسپنک زد. بعد از ده دیقه بهش گفت که آبم داره میاد‌. لیلا گفت: تو نریزیا
-پس بچه چی؟
+آرمااااان
-باشه بابا
و کیرشو درآورد، یکم جق زد؛ نعره زد و آبشو ریخت رو کون لیلا‌.
لیلا هم ولو افتاد روی تخت. آرمانم افتاد کنارش. با دستش چونه لیلا رو گرفت و لبشو بوسید.
یکم توی همون حالت موندن و به هم خیره شدن. لیلا سکوت رو شکست. با عشوه گفت
+آرمااااان؛ یکم حس بدی دارم. به رضا خیانت کردیم
-ناراحت نباش عشقم. چه اشکالی داره یکم لذت ببریم؟ حالا یه سکس کردیم آسمون که به زمین نرسیده که. و پیشونی لیلا رو بوسید.
میخواستم بدونم اگه منم ناموسشو کرده بودم همین حرفو میزد یا نه. بلند شد و با دستمال، آب کیرشو از رو کون لیلا پاک کرد. لیلا هم شیطنتش گل کرد و دوباره براش به حالت داگی قمبل کرد. آرمانم یه اسپنک زد در کونش
+آرمااااااان

لیلا خودشو تو بغل آرمان ولو کرد و با عشوه گفت: عشقممممم. عاشقتم

معلوم بود از بدن عضلانی آرمان خیلی لذت میبره.
-منم همینطور. با هم بریم حموم؟
+ایده خوبیه
که یهو گوشی آرمان زنگ خورد
-ببخشید عزیزم یه جلسه خیلی مهمه. باید همین الان برم
+خیلی حیف شد
-شب میام پیشت تا با هم بخوابیم‌. شاید حمومم رفتیم.
پیشونی لیلا رو بوسید، لباساشو تنش کرد و رفت. آرمانِ خوش اشتها به همین سکس راضی نبود و میخواست از نبود من نهایت استفاده رو ببره. لیلا هم رفت حموم. وقت رفتن بود. متوجه شدم که آبم اومده. آبمو به زحمت با یه دستمال پاک کردم، شلوارمو کشیدم بالا. وسایلمو برداشتم و بی سر صدا رفتم. شب ساعتای ده لیلا بهم زنگ زد که مطمئن بشه اونشب نمیام. منم بهش اطمینان دادم که فردا بعد از ظهر میام‌.

خیال لیلا رو راحت کردم تا احتمالا امشب یه شب رمانتیک رو با آرمان بگذرونه‌. از خودم یکم بدم اومد. اما از اینکه میدونستم امشب بازم برنامه دارن، شهوت هم به حس‌هام اضافه شد. فردا که برگشتم، ماشین آرمانو جلوی در دیدم‌؛ انگار از هم سیر نمیشدن. به لیلا زنگ زدم که بیست دیقه دیگه میرسم. ده دیقه بعد آرمان اومد بیرون و رفت. منم ده دیقه بعدش رفتم خونه. لیلا یکم سراسیمه اومد استقبالم و گفت: سفر خوب بود عشقم؟
×آره عزیزم. تنها که اذیت نشدی؟
+راستش یکم میترسیدم ولی عیبی نداره
تو دلم از این حرفش خندم گرفت. آرمان خان مگه گذاشت تنها بمونی؟
+غذا حاضره عشقم. من یه سر برم حموم. عرق کردم.
×باشه عشقم.
وقتی رفت حموم، سطل آشغال اتاقمونو چک کردم. یه دستمال پر از آب کیر توش بود. انگار به سبک دیروز تمیز کرده بودن. به سرم زد آبکیرشو بو کنم‌. ولی از این کار بدم اومد. اما شهوت باعث شد تا انجامش بدم. بوی تندی میداد. یه لیس ازش زدم. از مزه شورش حالم بد شد. گذاشتمش سر جاش.

ادامه دارد…

ممنون که داستانو تا اینجا خوندید. ببخشید که طولانی شد و روند داستان کند بود.

اگه اتفاقی تو داستان افتاد که دوست نداشتید بیفته، یا فانتزی خاصی دارید که دوست داشتید تو داستان اتفاق بیفته، حتما کامنت کنید.

اگرم دوست داشتید به سلیقه خودتون داستانو باز نویسی کنید، از اینکار استقبال میکنم. لینک داستان بازنویسی شده رو کامنت کنید.

ایام پر از شهوت براتون آرزو میکنم

ادامه…

نوشته: رضا

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها