داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

پیتزای هات

اولین بار توی آسانسور ساختمون دیدمش. پیتزا دستش بود و نمیدونست داره برای من میاره بالا. قبل از اینکه به خونه برسم پیتزامو سفارش دادم و به نگهبان ساختمون گفتم تحویل بگیره اما چون زودتر رسیده بودم تا ماشینو بذارم پارکینگ رسیدنمون همزمان شد و نگهبان فرستاده بودش داخل.
دکمه های مانتومو باز کرده بودم و تاپ کوتاه و ساپورتم بدنمو براش به نمایش گذاشته بود. توی فضای کوچیک آسانسور متوجه نگاه زیرزیرکی اون شدم. فکر کردم به ناف افتاده بیرون از تاپم نگاه میکنه که شکم برجسته من ازش معلوم بود اما با یه دقت کوچیک فهمیدم توجهش جلب شده که زیر ساپورت شورت ندارم.
در آسانسور که باز شد بدون توجه بهش خارج شدم و میدونستم بعد از نگاه کردن به شماره دو واحد دیگه اون طبقه، میاد پشت سرم. در خونه رو که باز کردم به سمتش برگشتم که هول کرد.
+هوم؟
_ببخشید پیتزاتونو آوردم.
+آها مرسی فکر کردم میدی به نگهبانی برام بیاره
میخواست جواب بده که برگشتم و وارد خونه شدم.
+بیا تو بذارش روی میز
_خانم من اجازه ندارم داخل بیام
به سمتش برگشتم و یه نگاه تند بهش کردم که خودش بدون حرف وارد خونه شد. رفتم داخل اتاق تا مانتو و شالمو دربیارم.
+معلومه تازه کاری. صبر کن الان میام.
مانتو و شالمو گذاشتم روی تخت و برگشتم توی سالن که دیدم پیتزا هنوز توی دستشه و وایساده. وقتی منو دید اول مبهوت اندام تپلم موند و انگار تازه فهمیده بود زیر تاپ هم سوتین نبستم. یهو سرشو پایین انداخت. به روی خودم نیاوردم. پیتزارو از دستش گرفتم و رفتم داخل آشپزخونه.
+رئیست منو میشناسه و میدونه تا مزه پیتزارو نچشم از پول خبری نیست. بشین انقد معذب نباش.
یه برش پیتزا گذاشتم دهنم. مزه اش مثل همیشه بود.
+هنوزم فلفل زیاد میزنن بهش. فردا من تعطیلم واسه ظهر دو تا پیتزا و سیب زمینی سرخ کرده پنیری برام بیار
_خانم ببخشید من دیرم شده دو تا ساندویچ باید تحویل بدم. یخ میکنه
+میخوای بری برو. کارتخوان همراته؟
_بله خانم
رفتم داخل اتاق و کیفمو برداشتم و اومدم. تصمیمم عوض شد. کارت بانکیمو گذاشتم داخل کیف و دوبرابر پول پیتزارو نقد گذاشتم توی دستش.
+باقیش مال خودت. فردا منتظرتم.
_خانم منم فردا تعطیلم. روز آفمه
+بهتر. الان زنگ میزنم به رئیست میگم فردا ظهر میای غذای منو میگیری میای تحویل میدی و میری. انعامت هم محفوظه
چیزی نگفت. برای آخرین بار زیرزیرکی انداممو نگاه کرد و رفت.
داغ شده بودم. تاپمو درآوردم و ولو شدم روی کاناپه. همینجور که سینه های بزرگمو می مالیدم گوشیمو برداشتمو زنگ زدم به مهشید.
+سلام عسلم. چطوری؟ فردا برات سوپرایز دارم یه کم شیطونی کنیم. اوهوم حدود بیست تا بیست و پنج ساله اس. جای پسره منه. یه پیتزای هات مهمون منی.

حدود ساعت 12 بود که توی آشپزخونه برای خودم و مهشید چای میریختم. مهشید از اتاق اومد بیرون و یه لبخند شیطونی بهم زد.
ـ چطورم؟
+پیرهن و دامنت محشره عشقولم ولی گفتم شورت و سوتین نپوش. بدن باربی نازت اینجوری خوردنی تره
ـ نمیتونم بهار مورمورم میشه
+مثل اینکه خواهش کردما
مهشید اومد جلو یه لب ازم گرفت و صورتمو ناز کرد.
ـ چشم. الان درش میارم قربون بدن تپل خوردنیت بشم
صدای زنگ در اومد. به مهشید چشمک زدم و با دست زدم در کونش و رفتم سراغ آیفون. نگهبان ساختمون گفت که غذارو آوردن. بهش گفتم بفرستش بالا. توی آینه قدی کنار در یه نگاه به اندام تپلم کردم. ساپورت مشکی هم نتونسته بود کون بزرگمو مخفی کنه و نوک سینه هام از پشت تاپ قرمزم کامل زده بود بیرون. فقط شکمم انگار بزرگتر شده بود. هیچوقت دوس نداشتم اندامم مثل اندام مهشید باربی باشه. تپل بودنمو دوس داشتم ولی دیگه داشتم چاق میشدم. صدای سرفه اش از پشت درو شنیدم و قبل از اینکه زنگ بزنه درو باز کردم.

راحت تر از دیشب شده بود و روی مبل نشسته بود.
_خانم من بهشون گفتم شما دو تا پیتزا سفارش داده بودین ولی سه تا بهم دادن.
+صبح زنگ زدم گفتم سه تاش کنن. امروز توام مهمون منی.
_ولی خانم من باید برم.
از داخل آشپزخونه به سمتش برگشتم و یه نگاه تند بهش کردم که ساکت شد.
+چند سالته؟
_بیست و دو سال. ببخشید اشکال نداره من بعداً مزاحمتون بشم؟ آخه
بلند خندیدم و اومدم سمتش. جلوی پاهاش نشستم و دستاشو گرفتم دستم.
+چی شده؟ با دوست دخترت قرار داری؟ قرارتو بنداز برای غروب. نهارو با من و دوستم میخوریم بعد برو.
_ولی. دوستتون خیلی دیر میاد؟
مهشید که توی اتاق گوش وایساده بود از اتاق اومد بیرون و لبخند زد.
ـ من اینجام. خوشبختم. اسمت چیه؟
با جمله مهشید تازه یادم افتاد انقدر عجله داشتم که اسمشو نپرسیده بودم. با مهشید دست داد.
_پویا هستم خانم
مهشید به زور خودشو کنار پویا جا کرد و گفت:
ـ خانم خانم نکن انقدر. من مهشیدم دوست خوشگلمم که میشناسی اسم کوچیکش بهاره.
با رفتار مهشید تازه فهمیدم عجله کردن های من بیخود نبود. مهشید هم از جذابیت پویا داغ شده بود و دستشو داخل رون پویا گذاشته بود و خیلی زودتر از برنامه داشت شروع میکرد. اینجوری هم بد نبود نهارو بعدش میخوردیم. به مهشید چشمک کوچیکی زدم و بلند شدم و رفتم داخل آشپزخونه تا هم وسایل نهارو آماده کنم و هم مهشید تنهایی کارو شروع کنه تا پویا آماده بشه. مهشید هم متوجه شد که موقع بلند شدن من چشم پویا دنبال دید زدن کون بزرگ منه.
_هوووووم جوووون کونه بزرگ دوس داری بلا؟
و با یک دست موهای پویارو نوازش کرد و گونه اش رو بوسید و با دست دیگه بین پاهای پویارو لمس کرد که پویا یک لحظه جا به جا شد.
همیشه تصور کردن بیشتر از واقعیت منو داغ و حشری میکرد. سعی کردم به مهشید و پویا نگاه نکنم و مشغول چیدن وسایل نهار روی میز شدم وقتی کارم تموم شد لای پاهام از صداها و ناله های مهشید و پویا خیس شده بود و نگاهشون کردم. خیلی زودتر از اون چیزی که فکرشو میکردم جفتشون لخت شده بودن و پویا روی کاناپه دراز کشیده بود و مهشید داشت براش ساک میزد. پویا چشمشو بسته بود و بهترین موقعیت بود برای من. کیر تمیز و شیو شده اش که اندازه معمولی داشت ولی خوشگل بود تا ته میرفت توی دهن مهشید و برمیگشت. ساپورتمو درآوردم و رفت سراغ دهن پویا. پاهامو بین سرش قرار دادم جوری که کسم درست مقابل دهنش بود. وقتی موهاشو نوازش کردم چشماشو باز کرد و دهنش هم باز موند.
+لیسش بزن عزیزم
و قبل از اینکه چیزی بگه کسمو روی لباش جا دادم.

هنوز لخت بودیم. نهار هم یخ کرد و پویا چون دیرش شده بود زودتر رفت. مهشید سیگارشو روشن کرد و آه کشید.
ـ نه به اون خجالتی بودن اولش نه به این کاربلد بودنش.
+خیلی خوب بود و چقدر کمرش سفت بود توله سگ.
ـ اوهوم. پیش خودم فکر میکردم نهایتاً خودش ارضا میشه و ما هم دلخوش میشیم به لز بعدش ولی دیگه نفس برام نمونده.
از لحن بی حال ولی شهوتناک مهشید خنده ام گرفت و بلند خندیدم. مهشید هم خندید. لباشو بوسیدم. تصوراتم درست از آب دراومده بود.

نوشته: shoqi_bahar

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها