داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عوض شدی (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

خب امیدوارم خیلی ها ناراحت نشده باشن از نحوه اتمام بخش اول این خاطره چون خودم متوجه شدم که خیلی افتضاح و زود تموم کردم و نمیتونم اینطوری بازخورد درستی بگیرم ولی میخوام که ادامه بدم
ممنون از تمام کسایی که این رو میخونن.

این اواخر دلگرمی های خیلی زیادی به مهدی میدادم، زمان بیشتری باهاش صحبت میکردم و به حرفه‌اش گوش میدادم، اغلب بهش فکر میکردم به خصوص زمان خواب.
مطمئن بودم که گرایش جنسی نسبت به پسر و مرد ندارم ، حتی ۱٪ هم شک نداشتم که میخوام با یک زن رابطه جنسی داشته باشم نه یک پسر ولی انگار عاشق یه پسر شده بودم ، از لحاظ ظاهری نمیشد گفت که مهدی خوشگل یا تیپی خیلی شیک پوش بود اصلا اینطوری نبود ولی با اون بودن منو خوشحال می‌کرد ، و تحمل دیدن اون با هرکس دیگه ای به وضوح من رو اذیت میکرد، رفتار من با اون مشخص با رفتار من با بقیه متفاوت بود پس خیلی عجیب نبود اگه کسی میگفت من ممکنه همجنس باز باشم ولی میدونستم که نیستم و چندان به این حرف‌ها اهمیت نمیدادم .

هر رابطه ای که در طی زمان ادامه پیدا میکنه توقعاتی رو برای هر طرف رابطه ایجاد میکنه و هر شخصی یک سری مسئولیت ها در قبال شخص مقابلش داره ، رابطه من و مهدی هم همچین شکلی بود .
یادمه یه زمانی ۱‌شب بود بهم گفت بیا پارک یکم صحبت کنیم دلم گرفتس ، من اصلا خداحافظی نکردم با مامانم که دارم میرم بیرون و رفتم پیشش.
شاید خیلی ها تجربه کردن خیلی ها نکردن ولی واقعا حاضر بودم اون زمان براش بمیرم ، انقدر برام عزیز بود .
لحظات خوب همیشگی نیست، دیگه اون رابطه خوب و تمیز وجود نداشت ،اغلب بحث میکردیم سر چیزهایی که الان شاید خیلی کوچیک و پیش پا افتاده باشن ولی اون زمان خیلی مهم بودن مثلا دیر جواب میداد پیام هامو ، دیگه پیش من نمی یومد بشینه پیش کسای دیگه هم میشست که من از اون ها خوشم نمیومد.
بحث هامون خیلی بود و این منو اذیت میکرد به خصوص وقتی ازش می پرسیدم که تو اصلا از من خوشت میاد ؟ اگه خوشت نمیاد بگو تموم کنیم اصلا این رابطه کثیف رو
و اون جواب میداد من خیلی ازت خوشم میاد و….
حرف‌های خیلی قشنگی میزد ولی هیچوقت نتونستم باور کنم این هارو .
داستان وقتی به جای زشتی رسید ک وقتی من داشتم با علی توی تلگرام چت میکردم فهمیدم که مهدی توی اکانت علی هست و تمام صحبت هایی من که البته صحبت های مهم و خانوادگی و … بوده میخونده ، من اصلا این اتفاق رو از دید مهدی ندیدم ، که دو سه روز بعدش علی رو مث سگ زدم که هیچ کلی هم فحش بهش دادم و اون خب هیچ کاری نمی کرد نه وقتی کتک خورد نه وقتی حرفی زدم بهش .
شبش اومد پی ویم و یه فحش به خصوص رو که من بهش داده بودم رو نوشت و گفت اینطوری بود پس و یک سری صحبت های دیگه که از دید من زیاد مهم نبود نوشت و منو بلاک کرد .
بعد چند روز پشیمون بودم از کارم اصلا حال درستی نداشتم از اون طرف خیلی ها هی بیشتر و بیشتر سعی می کردن اصلا من با مهدی نگردم ، حالم بد ، روحی ضربه میخوردم پشت هم .

به خودم اومدم دیدم هیچکس دورم نیست دیگه
عادت داشتم با مهدی همیشه صحبت کنم حالا دیگه اینطوری نیست
زندگیم از این روبه اون رو شد ، چی شد اصلا ؟؟؟؟
گاییده شدم .
با همین وضعیت تخمی کنکور دادم ، تر زدم با اینکه درسم عالی بود ، بعد کنکور هم همین بود وضعیت من
یعنی افسرده شده بودم ، حال هیچی و هیچ کسی رو نداشتم اصلا حال خودمم نداشتم .
یک ماه بعد کنکور مجبور بودیم خونه رو عوض کنیم پس برام خیلی خوب بود که دیگه توی اون محل نباشم و در عین حال چقدر بد که دیگه توی اون محل نباشم .

سخت بود پیدا کردن دوست جدید توی محل جدید و تقریبا اخت پیدا کرده بودم با اون محل قدیمی، دیگه نمیشد منو از اونجا جدا کرد
گهگداری میرفتم همونجا و با بچه ها فوتبال بازی میکردم و خب مهدی رو هم بعضی وقت ها میدیدم و اصلا وقتی اون رو میدیدم قلبم تیر میکشید
اصلا از درون میسوختم خصوصا وقتی با کسای دیگه بعد فوتبال میشست یه جرات حقیقتی بازی کنن یا …

اخلاقم تخمی شده بود، رفتار مودب و احترام گذاشتن کجا ، این فحش ها و پریدن به همه کجا !
شکسته شده بودم ، ناراحت بودم ، اینهارو میدونستم ولی واقعا چیزی نبود که خوشحالم کنه حتی فوتبالش .
تنها چیزی که تونست از این مرحله از زندگیم من رو عبور بده بدون اقدام به خودکشی موزیک بود ، واقعا درمون دردام بود ۹۰ درصد موزیک هام هم رپ بود و پیشرو بود ، به خصوص آهنگ عوض شده یه چیزایی تو سرم که راجب اصلا دوستی بود .
که چند بیت اول که کورس هم بودن خیلی باهام حرف میزد .

عوض شده یه چیزایی تو سرم
خبری نی از رفیقای تو محل
یه سریشون جوری دهنمو گاییدن
که دلتنگم میشم قید تلفنو میزنم

پیشنهاد میکنم اگه گوش ندادین برین گوش بدین

سه سال گذشته بود از اون اتفاقات ، نمیدونم باید به سرنوشت اعتقاد داشت یا نه ولی خیلی باور نکردنی بود که توی یه سالن من علی رو دیدم
هیچ حسی نداشتم نسبت بهش ، نه تنفر نه خوشحالی نه … هیچی
خودش اومد سلام و اینا داد منم خیلی بی حس جوابشو دادم و تموم شد سالن ( بازیش هنو تخمی بود ، مگه میشه یکی هیچ استعدادی توی فوتبال نداشته باشه ) خواستیم با بچه ها بریم که گفت ماشین دارم بیاین میرسونمتون ، من ده دقیقه زور زدم که آقا نه ما خودمون پیاده میریم که نشد ، واقعا نمیخواستم اصلا باهاش توی یه جا باشم .
میخواستم نه خاطرات بر گرده
نه با این هم صحبت بشم
اصلا واضح بود میخواست با من صحبت کنه و تو راه مسیر هارو کسشر اشتباه میرفت که منو آخر برسونه ، وقتی تنها شدیم خیلی سکوت واقعا اپیدمی بود ، میخواستم نیاد دقیقا جلو خونمون نفهمه من کجا زندگی میکنم ، میگفتم همینجا خوبه میگفت نه دیر وقت بذار ببرمت دم خونتون ، دیگه نشد و فهمید خونمون کجاست ، اومدم پیاده باشم که گفت وقت داری بحرفیم ، گفتم با منشیم تماس بگیرم بهت وقت خالی میده ، در و باز کردم دستمو گرفت گفت تو حرف نزن خودم میزنم گوش بده فقط . من ….

میدونم کوتاه این داستان ها ولی احتمالا تا قسمت ۴ جمع بشه و امیدوارم که راضی کننده باشه این دفعه برای مخاطب های عزیز
چون دارم سعی میکنم یک سری داستان هم بنویسم که جدا از اینهاست زیاد وقت نمیکنم که قسمت سوم و چهارم رو زود بدم ولی تمام تلاشم رو میکنم
کامنت هارو میخونم همشون رو ،نقد کنین ، میخونم و سعی میکنم حتما لحاظ کنم چون بار اولمه که اصلا مینویسم
به بزرگی خودتون ببخشید

نوشته: بهشت جهنمی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها