داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

کامی و کاملیا (۳)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

توی دستشویی داشتم خودمو تمیز میکردم و همزمان مغزم درگیر بود. یعنی چجوری تونسته مخ کاملیا رو بزنه؟ یعنی آبجیم بهمین راحتی پا داده بود؟ صدای خودش بود یعنی؟ بعد یهو یادم اومد که اصلن صورت کسی توی فیلم نبود و من فقط یه صدا رو شنیده بودم که شبیه صدای خواهرم بود. باز با خودم که فکر میکردم میدیدم واقعن صدای خودش بود یا حداقل خیلی خیلی شبیهش بود.

از سرویس که اومدم بیرون، احمد که داشت ته سیگارش رو خاموش میکرد با دیدن من که تو فکرم زد زیر خنده
_چیه لال شدی بچه خوشگل؟ میگفتی عمرن پا بده… نه؟
_از کجا معلوم که کاملیا بود؟
_جااان؟ توی توالت به این نتیجه رسیدی؟ زد زیر خنده و گفت: راست میگن اونجا فکر آدم باز میشه
_حالا هر چی
_کر که نبودی صداشو نشنیدی مگه؟
_از کجا معلوم صدای اون بود
_زر نزن بابا بعد یه عمر صدای آبجیتو نمیشناسی یعنی؟بگو میخوام دبه کنم
دیگه محلش نزاشتم و شروع کردم به پوشیدن لباس و اونم رفت دستشویی ولی لحظه آخر قبل بیرون اومدنم از خونشون از دستشویی اومد بیرون و گفت خودتم خوب میدونی که خواهرتو گاییدم بازم میکنمش خودتم که چه بخای جه نخای مجبوری زیر خوابم باشی ولی دفه بعد که آبجیتو بکنم صورتشم واست میگیرم تو تصویر که دیگه نتونی حرف بزنی!

یک هفته ای ازون روز گذشته بود و خبری از احمد نبود. بخاطر تموم شدن سال تحصیلی هم فرصتی نبود که ببینمش و خودشم نه پیامی داده بود و نه زنگی زده بود. با خودم میگفتم دو حالت داره یا واقعن با کاملیا ریخته رو هم و الانم وقتش صرف اون میشه و احتمالن دنبال فرصته که اینبار طوری موقع سکس ازش فیلم بگیره که صورتش مشخص باشه یا اینکه کلن لاف اومده و اون دختره، خواهر من نبوده و الانم که خبری ازش نیست لابد چون میدونه لاف اومدنش رو میشه، سمتم نمیاد.از اون طرفم من که دیگه رسمن ابنه ای شده بودم تا نوبت کیرم یکم دیر میشد کونم به خارش میوفتاد هم منتظر بودم که زودتر منو واسه سکس صدا کنه و هم کنجکاو بودم که بالاخره قضیه اون فیلم چی بوده و راستش هر روز که میگذشت بیشتر به خودم قوت قلب میدادم که نه بابا اون فیلم کاملیا نبوده و همش ساختگی بوده واسه اینکه خودش رو برنده شرطمون نشون بده و منو خفت بده! مخصوصن که کاملیا رو هر روز توی خونه میدیدم و هیچ نشونه ای که منو حتی یه ذره ظنین کنه که شاید این اتفاق افتاده در رفتار و حرفاش نمیدیدم و اصلن تو کتم نمیرفت که اون ویدیو مربوط به خواهرم باشه. گاهی با خودم میگفتم کاش فیلمشو از احمد گرفته بودم یا برام فرستاده بود تا با دقت بیشتر میدیدم و گوش میدادم ببینم واقعن خودشه یا نه و حتی چند بار بسرم زد بهش بگم برام بفرسته اما فکرش رو که کردم دیدم اصلا کار درستی نیست.
بالاخره بعد از یک هفته، انتظار بسر اومد و احمد باهام قرار گذاشت که بعد از ظهر ساعت چهار و نیم برم خونشون و منکه بدجوری بعد یه هفته کونم هوس کرده بود با خودم گفتم بهتره یکم کونی بازی هم در بیارم و توی یه فرصت مناسب همون تاپ و شلوار راحتی که کاملیا شب اول، جلو احمد پوشیده بود رو از اتاقش برداشتم. لباس خاص یا سکسی ای نبود ولی میدونستم که احمد رو دیوونه میکنه و ضمنن وقتی این لباسا تنم باشه مجبوره به موضوع کاملیا اشاره کنه و یا قبول کنه که زر مفت زده که ترتیبشو داده یا اینکه مدرکی چیزی رو کنه!
ساعت چهار، چهار و رب بود و داشتم آماده میشدم که احمد زنگ زد د زود باش منتظرم
_باشه بابا الان میام عجلت واسه چیه
_بدو زر نزن مردم از شق درد
فقط من و کاملیا توی خونه بودیم .تاپ و شلوارش رو گذاشتم توی یه پلاستیک و پلاستیک رو هم گذاشتم داخل کوله ام و اومدم توی هال و یه سر به اتاق کاملیا که درش باز بود زدم. داشت جلو آینه صورتش رو آرایش میکرد و انصافن خیلی خوشگل شده بود طوری که ناخودآگاه یاد حرف احمد افتادم که هرکی توی محل کیر لای پاشه توی کفشه!
_آبجی جون من یکی دو ساعتی میرم بیرون کار دارم سر شب برمیگردم
_باشه داداشی منم دوستم میخاد بره بازار خرید کنه، گفته منم باهاش برم

نزدیکای ساعت پنج بود که وارد خونشون شدم و احمد غر میزد
_چه عجب زن خواهر کوسده ما افتخار دادن! می خواستی حالا هم نیای مگه نفگتم چهار و نیم
_اوووه چه گیری دادی به ساعت چه فرقی میکنه حالا یکم اینور اونور
_لابد فرق میکنه که میگم…ببینم این کوله پشتی جریانش چیه؟
نیشم باز شد و گفتم همینجا توی هال بمون و رفتم تو اتاق خوابش و لباسم رو بیرون آوردم و تاپ و شلوار کاملیا رو پوشیدم و بیرون اومدم. احمد که روی مبل نشسته بود تا منو دید از جا پرید و تا بخودم بیام منو چسبوند به دیوار و از روی سینه هام، تاپ رو بو کشید و گفت اوووف بوی کاملیا جونو میده و انگار از بوش مست شده باشه سرشو آورد بالا و لب روی لبام انداخت. یه لب محکم ازم گرفت و گفت کونده تو هم یادگرفتی آدمو حشری کنیا! بعد همونطور که پشتم بدیوار بود هلم داد پایین روی زانوهام و شلوارش رو کشید پایین و کیرشو گرفت جلوم و من که دلم واسش لک زده بود تنه اش رو گرفتم دستم و شروع کردم از سرش لب گرفتن و محکم مکش دادن و بعد همینطور که از پایینش براش جلق میزدم سرش رو محکم تو دهنم میخوردم و بعد دو دقیقه کیرش سفت و شق و رق شد. تو حال خودمون بودیم و حشریت من به اوجش رسیده بود و نیت داشتم طوری واسش ساک بزنم که جیغش بره هوا که یدفه آیفون خونشون زنگ خورد و هر دو پریدیم بالا
_کیه؟
_وایسا ببینم
جواب داد و کلید رو فشار داد و گفت بیا بالا!
_یعنی چی بیاد بالا؟ کی بود اصلن
_ مبل سه نفره زیر پنجره هال رو بهم نشون داد و گفت تو برو پشت مبل قایم شو نبینتت و همونجا بمون تا بره . در حالی که شلوار و شورتش رو بالا میکشید منم سریع رفتم کنار دیوار زیر پنجره و توی فضای کم بین دیوار و مبل سه نفره دراز کشیدم. مبل دقیقن روبروی در واحد بود و از زیرش داشتم در رو میپاییدم که ببینم کی وارد میشه. بعد دو دقیقه در رو زدن و احمد بازش کرد. از کفش و پاهاش معلوم بود دختره و وارد شد و تا در بسته نشد هیچکدوم حرفی نزدن ولی با بسته شدن در
_سلام عشقم دقیقن سر تایم! و بهش نزدیک شد و صدای بوس اومد. شال دختره از سرش افتاد زمین و گفت
_چطور شدم؟
با شنیدن صداش بخودم ریدم! بله کاملیا بود!
_خوشگل بودی ولی امروز خوردنی تر از همیشه شدی
_اوووف نخوریمون حالا
احمد که از همون ساک زدنای منم حشری شده بود و حالا آبجیم هم واسش دلبری میکرد دیگه طاقت نیاورد و از حرکت پاهاشون معلوم بود چسبوندش بدیوار و مانتو هم از تنش درومد و همراه کیفش افتاد زمین و بعد انگار یه نفس عمیق کشید و گفت اوووف چه بوهای خوبی هم میدی عزیز دلم! میدونستم که الان داره موها و صورت و گلوشو که ادکلن زده رو بو میکشه و حشری میشه.توی این مدت فهمیده بودم که بوها خیلی تحریکش می کنن و وقتی حشری میشه عاشق لب خوردنه. و درست حدس زده بودم چون بعد از بو کشیدن، چسبید به کاملیا و صدای ملچ مولوچ لب خوردن بلند شد.
_اوووف هنوز هیچی نشده این سیخه سیخه معلومه امروز بدجوری حشری هستیا!
_اینکه اصلن قبل اینکه بیای واست سیخ شده بود
با خودم گفتم ببین عجب حرومزاده ایه این! از قبل، برنامه همه چیزو ریخته که من چهار و نیم بیام براش ساک بزنم و ساعت پنج آبجیم بیاد و بشینه سر کیری که من سیخش کردم و منم شاهد ماجرا باشم!
_پس معطل چی هستی بریم توی تخت!
باورم نمیشد این همون کاملیا باشه که یه عمرم باهم بزرگ شدیم. یعنی وقتی توی خونه میدیدیش عمرن فکرشو میکردی که واسه سکس همچین عطشی داشته باشه و … با دیدن حرکت کاملیا بسمت اتاق احمد، یهو دلم ریخت آخه لباسا و کوله پشتی من توی اتاقش بود. اما نمیدونم احمد حواسش جمع بود یا از قبل برنامش بود که کاملیا رو کشید سمت اتاق خواب پدرمادرش
_اونجا نه بیا اینجا که واسه حال امروزمون تخت زن و شوهری داشته باشیم!
هر دو رفتن توی اتاق خواب و صداشون رو دیگه واضح نمیشنیدم. یه چیزی توی وجود به وول وول افتاده بود. باید میدیدم! انگار هیچ چاره ای نداشتم جز اینکه ببینم توی اون اتاق چخبره! ریسک واقعن بزرگی بود اگه خواهرم منو میدید اونم توی لباسای خودش چی میشد؟ ولی کنجکاوی دیوونم کرده بود. خیلی آروم خودمو از پشت مبل بیرون کشیدم و با کنار دیوار حرکت کردم تا رسیدم کنار در اتاق و صداها واضح تر شدن. معلوم بود تو حال و هوای حشری هستن و دارن لاس میزنن و بهم ور میرن
_نه نه نه تو که میدونی من عاشق لخت کردنتم پس حق نداری خودت لباساتو در بیاری
توی سکسایی که احمد باهام کرده بود همیشه اون لختم میکرد و واقعن عاشق این کار بود و حالا داشت توی اتاق آبجیمو لخت میکرد
_جوون! سفید برفی کی بودی تو قربونت برم! اووف چقده این ممه های کوچولوتو دوس دارم
صدای ملچ مولوچ میومد و من میدونستم که داره از تن و بدنش حسابی خودشو سیر میکنه و کم کم ناله های کاملیا هم بلند شد و در آخر وقتی شورت توریش پرت شد وسط هال فهمیدم دیگه کامل لختش کرده و بعد صدای شترق اومد و کاملیا گفت
_آخ دردم گرفت وحشی
_میدونی که من میمیرم واسه این کون تپلی و سفیدت
یه نگاه به شورت که وسط هال افتاده بود انداختم و فهمیدم احمد میدونه من اینجام و از عمد پرتش کرده بیرون اتاق که من ببینم! صداها ضعیف شده بود و فقط صدای نفس نفس زدنهای سکسی میومد. دیگه نتونستم خودم رو نگه دارم و میل بدیدن مجبورم کرد ریسک کنم و از گوشه در سرک بکشم. دوتاشون هنوز سر پا و توی بغل هم بودن. از اونجایی که کاملیا پشتش بمن بود خیالم راحت شد که منو نمیبینه. خواهرم لخته لخت بود و بدن سفید و ظریفش توی دستای قوی احمد حلقه شده بود. یه دستش دور گردن و موهاش حرکت میکرد و لباشون روی هم بود و احمد هی لباشو ول میکرد و یکم گلو و بناگوش و گونه هاشو میخورد و نفسای داغ و حشری کنارشون میزد و یه دست دیگشم روی باسنش بود و ماساژش میداد و چنگ مینداخت روش و میچلوندش و کاملیا دیگه واقعن به نفس نفس زدن افتاده بود. یه دستش حلقه دور گردن احمد بود و با یه دست دیگش کیرشو از روی شلوار می مالید. معلوم بود داغه داغ شده. توی همین گوش و گردن خوردنا یه لحظه نگاه احمد افتاد بمن سرشو آورد کنار گوش کاملیا و یه چشمک بمن زد و گفت عاشقتم و بعد همینجور که تو بغل هم بودن رفت عقب و نشست لب تخت و آبجیم رو هم روی زانوهاش نشوند. با زحمت شلوارش رو کشید پایین و کیرشو بیرون آورد. کاملیا گرفتش توی دستای سفید و ظریفش و شروع به ساک زدن کرد. احمد دستاش رو تکیه داده بود عقب و زل زده بود بمن که داشتم ساک زدن آبجیمو نگاه میکردم. کامل معلوم بود که عمدن جوری پوزیشن هاشونو میچینه که کاملیا پشت به در باشه تا من بتونم همه چیزو ببینم.آبجیم از جون و دل واسش ساک میزد و احمد دست انداخته بود توی موهاشو نوازششون میداد و با اون یکی دستش واسه من با شصتش لایک نشون میداد و زبون واسم درمیاورد. لباشو یجوری میگرفت و از ته دل میگفت اوووف جوووون… هلاکم کردی… کشتیم!تو همین حین تیشرتشم در آورد و کامل لخت شد. بعد بلند شد سر پا و دوباره کاملیارو هم بلند کرد و تو بغلش گرفت و یه دل سیر باز از لب و صورت خورد و بعد هلش داد بالای تخت و و همزمان یه کشیده محکم زد روی کونش که شترق صداش پیچید. اینبار دیگه کاملیا اعتراضی بهش نکرد و همون لبه تخت حالت داگ استایل گرفت و قمبل کرد. احمد با شیطنت کشید کنار و حتی با دستش اشاره کرد و من واسه اولین بار کوس کوچولوی خواهرمو بی هیچ مانعی دیدم و ناخودآگاه حس کردم دستم رفت سمت کیرم که نبض میزد. باورم نمیشد واسه خواهر خودم سیخ کنم اما اون بدن ظریف و سفید و اون کمر باریک و اون کون قمبل و وای از اون کوس ناز و کوچولوش!
احمد نشست روی زانوهاش و زبونش رو کشید روی شیار کوسش و کاملیا یه آه عمیق و از ته دل کشید و سرشو بین دستاش گرفت و احمد که داغ کرده بود دیگه امانش نداد و همینطور کوسش رو میبوسید و میلیسید ومیک میزد و زبون میزد وصدای کاملیا اتاق رو پر کرده بود.
_آی آی آی بیا احمد بیا تورو خدا خودت بیا مردم اوووف
دیگه نتونست تحمل کنه و خودش رو انداخت روی تخت و مچاله شد توی خودش و ارضا شد. احمد که میدونست من هنوز میبینم، برگشت نگام کرد و یه لبخند پیروزمندانه زد و عمدا بلند گفت حالا دیگه وقتشه که کاملیا خانم رو جر بدم! یه کرم برداشت و رفت روی تخت و اول خوابید روی آبجیم و یکم بغلش کرد و آرومش کرد و دوباره با ور رفتن بهش و کشیدن کیرش لای پاهاش دوباره حشریش کرد و صدای نفس نفس زدناشو بلند کرد. همونطور که لا پایی میزد و کیرش به لبه های کوسش کشیده میشدن سرش رو هم برگردونده بود و لبش رو انداخته بود روی لباشو میخورد و قربون صدقش میرفت و بازم به اوج شهوت رسوندش طوری که رسما به التماس افتاد واسه کیرش
_دیوونم کردی احمد… چرا نمیکنی… تورو خدا بکن داخل … بزن توی کوسم… جرم بده
داد و التماسای حشریش منو هم دیوونه و از خود بیخود کرده بود و داشتم از روی شلوار راحتیش که پوشیده بودم کیرم رو میمالیدم. صحنه عجیبی بود خواهرم زیر کیر بکنم داشت واسه کیر التماس میکرد و من که لباسای خواهرم رو پوشیده بودم با دیدن سکسش با کیرم ور میرفتم! اما احمد از لحظه لحظه اونروز داشت لذت میبرد و هیچ عجله ای نداشت که کار رو تموم کنه.
در کرم رو باز کرد و یکم برداشت و شروع کرد کونش رو ماساژ دادن و بعد شروع کرد سوراخش رو باز کردن
_احمد از جلو بکن تورو خدا… حشریم کیرتو میخوام
_بهت که گفتم من پردتو نمیزنم
_مگه چیه؟ بخدا اصلن دوس دارم تو بزنیش… الانم دیگه هیچکدوم از دوستام پرده ندارن…آخ بخدا دردم میگیره از عقب
_انگشتای احمد داشتن کونش رو باز میکردن و گشادش میکردن
_بهتر که دردت بگیره … میدونی که عاشق آخ و ناله هاتم!
خوب که سوراخش باز شد سر کیر خودشم یکم چرب کرد و پاهای کاملیا رو چسبوند بهم و اومد روش و پاهاشو دو طرفش باز کرد و با دستش سر کیرش رو تنظیم کرد.
_باز میخوای بدون کاندوم بکنی؟
_گفتم بهت با کاندوم حال نمیده منم که عین خودت تا حالا با کسی سکس نداشتم! پس دلیلی نداره از بابت مریضی نگران باشیم!
_خدایی با کسی نبودی تا حالا
_آره عزیزم مگه شک داری؟!
_آخه کارتو خیلی خوب بلدی
_اوووف چه زبون ریزی ای میکنی تو قربونت برم!
زد داخل و افتاد روش و با صدای جیغ مانند کاملیا یه جووون گفت و از کنار باسنش باز یه اسپنک زد بهش و بعد یکم سینش رو کشید بالا و محکم و سرعتی تقه میزد و شلپ شلپ صداشون بلند شده بود و کاملیا فقط آخ و ناله میکرد و شاید پنج دیقه ای بیشتر نشد که احمد یه آخخخخ گفت و افتاد روی آبجیم ،محکم بغلش کرد و چند بار لرزید و همینجور که لباشو میخورد خودش رو توی کونش خالی کرد. معمولا با من که بود حداقل پونزده بیست دقیقه تلمبه میزد تا آبش بیاد اما آبجیم پنج دیقه ای تسلیمش کرده بود! بعد اینکه آروم گرفت بازم گونشو بوسید و گفت مرسی عشقم و بلند شد و گفت بدجوری هوس سیگار کردم
_لطفن دستمال کاغذی رو بده. نمی خوام تخت مامان باباتو آب کیری کنم
_ازون بابت که نگران نباش بابام این تخت رو پر آب کیر کرده
زد زیر خنده و دستمال رو دراز کرد سمتش و از اتاق بیرون اومد. کاملیا چند برگ برداشت و گذاشت لای چاک کونش و برگشت روی کمر و منم خودم رو کشیدم کنار دیوار که نبینتم. احمد به هوای سیگار برداشتن از اتاق اومد بیرون و از دید کاملیا که دور شدوسط هال رو بمن وایساد و زانوهای باز از همش رو یکم خم کرد و رو بمن مثل کسایی که جام جهانی رو بردن چند بار مشتای گره کردش رو دو طرف بدنش حرکت داد و چندبارم به حالت مسخره کیرشو به حالت تقه زدن عقب جلو کرد و زبونشو واسم درآورد. اونقد کاراش مسخره بود که ناخودآگاه واسه بکن خودم و آبجیم نیشم باز شد.
_احمدآقا تا اونجایی بیزحمت کیف منم بیار یکم آرایشم رو درست کنم
_رو چشم عزیز دلم
وقتی واسه برداشتن کیف دولا شده بود یهو نیشش باز شد و بلند گفت راستی اون داداش بی غیرتت کجاست.یه مدته ازش بیخبرم
برگشت بمن یه چشمک زد
_بهت گفتم داداشم هیچم بی غیرت نیست
_اهه پس واسه چی خواهر خوشگل و سکسیشو با من شیطون تنها میگذاشت
با اخم و لب و دهن نشون دادن نارضایتیم رو بهش نشون دادم ولی اونم یجوری که فقط با لبخونی میشد منظورش رو بفهمی یه “خفه شو” حوالم کرد و با کیف و سیگار داخل اتاق برگشت.
_داداشم به هر دومون اعتماد داشت
با یه حالت مسخره آه کشید و گفت :آخییی بسوزه پدر اعتماد و زد زیر خنده
_کوفت…واسه تو و اون کیر گندت که بد نشد … اوی تنهاخور، یه نخم واسه من روشن کن
پشمام فر خورد! اولین بار بود که میفهمیدم کاملیا سیگارم میکشه انگار تازه داشتم این اعجوبه توی خونه سر بزیر رو میشناختم و میفهمیدم چه سلیطه ایه!
_مرسی احمدآقا که پردمو نزدی… راستش حشری که میشم دیگه هیچی حالیم نیس ولی خداروشکر تو اونقد با فهم و شعوری که سو استفاده نمیکنی. بیخود نیست که کامی اینقد قبولت داره و بهت اعتماد میکنه.
با خودم گفتم احمد و فهم و شعور؟ نه واقعن؟؟؟ میدونستم الاناس که دیگه بیاد بیرون از اتاق پس خیلی آروم به مخفیگاهم پشت مبل برگشتم. ظاهرن آرایشش تموم شده بود و داشت لباساشو میپوشید.
_شورتمو کجا انداختی؟
احمد از اتاق اومد بیرون و شورت رو از وسط هال برداشت و یه نفس عمیق کشید و گفت اوووف هلاک این بو هستم و خندید
_بسه دیگه مسخره بازی در نیار بده بپوشمش
_بی شورت برو بزار بمونه یادگاری
_مگه میشه هر دفه میام اینجا بدون شورت برم. یادگاری یکی، دوتا! داری همه شورتای منو یادگاری برمیداری!
با خودم گفتم یعنی دفه چندمه میاد پیشش؟ ظاهرن شورت رو از دستش گرفته بود چون از زیر مبل دیدم که پاهاشو یکی یکی بلند کرد و شورت رو پوشید و آخرم مانتو و شالش رو برداشت
_یه لحظه صبر کن
احمد رفت داخل اطاقش و برگشت
_یه چیزی واست گرفتم
_وای مرسی عشقم چرا زحمت کشیدی
_قابلتو نداره عزیزم فقط امیدوارم از بوش خوشت بیاد… نه اینجا نزن بوش میمونه مامانم بیاد بوشو حس میکنه سین جیمم میکنه
پیش خودم فکر کردم بابا این دیگه کیه ادکلنم واسش خریده!
بعد اینکه یه بوسه حسابی بینشون رد و بدل شد بالاخره کاملیا رفت بیرون و احمد در رو بست و اومد نشست روی همون مبلی که پشتش قایم شده بودم.
_بیا بیرون… رفت!
بیرون اومدم و دیدم هنوز لخت مادرزاده و نیشش بازه
_خوب که گفتی عمرن بهم پا بده؟ بیا ابنجا و زانو بزن جلو پام… د خودت بیا تا پا نشدم با پس گردنی بیارمت!
چاره ای نبود اومدم و به زانو جلو پاش نشستم.
_باز کن دهنتو
_احمد نکن کثیفه
_گوه اضافه بخوری پا میشم جرت میدما! یادته که چی گفتم اول خواهرتو جلو چشمت میگام بعدم کیر رو از کونش در میارم و توی دهنت میزارم. تو هم میشی گوش حرف و بله گو! بازش کن ببینم… نترس اون آبجیتم مث خودت کونی شده کارشو بلده کونشو حسابی تمیز کرده
زد زیر خنده و آخرش بزور توی دهنم چپوند. من داشتم بالا میاوردم ولی اون نامرد داشت حال عالم رو میکرد و بعد یه دیقه کیرش سفت شد و شروع کرد تو دهن و حلقم تلمبه زدن
_دیدی چه خواهری ازت گاییدم؟… لذتشو بردی؟ دیدی چطور واسه اینکه با کیر کلفتم بگامش التماسم رو میکرد؟
بعد اینکه حسابی سیخ شد، بلندم کرد و وادارم کرد روی همون مبل حالت داگی بگیرم واسش و نشست پشتم و شلوار راحتی خواهرم رو کشید پایین و کون قلمبه و سفیدم رو مالید و گفت
_جووون خواهر و برادر یکی از اونیکی کردنی تر… کونتون مدل همه البته مال آبجیت یکم گردتر و تپلتر و نرمتره ولی طرحشون یکیه!
یه اسپنک زد رو قمبلم و برخلاف همیشه که کامل لختم میکرد گفت
_اینبار لازم نیس لخت بشی می خوام با همین لباسای آبجیت که تنته بکنمت
همینجور که تلمبه میزد با حرفاشم تا میتونست جرم میداد
_چه خوب کردی خودت لباساشو پوشیدی آخه امروز یه روز تاریخیه! روزی که خواهر و برادرو تو یکساعت ترتیب دادم! اوووف نه ماه مامانت شما دوتارو دوقلو حامله بوده که یه همچین روزی من لذت گاییدن جفتتونو ببرم
بخاطر اینکه تازه آبش اومده بود به این راحتیا دیگه نمیومد و اونروز واقعن جر خوردم تا ارضا شد. موقع اومدنش هم منو برگردوند نشوند روی مبل
_دهنتو وا کن حالا که دیگه شرطو باختی و قراره هرچی من بگم بگی چشم می خوام آب کیرمو خالی کنم تو حلقت!
باز بزور دهنمو باز کرد و با دست کشیدن به کیرش و تا قطره آخرشو ریخت تو حلقم و با اینکه داشتم بالا میاوردم ولی مجبورم کرد همش رو بخورم.

نوشته: ساسان

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها