داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فاعلم بهرام (۱)

سلام
توی دبستان انگشت توی کون بقیه کردن افتخار بود ، هم من افتخار داشتم هم افتخار میدادم ، تا رفتیم راهنمایی ، کم کم یه بچه تجدیدی که عاقلتر بود رفت رو مخ من که تو خیلی قشنگی و بدنت سفیده و این حرفها ، سال سوم راهنمایی یکم تپل شدم ، پسره تموم شده بود اما آخر امتحانات اومد جلو مدرسه ، منو که دید کنار کشید و تنها شدیم ، باهام حرف میزد وبا لبخند میگفت ببین کونت بزرگ شده ، تو به بلوغ رسیدی ، یعنی الان باید استفاده کنی و به کسی غیر من ندی , نکنه کسی دنبالت بیفته ، و این چرت و پرتا .
رفتم اول دبیرستان ، تنها بودم و غریبه ، نگاههای بقیه روی کون من اذیتم میکرد ، حس میکردم یه دخترم توی دبیرستان پسرونه ، همه دوست داشتن بهم نزدیک بشن ، آخه چرا؟ مگه کونم چشه؟ حرفهایاون پسره اومد تو ذهنم ، باخودم کلنجار رفتم که باید قبول کنم کونم مثل کون یه دختره که کونش بزرگه و بقیه رو تحریک میکنه ، توی افکارم خودمم تحریک شدم ، حتی یه روز با دوچرخه رفتم توی منطقشون که پیداش کنم بگم باهام سکس کنه ، اما ندیدمش ، بیخیال شدم ومدتی گذشت ، توی فکرش نبودم دیگه ، گفتم دیگه هروقت دیدمش بهش میگم ، نمیرم دنبالش .
یه روز توی کوچمون یه پسره از ما بزرگتر اومد ، جثه اون خیلی بزرگ نبود ولی نسبت به سن من از من بزرگتر بود ، کمی سبزه ، لاغر و شکم تو رفته ، با یه شلوار ارازلی و اومد سر به سر بچه ها گذاشت ، نمیدونستم کیه تا رفت ، یکی از بچه ها گفت این بهرامه ، بهش میگن بهرام خطر(این کسشعرای بیمزه خطر اون زمان مد بود) و تازه از زندان اومده ،پسر فلان خانوادست که تازه اومدن توی محله ، بهرام نبوده و الان اومده بیرون از زندان ، خلاصه همه ازش میترسیدن ولی همیشه به من لبخند میزد و منم بخاطر همین میگفتم با من خوبه آدم بدی نیست .
یه شب تو کوچه رد میشدیم با یکی از بچه ها که یه صحنه دیدیم ، یکی از بچه های محله کناری ما به اسم میعاد بود ، دیدیم بهرام داره میعاد رو به زور خر کش میکنه توی خونه ، و میعاد هم در حیاط رو گرفته که نره داخل و هی میگه توروخدا اینبار نه ، بعد جالب اینجا بود که برادر میعاد و برادر بهرام هم جلو در وایساده بودن میخندیدن ، ما برامون عجیب بود ، خب چیزی نگفتیم ، چون برادرش اونجا بود و آزاد بود و راحت میخندید ، فرداش به یکی از بچه ها به اسم ممد گفتم ماجرا چی بوده ، بهم گفت بهرام با اینا جلو خونشون بازی میکرده ، هرکی میباخته بهرام میبردش داخل و میکردش ، شاخ درآوردم ، یعنی داداشش؟؟ گفت نه ، میعاد و برادرش دوتاشون اوبی هستن ، برادر کوچیکه رو داداش بهرام میکنه ، اصلا مغزم هنگ بود ، گفتم چرت میگی؟ تو از کجا میدونی؟ گفت بهرام بهم میگه ، گفتم چرا به تو میگه؟ مگه باهاش دوستی؟ گفت آره بابا ، هرروز میرم خونشون پیششم و باهم میشینیم تو خونه ، من هنگ بودم ، آخه تو چرا میری؟ چه کار مشترکی باهم دارین؟ طرف هم پیش ما ادعای لاتی میومد که با گنده ها و حبس کشیده ها میپره .
ما هم همه بچه ، همه کسخل ، از دنیا بیخیر
روبرو خونه بهرام اینا یه خونه خرابه متروکه و قدیمی بود ،که نور اونجا کم بود و تاریکتر از بقیه کوچه بود .
یه شب توی کوچه مشغول قایم شدن واسه بازی من و یکی از بچه ها رفتیم توی اون خرابه قایم شیم ، موقعی که قایم شدیم و سکوت کامل بود یه صدایی اومد ، صداش عجیب بود ، اخه چی بود ، در سکوت گوشمونو دادیم به صدا و اروم دنبالش رفتیم ، ما فکر میکردیم الان جن اونجاست و ته دلمون ترس هم داشتیم ، اما خب تخم جن بودیم ، رفتیم جلو توی حیاط مخروبه یه اتاق از بقیه مخروبه ها تمیزتر بود ،رفتیم اون سمت ، دیدیم یه ضبط شارژی از این قدیمیا گذاشته رو طاقچه اتاقه و مهتابیش روشنه ، اتاق روشن بود با نورش ، یه آهنگ هایده هم با صدای خیلی کم پخش میشد(در میکده عاقل در مدرسه عاشق در صومعه عاید ، نمیدونم درسته یا نه ، یه همچین چیزی میخوند) خلاصه دید کافی نداشتیم ، گفتیم خب معتادن ، اروم اروم رفتیم جلوتر ، دیدیم یه تیکه فرش که انگار بریده شده از یه فرش کامله پهنه و یکی خوابیده:
_وای که شلوارش پایینه و خوابیده
_اره لباسشم اومده بالا
_یکی زیرشه
_نه بابا مطمئنی؟ اره ، دوتاشون لختن
هنوز شرشون معلوم نبود ، اونی که باهام بود ترسید ، فکر کرد من نقشه دارم و آوردمش اینجا بکنمش ، هی میگفت بیا بریم .
اروم سرمو یواشکی بردم جلو ، دیدم ای دل غافل ، بهرام خوابیده رو ممد و مثل سگ میکنه ، ممد چه بخوره ، فکرشو نمیکردم ، برگشتم عقب ، خواستیم بریم من کنجکاو شدم برگردم ، اون یکی در رفت ، قبل رفتنش کسخل شده بود هی التماسم میکرد میگفت توروخدا بیا بریم ، من تا حالا از اینکارا نکردم بدم میاد ،خندمم گرفته بود ، گفتم خره مگه میخوام تورو ببرم اونجا ، تو برو اگه میترسی ، برو چکار من داری اگه اعتماد نداری . احمق بود ، خودم فرستادمش رفت .
برگشتم داخل نگاه کنم ، انگار خوشم اومده بود ، بدن تقریبا سبزه بهرام و بدن خیلی سفید ممد باحال بود ، و یه چیز جالب ممد با وجودی سنش با من اختلافی نداشت(یعنی خیلی از بهرام کوچکتر بود) و قدش از بهرام کوچکتر بود اما وقتی خوابیده بود و بهرام روش بود کونش پهن تر از دور کمر و کون بهرام بود .
یواشکی نگاه میکردم ، چه بزن بزنی ، بهرام حرکت کمرش نرم و قشنگ بود ، ممد هم کم نمیزاشت تو حال دادن ، حرفاشونم بهم فهموند که ممد هرروز کارش همینه .
بهرام میگفت ممد کونتو خوب گنده کردم هاا ، ممد کیف میکرد ، میگفت میخوای بزرگترش کنی .
بهرام میگفت آبم اومد چکار کنم ، ممد میگفت دیروز خوردم ، توروخدا اینبار بریز داخل ، بهرام میگفت ولی توی دهنت یه چیز دیگست .
یا سگ ، اینا چی میگن ، بهرام بلند شد ، وقتی بلند میشد من نگاهم رفت سمت کون ممد ، ناخوداگاه کیر بهرام هم میدیدم ، نمیدونم چرا کیرش تموم نمیشد ، انگار صحنه آهسته شده بودم ، انگار توی نظر آدم کیر طرف مثلا یک متر میشه ولی در اصل بیست سانته ، جذب این صحنه شدم ، کون ممد بعدش برق میزد ، پهن و گنده ، یعنی حق داشت بخوابه روش و به زور بلند بشه .
بهرام نشست و کیرش انگار پایین دسته چتر که قوص داره از بالا قوص برداشته بود بس که بزرگ بود ، هنگ کردم ، کیر شق با این فرم و اندازه ، وااای ، مگه میشه ، چه فرم خوبی داره .
ممد همونجور خوابیده دور خورد سمتش ، شروع کرد خوردن ، تا اونموقع ندیده بودم یکی اینجوری کیرو بکشه تو دهنش ، انگار جاروبرقی تو کونش بود که اینجوری دهنش مکش داشت ، لپاش جمع شده بود ، از ته دل بود ‌، میخورد ها .
یکم گذشت ممد التماس کرد بکنه که آب بهرامو قورت نده . بهرام قبول کرد .انگار خیلی داده بود خورده بود ، ممد التماس میکرد میگفت اینجوری دوست دارم خیلی وقته نمیزاری
یعنی آبشو بریزه داخل کونش .
حالا بهرام پاشد هموجوری رفت بالاش که بخوابه روش ، چه کون پهنی ، اووف ، کون سفید نرم و گنده پهن ، خوش به حال بهرام ، لایق کیرش بود ، منم بخودم اومدم دیدم راست کردم .
سوراخ ممد رو باز کرد ،واو ، تا اون زمان ندیده بودم یه سوراخ کون اینجوری باشه ، قشنگ جر خورده دائمی بود .کیرشو گذاشت رو سوراخش و بازم اون صحنه تو ذهنم تکرار شد ، واای چرا تموم نمیشه کیرش ، اون چند ثانیه که طول کشید بخوابه روش و کیرش کامل بره داخل واسه من یک ساعت بود ، خوابید و تلمبه بزن ، باحال میکردش ، حق داشت زیرخوابش بشه .
یهو ممدو بغل کرد و بوسش کرد ، قیافه ممد توی اون لحظه دیدنی بود ، معلوم بود خرکیف شده ، ممد میگفت اوووف ، وووی جونم اوووف ، من فکر نمیکردم کسی که زیره اینجوری بشه ، بهرام که خواست بلند بشه دوباره کیرش چشممو گرفت ، وقتی اومد بیرون هنوز ازش آب میچکید ، اقابهرام کونکن حرفه ای و حبس کشیده لوات بود .
بعد از بلند شدن بهرام ، بهرام بالای سرش سرپا وایساده بود و کیرش آویزون بود ، یهو ممد نشست و سرشو دور داد و با یه حرص عجیبی کیرشو کرد تو دهن و خورد و هی بوسش میکرد و میگفت قربونت برم ، حالتش مثل وقتی بود که یه زن خیلی حشری بعد مدتها به کیر رسیده ، باورش سخت بود بعد دادن اینجوریه تا بهرام گفت قدر کیرمو میدونی و دوهزاریم افتاد .
اروم زدم به چاک که تابلو نشه ، اومدم بیرون تو کوچه هنوز کیرم راست بود ، تابلو بود ، هی میخواستم صافش کنم نمیشد ، هی میخواستم حواسم پرت بشه هی کون ممد و کیر بهرام میومد تو ذهنم ، بزور بیخیال بازی شدم و پیچیدم رفتم خونه ، تو خونه تو فکرش بودم و در نمیومدم ، پاشدم رفتم حمام ، گفتم با فکر کون ممد جلق بزنم شاید فکرش رفت ، موقع جلق زدن هی کیر بهرام میومد تو فکرم ، هی میگفتم اووف و بدتر میشدم ، تا جلقمو زدم و سوژه بجای کون ممد شد کیر بهرام و حالتهای کون کردنش ، رفتم و خوابیدم .
تا چند وقت آروم بودم و بیخیالش .
بعد تقریبا یک هفته دوباره هوایی شدم ، تو مدرسه بودم و عصر تعطیل شدیم ، اومدم برم خونه ، هوا داشت تاریک میشد ، دیدم بهرام جلو درشون نشسته ، سلام کردم و با همون لبخند گفت سلام عزیزم ، رد شدم ، متوجه بودم هنوز چشماش رو کونمه و نگاه میکردم میدیدم بعله ، توی توجهشم ، رفتم خونه ، لباسامو عوض کردم و خواستم مشق بنویسم ، دیدم نمیشه ، تو فکرشم ، حرفهای اون لعنتی هم یادم اومد که میگفت به بلوغ رسیدی کونت بزرگ شده یعنی تو باید از حالا به بعد کون بدی ، فکرم خیلی درگیرشون بود ، خواستم جلق بزنم ، گفتم نه ، اصلا ، خودارضایی ممنوع ، خب چکار کنم ، گفتم میرم رد میشم اگه خواست منو بکنه قبول میکنم اگه نه هم چیزی نمیگم ، رفتم رد بشم دیدم هنوزنشسته ، اینبار نزدیکش که بودم بلند شد وایساد ، اینبار با لبخند گفتم سلام ، اونم خندید و با یه دستش کیرشو از رو شلوار مالید و گفت سلام عزیز دلم ، سلام بهترین پسر محله ، و هی کیرشو میمالید ،چشم منم رو دست و کیرش بود و میخندیدم ، فهمید خوشم اومده ، رفتم سر کوچه و برگشتم ، الکی ، اینبار از دور که نگاش کردم لبخندم اومد ، متوجه شد ، همونجوری شد و با شدت بیشتری کیرشو مالید ، و دستشو برداشت ، رسیدم بهش گفتم سلام آقا بهرام ، اینبار لبخندش شد یه لحظه خنده بلند و بعد گفت سلام خوشکل محل ، یه لحظه وایسا ، وایسادم ، گفت کجا بودی ، هوا تاریکه ، خطرناکه ، نمیگی یکی یه بلایی سرت میاره؟ گفتم نه ، کسی نیست ، مثلا چه بلایی سرم میارن آخه عیب نداره . گفت یه توپ افتاده رو پشت بوم ما ، بیا اگه میتونی بیارش و ببر واسه خودت ، گفتم خب خودت برام نمیاری؟ گفت روی پشت بوم انباری بالاست ، راه پله نداره ، بیا بلندت کنم برو بیارش واسه خودت ، گفتم باشه ، رفتیم داخل و بردم رو پشت بوم ، نامرد اول بردم سمتی که جای پا نداشت ،گفت بیا اینجا بلندت کنم نگاش کن ، منو بلند کرد ، منم لبه دیوارو گرفتم و دنبال توپم واقعا ، گفتم نیستش ، اونم به بهانه اینکه تحمل میکنه گفت من با سرمم میگرمت ولی تو خوب نگاه کن تا پیداش کنی ، ماشالله به زورش ، واقعاقوی بود ، سرشو اورد پشت کونم ، نفساش داغ بود ، حالیم میشد ، خوشم میومد ، بهم گفت هروقت دیدیش میارمت پایین ، باید پیداش کنی ، منم دوباره با نفس گرمش پشت کونم تحریک شدم ، گفتم آقا بهرام من نمیتونم پیداش کنم ، چیکار کنیم ، یهو همونجوری سر شلوار کونمو بوس کرد گفت عیبی نداره عزیزم ، من نگهت میدارم ، خدایا خسته نمیشه ، گفتم آقا بهرام من توپ نمیبینم ، بنظر شما چیکار کنیم ، گفت اهان ، حالا شد ، یهو سر شلوار کونمو خورد و لیس زد ، شلوارم خیس شد با آب دهنش ، آوردم پایین ، دید فرار نمیکنم چیزی هم نمیگم ، اخه کیف میکردم ، گفت از اینطرف هم نگاه میکنی؟ گفتم اخه شما اذیت میشی ، گفت نه ، جای پا داره ، از اونطرف رفتیم گذاشتم روی یه ردیف آجر و آویزون به اون لبه بالایی ، مثلا تکیه گاهم بود ، و منم منتظر گرمای نفساش بودم ، اما هی با تکون خوردن یکم شلوارمو میکشید پایین ، تقریبا به نصف رسید ، یکم از خط کونم معلوم بود ، یهو گفت یا خدا جوونم ، گفتم چی شده؟ گفت هیچی ، تو گرما دوست داری یا سرما؟ تابستون یا زمستون؟ گفتم گرما ، سرشو گذاشت روی اون تیکه لخت کونم و حرارت نفس و بینیشو میزد به کونم ، گفت اینجوری دوست داری؟ منم فقط خندیدم فهمید اوکیم ، شلوارمو بیشتر کشید پایین ، کونم کامل لخت شد ، حالا دیگه میخوردش ، من دستام داشت شل میشد و میفتادم ، گفتم جان خودت بیارم پایین ، قسمش که دادم فکر کرد ترسیدم میخوام برم ، گفت اگه آوردمت پایین میخوای بری ، گفتم نه بخدا ، پیشت میمونم ، یهو بغلم کرد و آوردم پایین ، همونجا گوشه دیوار تکیه زد و نشست و منو گذاشت تو بغلش ، لباسمو باز کرد سینمو میخورد ، من لذت میبردم ، کیرش که بلند شد زیر پاهام فهمیدم ، ، گفتم چه بزرگه ، گفت تو که ندیدیش از کجا میدونی ، براش تعریف کردم ، دیگه راحت شد و دید خودم خواستم ، گفت خب دیگه بریم پایین ، از تو راه پله شلوارم پایین بود چسبیده بود بهم تا توی اتاق ، نشست و گذاشتم تو بغلش ، دستم رفت سمت کیرش ،یهو جا خورد گفت خیلی دوست داری ، گفتم فقط خواستم تو دستم باشه ، گفت پیش من این حرفها نیست ، لخت شد و منم لخت کرد ، اوووف چه کیری ، گرفتمش تو دستم ، حالا اونم براش کافی نبود ،
گفت تا حالا ساک زدی؟ گفتم نه ، گفت خب حالا باید بزنی
بهمین راحتی کردش تو دهنم ، راستش خوشم نمیومد ، چون بزرگ بود ، دهنم اذیت میشد ، کم کم که گذشت خوشم اومد ، چون اولش با اختیار اون بود اما بعدش دست خودم بود ‌‌.
خوابوندم که بکنه ، دید تنگم ، گفت مگه تا حالا ندادی؟ گفتم نه ، گفت تمام پسرای این منطقه دادن تو چرا ندادی تا حالا ، گفتم ندادم دیگه ، گفت شانس آوردی وقتم کمه و الان خانوادم میان وگرنه سوراختو باز میکردم ، خوشحالتر شدم ، گفت اگه همون موقع برگشت از مدرسه میومدی الان آبم داخلت بود ،
خلاصه بلند شد روغن خوراکی اورد ، لای پاهامو چرب کرد ، کیرشو گذاشت لای پاهام و شروع کرد تلمبه زدن ، واای کیف میکردم از داغی کیرش ، هم درد سوراخ نداشتم هم داغی کیرشو بدست آورده بودم ، عالی بود ، گفت اگه کسی بفهمه لاپایی کردمت آبروم میره ، لاپایی که میکرد کیرش میرسید به تممای من ، بذت خوبی بود ، زیر لاپایی دادن بهش آبم اومد ، چند دقیقه بعد آب اونم اومد ریخت روی تخم و کیرم ، بلند شدیم سریع جمع کردیمو تمیزکاری ، اومدم بیام دیگه بهم اوکی دادیم که در ارتباطیم تا دفعه بعدش که پیش اوومد …****

ادامه…

نوشته: مفعول اجباری

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها