داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

سکس با دخترعمه مثلا خجالتی

سلام به دوستان عزیزم
از بس داستان تخیلی خوندم حالم بدشده گفتم یه داستان نه بلکه یه اتفاق واقعی رو براتون بنویسم.
من مجید 30ساله از شهر بابل شهر بهارنارنج هستم
چون پدرم اهل همدان هست تمام فامیلهای پدریم همدان زندگی میکنن.
من از 7سالگی دیگه به همدان نرفته بودم بیشتر فامیلهامون میومدن شمال.
وقتی 20سالم بود تصمیم گرفتم تعطیلات بهارو برم همدان و شهر پدریمو ببینم.
وقتی رسیدم همدان 2روز مونده بود به سال تحویل منم رفته بودم خونه مادربزرگم که تنها زندگی میکرد.
یه عمه دارم که کرمانشاه زندگی میکنه و واسه تحویل سال آمد پیش مادرش و دخترش بهار یعنی دخترعمه ام هم همراهش بود که یکسال ازمن بزرگتر بود و ازنظر فامیل خجالتی ترین دختر فامیل بود که حتی وقتی سلام کردم باورکنید حتی جواب سلام منو نداد ولی من وقتی دیدمش ازهمون نگاه اول ازش خوشم آمده بود چون هم خوش هیکل بود هم خیلی سبزه بود
اینم بگم که من تا اون روز از بعد 7سالگی عمه و دخترعمه خودمو ندیده بودم و باعمه ام فقط تلفنی حرف زده بودم چون وضع مالی ضعیفی داشتن هیچوقت به شمال نیومده بودن.
شب اول همه یعنی یکی ازعموهام زن عمو عمه دخترعمه من و مادربزرگم زیر کرسی نشسته بودیم اونشب هوا برف سنگینی میزد.
بزرگترها مشغول حرف بودن و من مشغول تخمه خوردن که متوجه شدم یکی داره با شصت پام بازی میکنه اول فکرکردم عمومه بعد دیدم نه عموم سخت مشغول حرف زدن با عمه ام هست.
خلاصه سرتون رو درد نیارم فهمیدم دخترعمه عزیزمه.پامو بردم طرفش که سمت راست من نشسته بود و نزدیکم بود دیدم دستش رو از زیرآورد پامو گرفت جورابمو درآورد و برد گذاشت روی کسش که فقط یه دامن و شرت پاش بود بعد یذره مالوندن شرتش رو دادکنار و شصت پامو گذاشت توکسش وااای صورتم شده بود کوره آتیش.
آخه من تا اونروزسوراخ هیچ کسی رو افتتاح نکرده بودم
خونه مادربزرگم فقط یک اتاق و یه پذیرائی و یه آشبسخونه داشت
شب که شد مادربزرگم جای همگمون رو تو پذیرائی انداخت جای من و دخترعمه من به فاصله چند وجب ازهم فاصله داشت دل تو دلم نبود تا همه بخوابن انقدر منتظر موندم که نفهمیدم کی خوابم برد که نصف شد دیدم یکی داره دستمو تکون میده چشمم رو که بازکردم دیگه اون چندوجب فاصله وجود نداشت با تعجب دیدم دخترعمه ام تشکش رو چسبونده به تشک من و میگه بیا زیر لحافم باورکنید صدای قلب خودمو میشنیدم وقتی رفتم زیرلحافش با کمال تعجب دیدم بهار خانم مثلأ خجالتی لخت لخت. منم ندید بدید افتادم به جون سینه اش حالا نخور کی بخور بعد پشت کرد و گفت یواش بکن منم کیرمو خیس کردمو گذاشتم روسوراخ کونش که دیدم دستش رو از لای پاش آورد کیرمو گرفت گذاشت لای کسش گفت بذار اینجا. تازه فهمیدم خانم حرفه ای تشریف داره بایه فشار کوچولو رفت تو کس خیسش ده تا تلنبه نزدم که دیدم آبم آمد سریع کشیدم بیرون و سرش رو محکم گرفتم دیدم بهار میگه خاک توسرت توکه عرضه کردنم نداری.پس من چی!
خیلی بهم برخورد اونشب گذشت و صبح شد وقتی بیدار شدم دیدم مادربزرگ و عمه ام واسه خرید وسایل عید میخوان برن بازار من گفتم من حوصله ندارم نمیام دخترعمه منم گفت من میرم پیش آرایشگاه که 2تاکوچه پائینتر بود و بعد همه باهم رفتن منکه غرق تو فکر اتفاق دیشب بود که ده دقیقه نشده بود که صدای زنگ درآمد وقتی در باز کردم دیدم بهار خانم تازه دوزاریم افتاده بود که خانم مامانش رو پیچوند.
وقتی دروباز کردم گفت چطوری بیجنبه.دیگه کفری شده بودم و گفتم چکارکنم دست منکه نبود
دیدم رفت توآشبسخونه یه لیوان چای و یذره سوخته تریاک آورد گفت مادرجون همیشه واسه شکم پیچه یذره سوخته داره بیا بخورش کارت دارم.منم معطل نکردم خوردمش نیمساعت که گذشت چشمام و گوشم داغ و قرمز شدن بعد بهار گفت الان درسته.تا نیومدن شروع کن دیگه معطلش نکردم رفتیم کنار تشک کرسی و لخت شدیم شب قبل از ترس و تاریکی چیزی ندیدم ولی حالا داشتم دوتا سینه توپول و یه کس پوف کرده رو میدیدم که میگفت معطلش نکن لخت شدیدم و افتادیم به بخور بخور بعد لنگشو دادم بالا و حسابی کوبوندم تو کسش.دیگه صداش خونه رو پرکرده بود.جون فدای کیرت بشم بکن مجید جون بکن جرم بده منم مثل برق تلمبه میزدم و عشق میکردم که آبم نمیاد بعد گفت بذار من بیام روت تا ارضا بشم
بعد آمد روم و شروع کرد به بالا و پائن کردن و بعد کیرمو چندبارکشید به شیار کسش که دیدم افتاد روم و عین مرغ سرکنده داره میپره.آره خانم ارضا شده بود
بعد چند دقیقه که حالش سرجا آمد پشت کرد و منم کیرمو ازپشت کردم توکسش ولی هرچی میزدم آبم نمیومد پدرش درآمده بود ومیگفت نه به دیشب نه به الان.لامصب بیار آبت رو ولی دست من نبود نمیومد و من راضی بودم از این وضعیت کیرمو کشید بیرون شروع کرد به ساک زدن بعد گفتم بذار ازپشت بکنمت چون تنگه آبم میاد ولی قبول نکرد آمد روم ولی اینبار برعکس شده بود وقتی بالا و پائین میکرد دیدن لمبرهای کونش واقعأ لذت داشت و بعد چند دقیقه دیدن این صحنه شهوتناک گفتم داره میاد و کیرمو کشیدم بیرون و تمام آبمو ریختم روسینه اش.
بعد بهار گفت پدرمو درآوردی پسردائی .
بعد اون روز تا بعد 13به در ما 4بار دیگه باهم سکس داشتیم
این سفر یکی ازبهترین سفرهای زندگیم بود
من اولین بارم بود که خاطره نوشتم اگه هرجاش بد بود شما به بزرگیتون ببخشید
شاید جالب نبود ولی حداقلش داستان نبود.

نوشته:‌ مجید

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها