داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

قلب سنگی

سلام. امیدوارم حالتون خوب باشه. قبل از هرچیز بگم داستان حاوی محتوای همجنسگرایست،برای کسایی که همجنسگرا هستن ارزش خوندن داره،و بگم که همه چیزایی که مینویسم کاملا واقعیه.اما ای کاش نبود…
تابستون بود که اسباب کشی کردیم به یه محل جدید، جایه خوبی بود خونه هایه خوب ادمای خوب، من یه پسره22 ساله با بدنی محکم و قوی و پوست جوگندمی و قدی نسبتا بلند بودم که تازه با اهالی محل جدیدمون آشنا شده بودم. روزا مدرسه میرفتم و خودمو برای کنکور آماده میکردم. عادت داشتم که بعضی موقع ها میرفتم و پیاده روی میکردم. مثلا نون میخریدم یا چیزای دیگه. تقریبا گذشت تا یک ماه که به صورت اتفاقی نیما رو دیدم. خونشون تقریبا صدمتر بالاتر از خونه مابود.نیما یه پسره 19 ساله با قده حدودا175و یه بدن لاغر و برنزه بود. باید اعتراف کنم قبل از اون پسرای خوشگل زیادی دیده بودم اما این واقعا زیبایه خاص بود، و باید بگم که تا اون زمان از گی بدم میومد اصلا نگاهم نمیکردم. زیاد دور نشم.نیما هر روز منو تو خیابون موقع برگشتن از بیرون میدیدو وقتی بهم نگاه میکرد یه لبخند خیلی جذابی میزد که واقعا آدم خوشش میومد. یه مدت گذشت و دیدم سعی میکنه بهم نزدیک بشه، برام خوشایند بود چون واقعا ظاهر خوبی داشت، و بلاخره هم کاره خودشو کرد و یروز اومد وایساد کنارم و شروع کرد دست دادنو حرف زدن باهام، راستش نمیدونم چرا عاشق خنده هاش شدم، وقتی باهاش شوخی میکردم خیلی خنده هایه قشنگی داشت، نیما اون روز رابطه ای رو بامن شروع کرد که فکرشم نمیکردم، انقد سنگین تاوان بدم بابتش، کم کم رابطه ما بعد یه ماه رسید به پارک رفتن و ساعت ها برای هم وقت گذشتن، توی این مدت مدام راجب لباسا و بدن و اینجور چیزا حرف میزد، معلوم بود خیلی فشن و امروزیه، شاید باورتون نشه ولی این رابطه یک سال ادامه پیدا کرد و هر روز شدتش بیشتر میشد، تو چت قلب فرستادن و پیامای عاشقانه تا بغل کردن و روبوسی. خودم میدونستم دارم وابستش میشم اما دیگه دیر شده بود، اگه یه روز باهاش نبودم اگه یه شب باهاش چت نمیکردم خیلی عصبی میشدم، بعد یک سال یه روز منو دعوت کرد به خونشون،اولش گفتم نمیام ولی اصرار کرد و گفت که هیچ کس نیست خونه، مجبور شدم که برم، به یه حرف باور کنید، اینکه عشق آدمو کور میکنه،واقعا کور میکنه، رفتم خونشون و با یه شلوارک و تیشرت سفید اومد استقبالم، راستش وقتی تو اون تیپ دیدمش قلبم شروع کرد تند تند زدن،نشستم روی مبل رفت چایی با بیسکوییت اورد انقدر هل شده بودم نمیتونستم کلماتو درست بگم، بعد حدودا نیم ساعت بهم گفت من یه خورده وسایل تو اتاق دارم میای بهم کمک کنی، گفتم باشه رفتم اتاق و یهو خیلی محکم بغلم کردو یه دیقه هیچی نگفت واقعا ضربان قلبم داشت سینمو پاره میکرد بعد بهم گفت خیلی دوست دارم و عاشقتم من همونجا دیگه هیچ اختیاری رو خودم نداستم و ناخوداگاه گفتم منم عاشقتم… من فکر میکردم تو همین حد بمونه اما یهو برگشت و کونشو چسبوند بهم و دستشو مالید به کیرم. فقط میتونم بگم از شدت هیجان واقعا قلبم داشت وای میساد گفتم نکن نیما نمیتونم این کارو باهات بکنم اهلش نیستم که محکم تر خودشو چسبوندبه چشام نگاه کردو گفت باید انجامش بدی من میخام مال تو باشم تو چشماش یه خماری عجیبی بود من انگار هیچ قدرتی برای نه گفتن نداشتم هرچی میگفت فقط انجام میدادم تو همون موقع لباشو گذاشت رو لبم و یخورده آروم شدم، شروع کرد به مالیدن کونش به کیرم و کم کم خوشم اومد کیرم داشت شق میشد با دست کونشو میمالیدم وااااای کونش واقعا عالی بود خیلی عالی شلوارک رو کشید پایین و یه شرت آبی داشت دیگه رسما سکسمون شروع شده بود بعد چند دیقه اومد و کمربندمو باز کرد شلوارمو داد پایین و صورت به اون خوشگلیشو گذاشت روی کیرم واقعاااا بدجوری شق بود کیرم صورتشو میکشید و میگفت یه ساله منتظره این بودم کیرم مثل سنگ شده بود شرتمو داد پایین و کیرم مثل فنر اومد بیرون، اولین بار بود با کسی سکس میکردم و خیلی هیجان داشتم. فکر کنید پسری که کله محله از زیبایش حرف میزدن حالا لباش روی کیرم بود شروع کرد ساک زدن، کیرم17 سانته، نوازش موهاش عالی ترین حس دنیا بود برام، بعد دو دیقه بهم نگاه کردو گفت آماده ای عشقم، فهمیدم منظورش چی بود گفتم اره اصلا نمیخاستم کم بیارم، اون شرت آبی رو کشید پایین و واقعا مات مونده بودم یه کون کوچیک اما خیلی رو فورم، رفتم جلو و اول گذاشتم لای پاهاش و عقب و جلو کردم، خیلی خیلی داغ بودم نفس نفس میزدم یهو گفت نمیخای بازم کنی بی اختیار گفتم چرا. بعد که لای کونشو باز کردم یه سوراخ خیلی تمیز و البته تنگ. خلاصه میکنم هرکاری کردم حتی سرشم تو نرفت و با چند دیقه لاپایی کار تموم شد کل آبم ریختم لای رونای خوشگلش. بعد اون سکس یه بارم برام ساک زد، رسما عاشقش شده بودم دیونش شده بودم. تا اینکه یروز دنیا رو سرم خراب شد. بله نیما با یه پسر دیگه تو رابطه بود و حتی باهاش سکس ام داشت. اینو از پیامای گوشیش فهمیده بودم. باهاش دعوا کردم فحشش دادم و نهایتا اونم رفت. من موندمو یک سال افسردگی و خاطرات عاشقانه ای که باهاش داشتم… من واقعا عاشقش شده بودم اما اون اصلا به عشق ارزشی نمیداد، الان یه سالی میشه که ندیدمش و هنوزم عاشقشم.وقتی وارد رابطه میشید خیلی مراقب باشید که وابسته نشید. مننننن هر کی که بودم احساسم صادقانه بود واقعی بود با ارزش بود…

نوشته: Powerlifting1378

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها