داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

گی معین و بابک

سلام
اول اینکه این خاطره گی هستش اگه کسی دوست نداره نخونه
این خاطره ما سال 92 هستش و من 19 سالمه
ما توی اصفهان زندگی میکنیم و یه پراید خریده بودیم از عبدلل آباد تهران که من باید برمیگشتم و چون 1ملیون تومان از پولش مونده بود رو میدادم که طرف برامون سند بزنه
شب تو ترمینال اتوبوس بودم که چشمم به یه پسر همسن خودمون خورد منم یه احساسی دارم با اینکه تا اون موقع از فکر کردن با سکس کردن با پسر حتی بدم میومد ولی خیلی از رفاقت با پسرهای خوشتیپ و خوشگل خوشم میومد
به یه بهونه ایی سر صحبت رو باهاش گرم کردم تو ترمینال بودیم که رفتم پیشش ازش پرسیدم اتوبوس کی حرکت میکنه و این حرفا که بخوام آشنایی اولمو بهش بدم خلاصه سر صحبت باز شد و رفتیم تو اتوبوس
داشتیم شماره صندلی ها رو میخوندم که بشینم که دیدم بعله
صندلی من درست کنار صندلی پسره هستش ، رفتم و گفتم کار خدا رو ببین خدا هم انگار دلش میخواد امشبمونو باهم باشیم
خلاصه نشستیم و از همه چی بحث کردیم خدایی خیلی پسر خوب و با مرامی بود دیگه کامل رفیق شده بودیم داشتیم آمار زندگی همو میدادیم تو این بحث ها بودیم که یه دختر تو اتوبوس بلند شد که آب بخوره چون شیر آب تو اتوبوس جلوی ما بود دختره در حین اینکه داشت آب رو میریخت تو لیوان یه آماری داد و رفت ، منم به پسره که اسمش بابک بود گفتم به به عجب کس ایی بود اونم گفت که آره اینو باید بدی به من که چجوری بکنمش و فلان کم کم رفتیم تو صحبت بحث دختر کردن که نباید به دختر جماعت رحم کرد و این زمونه دختر رو نکنی میپره و…
بابک یهو یه چیزی از تو دهنش پرید ، برگشت گفت که تا حالا با پسر سکس کردی؟!!!
منم گفتم نه چطور مگه ؟؟
گفت که من کردم و من گفتم چطور اونم گفت که دو تا پسر از دوستاش رو میکنه و اونم در عوضش بهش پول میدن و هواشو دارن ، گفتم مگه مکان داری؟ گفت آره مادر و پدر من معلمن و هر روز از ساعت 12 میرن تا 6 و تک فرزنده
گفت یکی از پسرا ساندویچی داره و بعضی وقتا میره اونجا و کرکره ی مغازه رو میده پایین و کارشو میسازه گفت اونی رو هم میاره خونه اسمش رضاست ، پسر ساندویچیه اسمش میلاد هستش
گفت که از رضا اواءل پول میگرفته ولی بد بخت دیگه بی پولم کارشو راه میندازه و میلادم که هرروز هم پول بهش میده و هم ساندویچ و …
خلاصه اون بحث تموم شد و من باور کردم چون واقعا خیلی خوشتیپ و توپ بود که واقعا مادرشم عاشقش میشد
ما اون شب تا 2 گپ زدیم و گفتیم که یه چرت بخوابیم تا فردا که من بایس میرقتم دنبال کارام و بابکم گفت که میخواد بره خونه داییش
خلاصه خوابیدیم که فرداش بلند شدم انقدر که بیهوش و خسته بودم سرمو گذاشته بودم رو شونه پسره
اون بنده خدا هم چیزی نگفته بود گفت که دلش نیومده از خواب بلندم کنه
رسیدیم و رفتیم تو بوفه آزادی چایی نبات و کلوچه گرفتم براش و خوردیم و رفتیم تا پارک سوار از اونجا ازش شمارشو گرفتم و قول داد که برسه اصفهان بهم زنگ میزنه
منم رفتم کارامو انجام دادم شبم دوباره راه افتادم و برگشتم
4 روز گذشت و سر موعد من بهش اس دادم “سلام ”
گفت : شما ؟
فهمیدم که یادش رفته شمارمو ذخیره کنه
منم گفتم بزار سر به سرش بزارم یه خرده
یهو یادمم افتاد که بهم گفته بود که دو روز قبل به یه دختره شماره داده و حساب میکردی میشد یه هفته پیش و محلشم نزدیک خونشون گفته بود منم همون آماری که خودش داده بود رو بهش دادم باورش شد
باهم قرار گذاشتیم و گفت که بیا ببینمت …
گفتم باشه برا دو روز بعد قرار گذاشتیم و درست یه ساعت قبل قرار گفتم داداشم خونس و نمیتونم بیام و …
شب بهم اس داد که چرا نیومدم وازم ناراحته و اینها منم شیطونیمون بیشتر کردم و رفتم سراغ مساءل سکسی که کیرت چقدره و … و اینها و بهش گفتم لاین داری و … اونم گفت آره منم رفتم سریع اسم پروفایلمو کردم رویا و یه عکس عاشقانه دخترونه هم گذاشتم رو پروفایل
ازش خواستم عکس کیرشو بدنشو سند کنه برام و اونم اینکارو کرد
و بیشتر تشنه شد که منو ببینه
منم چون خیلی دوست نداشتم اذیتش کنم چون خیلی دوستش داشتم انقدر بهم گیر داد که مجبور شدم بگم پسرم
اونم اولش یکم فحشم داد بعدش گفت یا رضا هستی یا میلاد ( پسرهای که میکردشون ) منم گفتم نه معینم و شرمندم
خیلی ناراحت شد و گفت خیلی آشغالم و دیگه نمیخواد منو ببینه
منم چون خیلی دوستش داشتم بهش هی اس میدادم و اون قبول نمیکرد و فحشم میداد
بهش گفتم من گی ام و عاشقت بودم و چون روم نمیشد از این راه وارد شدم اونم گفت بگو جون مادرت منم قسم خوردم گفت که اونم ازم خوشش اومده چون منم واقعا خوشگل و منم بر روی خوبی داشتم
گفت که فردا بیا تا باهم باشیم و …
فرداش بلند شدم و رفتم تو حموم و حسابی خودمو براش ردیف کردم و یادم افتاد که تولدشم هست و اون شب بهم گفته بود
منم رفتم یه تی شرت و یه جوراب و یه دفترچه خاطرات براش گرفتم و رفتم خونشون
نخواستم باهاش سکس کنم اولش گفتم بهش بگم که مساءل گی بودنمو واسه این گفتم که بتونم بیام پیشت و تولدتو تبریک بگمو از شرمندگیت در بیام و اونم منو ببخشه تا دوستای خوبی باشیم
در خونشون که رسیدم زنگو زدم گفت بیا تو
رفتم تو و نشستم اومد باهام رو بوسی کرد وکادومو گرفت و ناخودآگاه ازم لب گرفت
خواستم بگم نه که دیدم گفت آماده ایی گفتم نه که یهو شلوارشو کشید پایین که منم دیدم حسابی به خودش رسیده برام
گفت که ساک بزن منم خیلی حشر بودم براش حسابی خوردم و اونم منو کوبید زمین و گفت که کونی من میشی از این به بعد که اگه ببینم با کسی میپری میکشمت
لختم کردو برام سینمو میخورد
منم براش ساک میزدمو حسابی تو فضا بودیم رفت اسپری و یکم روغن آورد و حسابی به کیرش زد و اسپری رو به سوراخ کونم که حسابی سر شد
گفتم فقط یه خواسته دارم و اونم اینه کاندوم بزنی گفت خفه شو
حسابی مثل یه کونی حرفه ایی براش کونمو میچرخوندم و اونو حشری تر میکردم انقدر حشری شد که پرید و کیرشو تا دسته تو کونم کرد انقدر داد زدم که صدام همه خونه رو ورداشته بود و اونم به روشهای مختلف منو میکرد و منم خیلی خوشحال بودم که بابک که دوسش داشتم مال من بود طبق حرفش دیگه کونی اون شدم و همه دوستامم دیده بودنش و حسابی آبروم رفته بود همه میدونستن برخوردش چرا برام انقدر شوهر و زنونس هر روز باید منو میکرد و اگه نمیرفتم خونشون جنگ و دعوا بود حسابی معتاد هم بودیم تا دیگه باهم بهم زدیم و بعد چند مدت دوباره باهمیم
من دیگه زنش شدم و دیگه نمیتونم حتی فکر زن گرفتن و مرد بودن رو کنم
متاسفام ولی ای کاشک این داستان دروغ بود و من میتونستم معین سابق باشم
مرسی که داستان منو خوندید
اگه قابل دونستید نظر بدید فحشم حقمه چون یه آشغال برا فحش ساخته شده

نوشته: معین

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها