داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

هرکی به هرکی 168

مامان دیدی ;/; آریا چه رفتاری با هام داره . بهم میگه مگه کسم به این تنگیه ;/; من خیلی کس گشاد هستم .  آرمیلا در حالی که از پشت سر مامان واسم خط و نشون می کشید رفت  تا ساعتی دیگه بر گرده ولی اون شب تا صبح اون و مامان پدرمو در آوردند . اون همه هارت و پورتی که خواهرم می کرد  فقط هیاهو بود چون وقتی که کیرمو دید و رو اون نشست دیگه انگار همه چی از یادش رفته بود . فراموش کرده بود که چی بر زبون آورده . من فکر می کردم دو عامل اصلی باعث می شد که خواهر و مادر و زن داداشم به کیر من و این که زیاد با من سکس داشته باشن علاقه مند بودند یکی این که  تنوع طلبی خودشونو می خواستند با من رفع کنند و دیگه این که کیر من از هر سه شوهراشون یعنی از کیر داداش و پدر و دامادم   کلفت تر و تر و تازه تر بود . نوش جون همه شون .. …چندروز بعد : یک باردیگه  شور و هیجان برای شرکت در محفل شکل گرفته بود . زنا التهاب و هیجان خاصی داشتند و مردا هم همین طور . انگاری زنا بیشتر از جریان اون چه در این مجالس می گذره با خبر بودند . اونا حتی می دونستند فلانی از چه عطر و ادکلنی استفاده می کنه . روژ لبش از چه جنسیه مال کدوم کشوره . خلاصه  حتم داشتم که تقریبا همه زنا از وجود عارف و عفت هم با خبرن . در هر حال بالاخره که باید با خبر می شدن . این بار به اونا پیشنهاد دادم که دو شب قبلش بر نامه سکس دسته جمعی خانوادگی رو در خونه مون بذاریم یعنی پیشواز رو دو روز زو دتر بریم و شب قبلش دسته جمعی استراحت کنیم که وقتی رسیدیم مجلس سر حال باشیم و نایی برای ادامه کار داشته باشیم . اولش زنا با این پیشنهاد من مخالفت کردند ولی مرداموافق بودن و بالاخره حرف من به کرسی نشست . حق با منه دیگه .. تا چند ساعت به سکس سنگین و خانوادگی اگه آدم با سه نفر دیگه هم سکس کنه این دیگه پدر آدمو در میاره . در عوض زنا بیست و چهار ساعت قبل ازاجرای عملیات رو مرتب جلوی آینه بودند . هر چی این زنا زار زدند و گفتند یه دست اونا رو بکنم زیر بار نرفتم . راستش بی اندازه خوشگل کرده بودند و وسوسه شده بودم . مخصوصا زن داداش پریسا از مادر و خواهرم هم خیلی خوشگل تر شده بود . ولی نمی خواستم اونا رو به قانون شکنی عادت بدم و این که اگه یه قول و قرار هایی بین خودمون کردیم این قدر راحت اونو زیر پا بذارن . بهتره بریم به مجلس . چه شور و هیجانی داشت . بازم همه مون غرق این فرهنگ شده بودیم که هیچ فاصله ای بین ما وجود نداره . دنیای ما دنیای شادیها و همبستگی هاست . . بیش از پنجاه مرد و پنجاه زن کاملا بر هنه گرد هم آمده بودند تا دوروز یا در واقع یک روز و نصف شاد و باحال و سراسر هیجان رو در کنار هم داشته باشن . همه سلام و علیک  گرم و خوش و بش می کردند . عارف و عفت هم با چند نفر سلام علیک کردند . ملت از بس شوق و ذوق داشتن اولش متوجه نشدن که دو تا  تازه وارد هم اومدن میون اونا . با این که زنا بیشتراشون می دونستن که عارف و عفت می خوان بیان و از عواقب اون می ترسیدند . خون جلو چشای خیلی ها رو گرفته بود . اونا خاطره خوشی از عفت نداشتند . چون عفت یک زن محجبه حزب الهی شلاق زن بود که اوایل انقلاب پدر جوانانو در آورده بود . همون روز هایی که یه چند مدتی در این مملکت دم از آزادی می زدند . ترس خاصی رو در چهره عفت می شد دید . ولی  این غریبی در چهره عارف بیشتر به صورت شرم و حیا دیده می شد . هر چند اون با گاییدن مادرش و مادر بزرگم نشون داده بود که این طایفه شرم و حیا سرشون نمیشه .. در هر حال به موقعش اگه نیاز می بود من باید وارد عمل می شدم . مادر بزرگ پری رفت وسط عارف و عفت . که اونا دو تایی سرشونو پایین انداخته بودند .. -عارف جان عفت خانوم سرتون رو بالا بگیرین . اینا همه از بستگان تو هستند . حالا درجه یک یا دوی اون فرق نمی کنه . شما هم خونید . برای رسیدن به امروز از مرزهای دیروز گذشتین . تلخیها و شیرینیها و سردیها و گرمیها چشیدین تا به امروز رسیدین .. دیگه زن و مرد نذاشتن که اون ادامه بده . فقط خونواده ما ساکت بودن و  صداشون در نمیومد . سر و صدا ها از چهار گوش محفل شنیده می شد . بوی شورش و در گیری میومد ..عمو آراد : بندازین بیرون این جار کشو .. همین کثافت آشغال بود که برای بهترین دوست زندگیم مایه اومد و اونو اعدامش کردند . واسه چی ;/; واسه این که دوستم اونو نگایید . اون می گفت من چادر سرم باشه و تو منو بکن . اما دوستم زیر بار زور نرفت .  دوستم رفت خواستگاری یکی دیگه همین آشغال رفت گفت که اون منافقه .. منافق جد و آباته عوضی .. منیژه خانوم از دور بدو بدو خودشو به نزدیک عفت رسوند .. من رفتم کنارشون که به عنوان یک محافظ عمل کنم که این عفت رو ترور نکنن . این منیژه بد جوری جوش آورده بود . اومد کونشو گرفت جلو رو عفت و گفت این دو تا لک رو می بینی لک همون شلاقهاییه که خودت شخصا به من زدی . حیوون گناه من چی بوده ;/; فقط یه روز نامه فروختم . حالا امروز میای توی محفل شرکت می کنی که کس بدی . تو خودت همون وقتا یه جنده تمام عیار بودی که به غریبه ها کس می دادی چون اگه جنده نبودی دیگه زیر کیر این همه آد م نمی نشستی و  نون کون کشی و کس کشی خودتو نمی خوردی . ما اگه حالا داریم میدیم همین داخلی خودمونه . عفت سرشو انداخته بود پایین .  اون فکر می کرد که تا صحرای محشر کسی نیست که یقه شو بگیره . …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها