داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

تولدی دوباره 44

سمانه تعجب کرد-چی داری میگی مرسده شما همدیگه رو از کجا می شناسی . نمی دونستم چی بگم . هردروغی که می خواستم بگم کاروبدتر می کرد باید با یه دروغ دیگه ای سمبلش می کردم . -شما دونفر مارو گرفته این ها . شنیدم داری خانوم دکتر میشی . حالا حقه باز هم شدی . -هدیه هانی تو چرا بهم نگفتی سمانه رو پیدا کردی مگه من می خواستم اونو بخورم . اصلا مال خودت . این دختره از همون دبیرستان که بودیم ازت خوشش میومد . ببینم سمانه دلت نمی خواست جای هدیه مرد می شدی ;/; ما زنا واقعا بد بختیم . دنیا مال مرداست . اگه پرفسورا هم بگیری بازم همون زن بد بختی که بودی هستی -هانی این چی داره میگه ;/;  یا این داره ما رو دست میندازه .. یا تو دستم انداختی .. حس کردم سمانه حالش داره بد میشه .. -ببین این همون چیزیه که من فردا می خواستم بهت بگم .. مرسده راست میگه من همون هدیه ای هستم که که تو دست رد به سینه اش زده بودی که تحویلش نمی گرفتی که همش خیطش می کردی . که احساسات اونو به بازی می گرفتی و همون هدیه ای هستم که زندگی و عشق رو به من هدیه کردی . با تو همه چی رو یه جور دیگه می بینم . دنیا زیباتره . قشنگیها قشنگ ترن . -هانی تو از روز اول داشتی باهام بازی می کردی .از همون اول داشتی دستم مینداختی .. تو خیلی بدتر از اون معتادی بودی و هستی که ازش جدا شدم . تو یک متقلب حقه بازی که با قلب و احساسات من بازی کردی . فقط اگه دنبالم اومدی به جرم مزاحمت ازت شکایت می کنم -سمانه به جون تو می خواستم همه چی رو بهت بگم . نمی دونستم چه جوری شروع کنم . -جون من واست چه ارزشی داره . ارزشی نداره که داری این قدر مفت قسم می خوری تو باید خجالت بکشی . فهمیدی جواب خدا رو چی می خوای بدی ;/; دلت اومد با احساسات من بازی کنی ;/; سوار ماشین شد منم به زور رفتم کنارش دستشو گرفتم نمی خواستم بذارم بره ولی اون با یه دست دیگه اش یکی محکم زد زیر گوشم . اومدم بیرون . -معلومه اینجا چه خبره ;/; -مرسده آدم از تو نحس تر ندیدم . خروس بی محل .. سمانه گازو گرفت و رفت . می دونستم عشق من حالا داره عذاب می کشه . بهم گفته بود که اونو دست انداختم . با احساساتش بازی کردم . مسخره اش کردم . اون همه چیز من بود . دین و دنیا و زندگی من . امید من به آینده . با این که  قبلا ازدواج کرده بود ولی این مسئله برای من اهمیتی نداشت من بدون اون چیکار می کردم . به دنبال ماشین دویدم . -شما هردوتون دیوونه هستین . من و سمانه و مرسده دوباره پراکنده شده بودیم . ماکسیما رفته بود . دیگه مرسده رو هم نمی دیدم . همچنان بی هدف می دویدم تا دیگه نایی برای دویدن نداشتم . رو یکی از نیمکتهای کنار پیاده رو نشستم . سرمو گرفتم میون دستام . حالا با این سمانه لجباز چیکار می کردم . چه جوری می تونستم دلشو به دست بیارم . اون به این سادگیها منو نمی بخشید . باور هاشو خراب کرده بودم . اون منو با همین شرایط پذیرفته بود . واسش موردی نداشت که من قبلا چه حالتی داشتم . من بهش دروغ گفته بودم . از نظر اون من یک دروغگوی شارلاتان بودم . کاش زودتر خودم این موضوع رو بهش می گفتم . از همه چی بدم اومده بود . دوست نداشتم بدون اون نفس بکشم . حتی از مردن هم بدم میومد . رفتم طرف خونه . دیگه به تلفن هام جوابی نمی داد . منشی اونم تحویلم نمی گرفت . من باید یه جوری ازخودم دفاع می کردم . نمی دونستم حرفا و احساسات خودمو بهش چه جوری بفهمونم . این مرسده رو بفرستم پیشش ;/; نه می زنه گند کارو بیشتر می کنه . یه وقتی از سکس خودمون میگه و اون وقت بیا و درستش کن . ولی اگه بهش سفارش کنم چی ;/; اصلا این مرسده همون وقتایی که تو مدرسه بودیم کار خراب کن بود براش یه نامه می نویسم . ولی اگه اونو نخونده پارش کنه . می دونم حتما اونو جلو چشای من پاره می کنه . اگه براش پست کنم .. واسش ایمیل می زنم . همون ایمیلی که خودم واسش افتتاح کرده بودم . سریع رفتم مغازه تا با آرامش بیشتری از اونجا براش بنویسم .. نمی دونستم از کجا شروع کنم . حرفمو چه جوری بهش بزنم . حسمو چه جوری بگم .. یه چیزی نوشتم . … خانوم دکتر سلام می دونم که ازم بدت میاد و دیگه دوستم نداری ولی باید حرفامو گوش کنی . منم یک بیمارم . مگه تو حرف همه مریضاتو گوش نمی کنی ;/; مگه همه شون همش بهت حقیقتو میگن . من بهت یه چیزی رو نگفتم که قصد گفتنشو داشتم . بهم بگو من چه دروغی بهت گفتم ;/; روز اولی که اومدم پیشت چه صمیمیتی بین ما وجود داشت ;/; من سایه همون سمانه سابقو رو سرم حس می کردم . وقتی زمان بگذره و آدم یه رازی رو بر ملا نکنه گفتنش سخت تر میشه . روز ها از پی هم گذشتند و اون علاقه تبدیل به عشق شد . تو برام از همه چی در این دنیای کوچیکمون که به نظر بزرگ می رسه عزیز تر و زیبا تر شدی . من از شکل ظاهری زن به یه مرد تبدیل شدم . من تولد دوباره ای پیدا کرده بودم . اما تولد دوباره من زمانی بود که تو بهم گفتی دوستم داری . عاشقمی . با من برای من و برای همیشه می مونی . در کنارهم به فردا و فر دا ها می رسیم . کار من درست نبود قبول دارم . ولی قبول کرده بودم که حقیقتو بهت بگم . به هر قیمتی که شده . می دونم گذشت کار سختیه ولی من اینو در تو می بینم . تو خیلی مهربونی سمانه . تو مغرور نیستی . اگه مهربون نبودی منو با اون شرایطم قبول نمی کردی . الان هیچی عوض نشده . من همون هانی هستم . همون آدم . همونی که با یاد تو به خواب می رفت و با یاد تو بیدار می شد . همونی که دنیا رو فقط تو می دید حالا هم دنیاشو فقط تو می بینه . من همونی هستم که جونشو برات می داد و میده . من بدون تو هیچی نیستم . بدون تو می میرم . سمانه باور هامو خراب نکن . کاری نکن که حس کنم زندگی پوچه . عشق دروغه . به عنوان یک عشق و عاشق نه .. ولی به عنوان یک مشاور پزشک یا دکتر و هرچی که می خوای اسمشو بذاری قضاوت کن .. من بدون تو می میرم . تو اومدی تا به آدما زندگی بدی .. می دونم دلشو نداری که امید به زندگی و زندگی رو از اونا بگیری . می دونم که دلت نمیاد اونی رو که یه روزی بهش می گفتی عزیز ترین کسته نابود کنی .. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها