داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

پیرهن مردونه سفید

من معمولیم اما رفیقام پولدارن خواستن برن شمال ولی من نمیخواستم برم چون پول نداشتم…ولی دمشون گرم منو بردن…خیلی خوشحال بودم چون واقعا خسته بودم
ب تفریح نیاز داشتم …
خیلی مست کردیم …شب بود…وقتی رسیدیم تا ویلا همه حالشون بد بودو خوابیدن ولی من خوابم نمیگرفت رفتم بیرون…قدم ک میزدم ی دختر دیدم کنجکاو شدم رفتم دنبالش،خیس بود نزدیکش شدم گفت اون غرق میشه…
و من ب هیچی فک نکردم رفتم سمت دریا تاریک و ترسناک نگاهی ب دریا انداختم دستبند شبنما ب اندازه ی مورچه دیدم و فقط شنا کرد تا رسیدم بهش…بغلش کردم رسوندمش ب ساحل …خیره شده بودم ب اون، خیلی ساده و خوشگل بود گوشمو گذاشتم رو سینش
شکمشو فشار دادم نفس کشید…و من گفتم خدایا شکرت حالت خوبه؟چطوری…؟سرفه کرد… بعد بلند شد نمیدونست کجاس…و من شروع کردم سرزنش کردن…
+هیچ میدونی اگه من نبودم الان مرده بودی؟ اصلا معلوم هست چ غلطی داشتی میکردی!!!
-سردمه
کمی راه رفت دیدم دوباره داره میره سمت دریا
رفتم سمتش کجا میری؟ هاااا؟ عقلتو از دست دادی؟
دستشو گرفتم دستمو کنار زد:ب من دست نزن!!!
باز رفتم جلو د میگم نرو…
عصبانی شدم سیلی محکمی زدمش…
دستشو گرفتمو راه افتادم…کمی راه رفتیم ک یهو زمین خوردگفتم:ااااه مگه کوری نمیبینی؟
-اره کورم نمیبینم و شروع کرد ب گریه کردن
همین موقع دوستش رسید و چقدر از من تشکر کرد
و من تو شوک بودم…
دوستش گفت وای اگه عمو بفهمه منورو میکشه…
منم پرسیدم نکنه شما ها بدونه اجازه اومدین گفتن اره…
و ازم خواست ک بیان ویلای ما دختررو ترتمیز کنن بعد برن
منم قبول کردم.
در ویلا ک رسیدیم دوس پسر دوستش بهش زنگ زد…و اون گفت شهرزاد وای تروخدا باید برم.‌…ولی برمیگردم …
شهرزاد گفت لیلاااااا صب کن!!
منم شهرزاد رو بردم تو ویلا ودر حمام
(طوری ک اون تو حمام بودو من بیرون)
گفتم ببخشید من واقعا معذرت میخوام…نمیدونستم خب!
این گوشت زدم ؟ دستم بشکنه …
بعد گفتش اشکال نداره من خندیدمو دستمو کشیدم ب صورتش پر از شن بود!بهش گفتم خودت شاید ندونی اما بذار بهت بگم قشنگترین چشای دنیارو داری!
لبخند زدگفت چ فایده!من دوش بگیرم شاید لیلا بیاد!!!
خواست درو ببنده اما پاش سر خورد و من باز دستشو گرفتم و نخورد زمین!
.
رفتم داخل حمام دروقفل کردم…گفتم نگات نمیکنم …دستاش دور گردنم حلقه شد و گفت میتونی نگاه کنی!پیرهنشو در اوردم
سوتینشم همینطور وحتی شلوار و شورتش!
بردمش زیر دوش دست میکشیدم ب بدنش
شامپو کشیدم ب موهای بُلندش
بعد با حوله رفتیم داخل اتاق…
یکی از لباسامو تنش کردم و لباس خودشو بیرون پهن کردم ک خشک بشه…
همینطور ک داشتم دکمهای لباسو میبستم دستامو گرفتو گذاشت رو صورتش پرسید من چ شکلیم؟
گفتم خیلی خوشگل خیلی!بعد رفتم سمت لباش بوسیدم لب تو لب شدیم افتادیم رو تخت بوسه میزدم ب شونه هاش و گردنش سینهاشو میک میزدم لباشو بوسه
انگشتاش ب انگشتام گره خورده بودن و
کیرمو میخواستم بزارم داخل کسش…گفت میترسم!!! نوازشش کردم ترس نداره ک!با کمی فشار کردم توش
اهی کشید داخلش نگه داشتم…قسم میداد تکونش ندم
منم چونشو بوسیدم …لب پایینشو آروم گاز گرفتم
کم کم عقب جلو کردم …
اه میکشید من حالم بدتر خراب میشد با اه کشیدناش! عقب جلو کردم و ارضا شدم قشنگ داخلش!نفس نفس زدم دراز کشیدم و اونم عین بچه گربه ها خودشو جا کرد تو بغلم منم فقط نوازشش میکردم
گفت میدونی بیست سالم بود بهم تجاوز شد…از اون موقع از اینکار میترسم…میدونم تو هم منو ول میکنی ولی بدون بهترین شب زندگیم بود…راستی امشب من بخاطر لیلا رفتم اونجا… اون با دوست پسرش قرار داشت و…
خیلی ترسیدم اگه تو نبودی…شششش!
نترس!محکم بغلش کردم،من تورو ول نمیکنم فهمیدی؟
کاش میشد تورو ببینم…
دستشو گذاشتم رو صورتم لبام چشام بینیمو لمس کرد…
من خوابم برد…و تا خود شش صبح دستش رو صورتم بود اون منو بیدار کرد گفت منو برسون فلانی ویلا بابام منو میکشه اگه بفهمه دیشب نبودم
پیرهنشو تنش کردم گفت ن اینو نمیخوام اون پیرهن دیشبیو تنم کن…بعد گفت چ رنگیه!؟منم گفتم سفید!
مردونس؟؟ اره!
…پیرهنمو تنش کردم شلوارش هم پاش کردم رسوندمش اونجا بهش شماره دادم…گفتم ساعت سه میام دنبالت…
بغلش کردم…
برگشتم… پیرهنشو رو تخت دیدمو صداش تو گوشم اکو شد بعد نیش خندی زدم … خوابیدم…
تقریبا ساعت دو بود رفتم اونجا دیدم نیستن…
نمیدونم چی شد… کجا رفت… چرا رفت .‌‌.شاید ی پیرهن مردونه سفید و ی شب خاطره بسش بود!

نوشته: ناشناس

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها