داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

فراموشی 7

-پاشو بابا یه کس کردیا کوه که نکندی اینقد میخوابی!
-پدرام بلند میشم چکو لقدت می کنم
-کیرمو بخور
-سیرم
-بچه کونیو میبینیا بابا ساعت ظهره
-واقعا;چه حالی داد
-کس کردنتو میگی
-نه خوابو میگم
-پاشو فرناز رفته ناهار بگیره الان میرسه
-چه دستو دل باز
-دید تو با عاطی دیشب زدین تو جبهه و عملیات گفت یکم بتون انرژی بده
-اونم فهمیده;
-بابا کجای کاری صبح پاشدم دیدم یکی برام اس داده نوشته سلام اقا لطف کنین به دوستتون بگین ولومو کم کنه کس میکنه نوش جونش اما صدا دیگه چیه با سپاس خواجه حافظ شیرازی
-ای کونی مگه گیرت نیارم
پدرام فرار کرد رفت تو حال منم رفتم پیشش
پدرام-برو عروس خانومو بیدار کن
-عروس چیه پدرام الکی شورشو در نیار اون باورش میشه
-میخواستی نکنی.حالا کردی باس پاش واستی
-گمشو
بلند شدم رفتم سمت اتاقی که عاطی خوابیده بود
-عاطی بیداری;
جواب نداد درو وا کردم رفتم تو دیدم هنوز خوابه
-عاطی پاشو لنگه ظهره
یکم تکونش دادم
-سلام علی جونم
پرید یه ماچ گنده از لبام کرد
-بابا چه خبرته اول صبحی
-مال خودمه به تو چه;
یا علی..خدا این قضیه رو بخیر بگذرون
-لباساتو بپوش بیا بیرون پیش بقیه
-باشه عزیزم
رفتم پیش پدرام که داشت تلویزیون نگاه میکرد نشستم
-پدرام
-هوم;
-باید زودتر برگردیم تهران
-علی تازه روزه اومدیما
-میدونم پدرام اما…اما این دختره هر روز داره وابسته تر میشه باید یه بهانه ای بیاریمو بریم
-یعنی دورشون بزنیم دیگه;
-اخه راه دیگه ای نمونده منم خوشم نمیاد اینکارو کنم
-باشه علی اما اگه تهران بت زنگ زد چیکارش میکنی;
-بابا خطو عوض میکنم
-عجب
-دودوله مش رجب
-تو کونت
-پدرام دور از شوخی فرناز اومد میگیم حال داداش من خوب نیس مامانم زنگ زده زود باید برگردین..اوکی;
-باشه قبول..
فرناز اومد ناهار چلو کباب گرفته بود ناهارو خوردیمو فرنازو پدرامم همش برا قضیه دیشب تیکه مینداختن
بعد ناهار برای اینکه بگم موبایلم زنگ خورد رفتم تو حیاط بعد با چهره نگران برگشتم
-پدرام زود باش وسیله هاتو جمع کن باید برگردیم
عاطی-چرا علی چی شده;
پدرام-چرا داداش;
-بابا مامانم زنگ زده میگه داداشم تصادف کرده زود باید برگردیم
فرناز-وای!پس ما هم برمی گردیم
-نه بابا فرناز نمیخواد سفرتونو خراب کنین..آخر هفته هروقت برگشتین زنگ بزنین اونجا همدیگرو می بینیم
عاطی-دلم برات تنگ میشه علی
-عزیزم چند روز دیگه که برگشتین همدیگرو می بینیم(عمرا)
رفتیم ساکو بستیمو آماده حرکت شدیم
عاطی-آروم برینا.رسیدی زنگ بزن علی
-چشم
نشستم تو ماشینو پدرام گازو گرفت..یه خاطره ی خوب دیگه هم گذشت.. واقعا دلم براشون تنگ می شد اما نمی تونستم برا عاطی اون کسیکه میخواس باشم.. ایشالا هرجا هستن شاد باشن
-داداش نبینم دمغ باشی;
-نه پدرام داشتم به این چند روز فکر میکردم چه خوب بود
-اره علی دخترای خوبی بودن دلم همین الان براشون تنگ شد
-منم همین..راسی از سمیرا چه خبر خوب پیچوندیشا
-چند بار بهش زنگ زدم این مدت دلم براش یه ذره شده
-هوای عشقتو داشته باش پدرام
-دارم علی
هندزفریمو گذاشتمو باز رفتم تو فکر
کاش همه روز زندگی شاد بود..شادیا چه زود خاطره میشن.. تابستونم دیگه نصف شده بود چیزی به دانشگاه نمونده بود
-علی پاشو رسیدیم.چقد میخوابی تو امروز
-ا ا ا ا !چه زود رسیدیم
-زود نرسیدیم شما همش تو چرت بودی
رفتم از پشت ماشین ساکمو گرفتم با پدرام یه خدافظی کردمو رفتم سمت خونه
زنگو زدم
-بله;
-سلام محمد منم داداشی
درو زد رفتم بالا محمد تا منو دید پرید بغلم دلم براش یه ذره شده بود
-سلام مامانی چطوری;
-سلام عزیزم فدات شم تو خوبی;
-اره مامان.به سلام بابا چطوری تو;
-سلام اقا علیرضای گل چه زود برگشتین بابا
-برا پدرام کار پیش اومد برگشتیم دیگه
مامان-برو لباساتو عوض کن بیا برات چایی بیارم مامان
رفتم تو اتاقم دلم برا اتاقم تنگ شده بود
ساک گذاشتم رو تخت تا بعدا جابه جا کنمش
لباسامو عوض کردمو برگشتم تو حال اون شبم سوغاتیایی که براشون خریده بودمو دادمو تا نصف شب از سفر گفتمو خندیدیم بعدش باز هم خواب اما ایندفعه با آرامش…
ادامه دارد ..نقل از سایت انجمن سکسی کیر تو کس ..نویسنده : دوست گرامی agh

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها