داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

معصومه: متاهلی از یزد

داستانی که میخوام براتون بگم همش واقعیه فقط اسم هارو تغییر دادم . یکم مقدمه طولانیه ولی خالی از لطف نیست. داستان برای سه ماه پیشه
من اسمم محمدرضاست ۳۳ سالمه و ساکن تهرانم
محل کارم نزدیکه یکی از میدون های شلوغه تهرانه .یه شب پنج شنبه که داشتم از سر کار میرفتم خونه و تو پیاده رو داشتم راه میرفتم که برسم به ایستگاه مترو . یه خانم شیک پوش با یه چمدون وایساده بود کنار پیاده رو . تا بهش رسیدم .گفت آقا ببخشید میشه این آدرس رو نشونم بدید .آدرس تقریبا دویست متر بالاتر بود . راهنماییش که کردم شروع کرد پشت من راه افتادن . دیدم چمدون براش سنگینه بهش کمک کردم و چمدونش رو براش آوردم .تا برسیم به هتل فهمیدم اسمش معصومه اس و از یزد اومده و تا شنبه تهرانه . وقتی از دلیل سفرش پرسیدم گفت که برای تفریح و دیدن دوستای تهرانیش اومده .پرسیدم خب چرا نمیری خونه دوستات گفت که همشون متاهل هستن و توی هتل راحت ترم . دم هتل شمارشو گرفتم و یه تک انداختم رو گوشیش . و خداحافظی کردیم .
تو مترو بودم که اس ام اس داد . شام رو با هم بخوریم و کمی هم قدم بزنیم . از اونجایی که خیلی خسته بودم و نای هیچ کاری نداشتم . بهش گفتم که باید برم خونه استراحت کنم بعد بیام .
رفتم خونه خوابیدم . ساعت شام گذشته بود که بیدار شدم . بهش زنگ زدم گفتم ساعت یازده شب میام جلو هتل دنبالت . اونم اوکی داد
ساعت یازده رفتم دنبالش سوارش کردم و رفتیم تهران گردی .تو سوال جواب هایی که از هم میکردیم فهمیدم که ۴۰ سالشه . ۱۰ ساله که متاهله. بچه نداره . درآمد خودش رو داره و یه سری مشکلات اساسی داره که باعث شده تو آستانه جدایی باشه ولی خب هنوز متاهل بود
تقریبا تا ساعت یک اینور اونور میرفتیم و حرف میزدیم
کلی چیز میز خوردیم و گفتیم و خندیدیم .
تقریبا ساعت دو شب بود که دوتا آب طالبی گرفتم تا با هم بخوریم . وقتی داشتیم آب طالبی رو می‌خوردیم بهم گفت چندین ساله که اینطوری نیومده بود گردش و اینهمه نخندیده بود . همینطور که داشت حرف میزدم نگاهمون به هم گره خورد و یهویی لباش رو گذاشت رو لبام و یکی دوتا نفس عمیق کشید و تکیه داد به صندلی .پرسیدم چت شده گفت شهوتیم کردی شورتم خیسه خیسه. دیدم خیلی حشرش بالاست شروع کردم به خوردن لباش و مالیدن سینه هاش اونقدر حشری شده بود نفسش به شماره افتاده بود و فقط میگفت کیرتو میخوام محمد . کیر بهم بده .
جایی که وایساده خلوت بود ولی خب امکان داشت کسی رد بشه . واسه همین ماشین و روشن کردم که بریم یه جای بهتر . توی راه هم از یه دارو خونه یه بسته کاندوم گرفتم . خونه پدر مادرم بودن نمیتونستم ببرمش .
خلاصه توی مسیر کلی همو مالیدیم تا بردمش طرفای اتوبان کرج نزدیکه پارک چیتگر . وقتی دید جای مناسبیه خودش شروع کرد لباسش رو درآوردن . فقط باید میدید چقدر حشری شده بود . می‌گفت من باید امشب ارضا بشم وگرنه دیوونه میشم تا یک هفته حالم بد میشه .
تا نیم ساعت چهل دقیقه همه جاشو خوردم و مالیدم .
بهم گفت کاش شوهرم اینطوری می‌خورد کوسمو . لامصب دیوونه شدم . دوس دارم جندگی کنم برات . هر کاری دوس داری باهام بکن . گفتم فعلا بیا ساک بزن ببینم هنر دهنت چیه . همینو که گفتم خودش دکمه هامو باز کرد شلوارمو کشید پایین و با یه ولع زیاد شروع کرد به خوردن کیرم . واااااای چه ساکی میزد . بهش گفتم مگه از قحطی اومدی ؟ گفت آره . شوهر دیوسم دو ماهه نکرده منو . تشنه تشنه ام .
بعد چهار پنج دقیقه ساک مشتی که زد . خودش دراز کشید صندلی عقب پاهاش رو داد بالا گقت یالا حالا تو هنر کیرتو نشونم بده . کاندوم و کشیدم رو کیرم و رفتم روش . احساس می‌کردم با هر تلمبه که میزنم به نقطه اوجش نزدیکش میکنم . درد و لذت رو میشد از چشماش . ناله هاش . و حرفاش بفهمی هر چی می‌گذشت با صدای بلند. تر میگفت تند تر بکن . جر بده منه جنده رو .
قربون کیرت برم پارم کن . ده دقیقه یه ربع یه تک کردمش که یهو دیدم نفسش رو حبس کرد یه جیغ بلند کشید و بعدش تنش شروع کرد به لرزیدن . تلمبه زدن رو قطع کردم دهنمو گذاشتم رو کوسش و شروع کردم به خوردن . گفت دهن نه . کیرتو بکن توش تند تند بکن .
همینکه دوباره شروع کردم به کردن . دوباره تنش شروع کرد به لرزیدن . بعدش یه جوری آروم شده بود که انگار یه کوه رو از دوشش برداشتم . گفت لبات بیار پایین آروم ببوس منو . ولی تلمبه هات رو قطع نکن . همینطور که داشتیم همو میبو سیدیم من ارضا شدم . ترکیب لب خوردنش و ارضا شدنم اونقدر خوب بود که دوس داشتم تا ابد لبامو بخوره
لخته لخت عقب ماشین تو بغل هم بودیم . هر از چندی به هم نکاه میکردیم و لب می‌گرفتیم.
بهم گفت همچین سکسی رو تو همچین لوکیشنی تا به حال تجربه نکرده . و بابت این هیجانو این اورگاسم کلی قربون صدقم رفت و ازم تشکر کرد .
ساعت تقربا چهار صبح شده بود . یکم بردمش دور دور بعد رسوندمش هتل . فرداش هم که جمعه بود با دوستاش رفت بیرون تا شب . شب هم بردمش یه شام خوردیم و یکم گشتیم تا یه سفر رویایی براش ساخته باشم . که به گفته خودش واقعا رویایی بود براش .
ممنون که داستانم رو خوندید. خوشحال میشم نظراتتون رو بنویسید برام

نوشته: محمدرضا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها