داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

تولدی دوباره 48

یه لحظه میخکوب شدم .. فکر کردم دارم اشتباه می شنوم .. شایدم اون چیزی رو که دوست داشتم بشنوم به گوشم رسیده بود .. به رفتن ادامه دادم -هانیییییی مگه دیگه دوستم نداری ;/; رومو بر گردوندم دستاشو به طرف من دراز کرده بود . هنوز باورم نمی شد که اون صدام کرده باشه . باورم نمی شد که منو به طرف خودش خونده باشه .. فقط تو چشاش نگاه می کردم . می خواستم ببینم همون نگاه قبله یا نه همون نگاهی که دنیایی از عشق درش نهفته بود . آروم آروم رفتم طرفش .. -هانی واست هیچ اهمیتی نداره ;/; خیلی بی احساسی . پس چی می گفتی که برات می میرم پس چی بود می گفتی که ببخشمت . مثل این که این تویی که نمی خوای منو ببخشی . -سمانه باورم نمیشه .. باورم نمیشه .. که .. چی بگم .. باورم نمیشه ولی راستش من می ترسم . می ترسم می ترسم از این که بغلت بزنم و تو بازم بهم بگی که بوی هدیه رو حس می کنی . بغلم بزنی و بگی که آغوش هانی رو قبول نداری .. سرمو انداختم پایین دیگه نمی تونستم حرف بزنم . نمی تونستم بازم غرورمو پیش یه زن بشکنم . بازم نشون بدم که ضعیف و خسته و در مانده ام . یه جایی باید جلوی همه این ضعفهامو می گرفتم . سمانه دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منو به طرف خودش کشوند .. سرشو رو سینه ام قرار داده بود . با دستاش اشک چشامو پاک می کرد . -یعنی به نظرت من این قدر سنگدلم که حتی بخوام قلب خودمو زیر پاهام له کنم ;/; تو منو این جوری شناختی ;/; جای من بودی چیکار می کردی ;/; درسته که می خواستی حقیقتو بهم بگی و خودت در این چند روزه بار ها به این نکته اشاره کردی ولی وقتی به این فکر می کردم که تو از روز اول چیزی بهم نگفتی و آخه واسه چی نگفتی بهم .. حرصم می گرفت .. درسته که دلایل خودتو داشتی .. فکر کردی من فراموشت می کنم ;/;-پس اون حرفای تندی که بهم زدی ;/; -بذارش کنار اون حرفایی که تو بهم نزدی . خیلی بد جنسی هانی .. -ببینم تو مخصوصا منو هدیه صدام می زدی که لجمو در بیاری .. یه نگاهی تو چشام انداخت و گفت این جوری می خواستم بهت بگم تو هنوز یه دختری و ارزش عاشق شدنو نداری . می خواستم لجتو در بیارم . اون جوری که اذیتم کردی اذیتت کنم ولی دلشو نداشتم . به عشقمون قسم نمی خواستم این قدر اذیتت کنم . به منم حق بده . -سمانه باور کن فکر نمی کردم تا این حد عاشقت شم که کار به اینجا ها بکشه . -منم یه لحظه با خودم فکر کردم که همه اینا ممکنه یه بهونه ای بوده باشه واسه این که تو  بخوای گولم بزنی ولی وقتی اون گریه و زاری و حس صداقتو در کلامت دیدم .. شانس هم نداشتی این مرسده دیوونه اگه یه روز دیر تر پیداش می شد دیگه این همه مصیبت نمی کشیدیم . -سمانه یعنی واقعا دوستم داری ;/; منو بخشیدی ;/; -اگه نبخشمت چیکار می تونم بکنم . اون وقت باید تا آخر عمر بشینم غصه بخورم . حسرت به جای خود و عذاب وجدان به جای خود . حالا دیگه منم دستامو دور کمرش حلقه کرده بودم . دلم نمی خواست خودمو از اون آغوش گرم و با محبت رها کنم . -سمانه حالا بیشتر از هر وقت دیگه ای حس می کنم که دوستت دارم بیشتر از هر وقت دیگه ای حس می کنم که تو دوست داشتنی ترین دوست داشتنی ها هستی -ببینم مگه بازم هیشکی دیگه رو دوست داری ;/;-دلت اومد اون حرفا رو بهم بزنی ;/; چطور دلت اومد .. مگه نمی دونی وقتی دلم بلرزه و برنجه تو هم که  توی دلم جا داری می رنجی -من که اصلا نرنجیدم .. دیوونه حالا دیگه باید بگیم و بخندیم . -باورم نمیشه -نه هانی . فکر نکن من فیلم بازی می کردم . نه .. ولی گذشت هم گاهی وقتا اونم وقتایی که آدم حس کنه اثری مثبت داره لازمه . -ببینم به نظرت بوسه هم گاهی که آدم حس کنه اثری مثبت داره لازمه ;/; -نمی دونم می خوای امتحان کن تا ببینم چه حس و اثری داره .. -اون وقت من از کجا متوجه شم که برات اثر خوبی داشته ..-ببینم نکنه اینو هم مثل بغل زدن ازم انتظار داری که من شروع کنم . نگاهمو به نگاهش دوختم . نگاهی گرم و عاشقانه . می دونستم چی داره میگه .. منم  با نگاهم مثل یه قلم پر احساس رو چشاش می نوشتم . می نوشتم و راز عشقمو بهش می گفتم . می گفتم که دوستش دارم . می گفتم که بدون اون می میرم و قاد ر به زندگی نیستم . می گفتم که دیگه تا عمر دارم بهش دروغ نمی گم حتی اگه مصلحت آمیز  باشه . درحال نامه نگاری با چشامون بودیم که لبامون رو لبای هم قرار گرفت . داشتم فکر می کردم که اول لب من رفت رو لب اون یا بر عکسش … خنده ام گرفته بود . یه جوری می بوسیدمش که انگاری اولین بوسه زندگیمه .. بازم داشتم فکر می کردم که این پر هیجان تره یا بوسه اولمون . یه خورده  از لباش مزه گرفتم واسه این که یه حرفی بزنم و توپو بندازم تو زمین اون گفتم چطور دلت اومد سمانه که این جوری دلمو برنجونی اونم با صدایی آروم و مظلومانه .. اونم با حرکتی ظالمانه گوشمو کشید و یه دور پیچوندش و گفت این جوری …. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها