داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

ماهان و حسام (۱)

سلام
این داستان گی و کاملا واقعی است.
شب سردی بود ، یکی از شبهای سرد و تاریک آذر. آن شب هم من نگهبان بودم و پشت سرهم، به خودم و سربازی و زندگی تخمی که داشتم فحش می دادم. همین طور که داشتم جلوی در آسایشگاه قدم آهسته می رفتم حسام رو دیدم که با لباس راحتی از آسایشگاه اومد بیرون. با هم چشم تو چشم شدیم. حسام تقریبا هم قد خودم بود، سفید و بور. نگاهش از همیشه سنگین تر بود ، انگاری داشت التماس می کرد.
رفتم جلو و دستش رو گرفتم و گفتم : چرا نخوابیدی ؟
گفت: خوابم نمیبره.
صداش می لرزید. شهوت از صدا و سیماش می بارید.
گفت: ماهان، میخام ببوسمت.
گفتم : اینجا؟!
گفت : بیا بریم توی آلاچیق.
گفتم: من سر پستم اگه اون کسکش( منظورم افسر نگهبان بود) بیاد و من نباشم داستان میشه. حسام گفت : کیرتوش، بیا بریم فقط چند دقیقه ست.
آلاچیق گروهان تقریبا روبه روی در ورودی بود. حسام و من با قلب هایی که داشت از سینه مون می زد بیرون رفتیم توی آلاچیق. توی اون تاریکی و سرما فقط برق چشمای حسام رو می دیدم که یهو لباش رو، روی لبام قفل کرد. لب بالا… لب پایین…لب پایین…لب بالا.زبونشو می مکیدم و وحشیانه لباشو می خوردم و اونم هرازگاهی لبامو گاز می گرفت.
یکی دو دقیقه ای گذشت و هردومون سیخ سیخ بودیم. من از استرس داشتم می مردم ولی حسام عین خیالش نبود. از خود بی خود شده بود. روی زمین زانو زد و دکمه های شلوار نظامی م رو بازکرد. کیرم مثل فنر پرید بیرون. یکمی قربون صدقه ش رفت و بعد شروع کرد به خوردن. لیس می زد و می مکید. دستامو پشت سرش قلاب کردم و با فشار و محکم و تند تند توی دهنش تلمبه می زدم. ترس و لذت و سرما باهم قاطی شده بود. کیرمو از دهنش کشیدم بیرون و یه تف انداختم روش و دوباره دادمش دست حسام. دستامو دور سرم حلقه کردم و تکیه داده بودم به نرده چوبی آلاچیق و اونم استادانه و حرفه ای ساک می زد. دیگه داشتم ارضا می شدم، پاهام لرزید، با دستام محکم سرشو فشار دادم و آبمو خالی کردم تو دهنش و اونم همه شو ریخت روی زمین.
من سریع دکمه شلوارمو بستم ولی حسام روی زمین زانو زده بود و با التماس نگاه می کرد.
-پاشو بریم لعنتی، الان یکی میاد بگا میریم
-ماهان، پس من چی؟؟
از یک طرف از استرس داشتم می مردم از طرفی نگاهش دیوونه م کرده بود. دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم. روبه روش زانو زدم. شروع کردم به خوردن لباش. جریان خون درون لب هاش رو حس می کردم. همان طور که داشتم گردنش رو می خوردم خوابوندمش روی زمین. شلوار و شورتش رو خیلی سریع با هم کشیدم پایین و کیر نیمه شق حسام رو کردم تو دهنم. اول یکمی سرشو لیس زدم بعد شروع کردم به ساک زدن. بزرگ شدن کیرشو توی دهنم حس می کردم. کیرشو از دهنم دراوردم و دو تا دستم رو دو طرف بدنش قرار دادم و روی کیرش سجده کردم. من بی حرکت بودم و حسام داشت تو دهنم تلمبه می زد و با دستش سر منو فشار می داد. خیلی سریع ابش اومد و بی حال روی زمین افتاد. رفتم بالای سرش و پیشانیش رو بوسیدم و بهش گفتم سریع خودشو جمع و جور کنه و بیاد بره تو آسایشگاه. منم خیلی سریع و جلو تر از اون رفتم توی آسایشگاه و دیدم سربازای بدبخت مثل جنازه افتادند روی تخت و داشتند هفت پادشاه رو توی خواب می دیدند. از اون کسکش (افسر نگهبان) هم خبری نبود. از آسایشگاه اومدم بیرون و جلوی در حسام رو دیدم. چشمهای لعنتی شو خمار کرد و خیلی آروم دم گوشم گفت: خیلی عالی بودی ماهان، مرسی

ادامه…

نوشته: ماهان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها