داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

طلسم را شکستم

-نسیم …

نسیم جانم…

قهری بانو؟بازم؟برگرد ببینم اون روی ماهتو؟

نسیمَم…
+ولم کن امیر ، امشب حوصله ندارم!
عسلم بیشتر از یه ماهه که نذاشتی حتی بهت دست بزنم ، چیکار کردم مگه؟

پتو رو می کشم تا زیر چونه مو پاهامو تو شکمم جمع میکنم ، حالم بهم میخوره از این حالتم ، اه اه ، انگار حامله م ، نسبت به همه چیز حس و حال متفاوت پیدا میکنم … ولی واقعن همه چیز و همه کس؟ یا فقط سهیل ؟سهیل لعنتی ، چقدر سختی کشیدم برای داشتنت ، چقدر جنگیدم با خونواده و سنت و …
نور گوشی از روی پاتختی حواسمو پرت میکنه … امیر آروم از روی پتو صورتشو به کمرم فشار میده …
اوووووومممممم ، نسیم بذار ببوسمت ، محتاجتم …
فشار دستش روی باسنم … صورتشو میاره لای موهام ، بو میکشه : “امیر فدای تک تک تار موهات”
لاله ی گوشم داغ میشه ، داغی و خیسی زبونش ، تو دلم ، برای خودم آآآه می کشم …
لعنت بهت سهیل … لعنت بهت که …
پتو رو کنار میزنه آروم شونه های لختم و می بوسه ، فکر افسار گسیخته م میره به دو سال و۴ماه و ۱۸ روز قبل مگه میشه یادم بره؟ زبونش روی گردنم میلغزه ، بوسای ریزش کم کم دیوونم می کنه ، خدایا سهیل چرا آخه؟
اشکام از گوشه ی چشمام میچکه رو بالش …
پتو رو بیشتر کنار میزنه … باسنمو میبوسه و سرشو میبره لای پاهام …کوسم داغ شده ، خیسی کوسم شهوت نصفه و نیمه مو لو میده و امیر زیر لب میگه : “می دونستم طاقت نمیاری و خیس میکنی ملوسکم ”
بلند میشم و پتو رو دور بدن لختم میپیچم و از اتاق میرم بیرون …
می تونستم حالت امیر و تصور کنم ، بهت زده و غرق نیاز …مدت ها بود که وضع همین بود ، نمی تونستم سکس داشته باشم …
میرم تو اتاق کارم و درو قفل میکنم ، میشینم رو صندلی و فکر میکنم ، شهوت تو وجودم سرکشی میکنه اما دلم نمیخاد تن بدم به سکس ، حالمو بدتر میکنه ، به سهیل لعنتی فکر میکنم ، دو سال و ۴ ماه و ۱۸ روز پیش بود که فهمیدم با صمیمی ترین دوستم رابطه داره ، با نگار ، نگار هرزه ، مچشونو تو خونمون گرفتم .
ناله های امیر از پشت در کلافه م کرده ، در زدناش اعصابمو به هم میریزه
با خودم زمزمه میکنم:“گم شید گم شید همتون … همتون سر و ته یه گهید”
از مسافرت برگشته بودم ، از ذوق دیدن همسرم ، همسر عاشق و بیقرارم ، چند روز زودتر بلیط گرفته بودم ، کلید انداختم تو در و رفتم داخل ، بوی عطر زنونه ش … صدای خنده تو خونه پیچیده بود ،چمدونمو گذاشتم زمین و از سالن کوچیک طبقه ی پایین گذشتم و از پله ها رفتم بالا ، صدای خنده میومد ، خدایا چ خبره …
امیر ناله کرد :“خوردم نکن لعنتی ، آتیش به زندگیت بیفته سهیل ، عروسکم درو باز کن”
بوی عطرش بیشتر میشد ، صدای خنده هاش بلند تر میشد … نه خدایا …
رسیدم پشت در اتاق خوابمون ، در نیمه باز و حرفای عاشقونه ای که به گوشم آشنا بود :“جووون این سینه های خوشگلت مال کیه؟”
بازم صدای خنده بلند شد … خود جنده ش بود ، جرئت نداشتم درو باز کنم ، در و ک باز میکردم همه ی زندگیم میریخت بیرون ، همه ی آرزوهام ، صدای عشق بازی شوهرم ، سهیلم …کسی که اون همه به خاطرش با پدر و مادرم جنگیدم ، صدای پدرم پیچید تو سرم … “مرتیکه ی بی سرو پا ، دلتو ب چیش خوش کردی دخترم ؟ یک عمر بزرگت کردم و حالا بدمت دست این مردک که حتی یه پاپاسی نداره که خرج زندگیش کنه ، می خوای از این قصر بری به خرابه؟” مرتیکه ی بی سرو پا … سهیل من ، عاشق ترین مرد دنیا ، داشت توی تخت خواب من با نزدیک ترین دوستم معاشقه میکرد … “آخ این کس خوردن داره نگار ، قربون بدن لختت “صدای ملچ ملوچ چندش کس لیسیش تو اتاق پیچیده بود ، تو خونه پیچیده بود ، تو سرم پیچیده بود…
“آخ بکن سهیل ، جرم بده ، کوفتش بشه اون زنت ” مرتیکه ی بی سروپا ، بابام راست میگفت ؟ در و باز کردم تا بی سر و پاییش بهم ثابت بشه…و ثابت شد …
بهت زده نگام کرد،نگار جیغ کشید ، و پتو رو کشید رو تن لخت و کثیفش ، سهیل سعی کرد کیرشو بپوشونه هه ، کیر سیخ شده شو ک تا لحظه ای پیش تو کس نگار بوده … سعی کردم مسلط باشم ، غرورم از این کثافتا بیشتر می ارزید …کلیدو از پشت در برداشتم و در و قفل کردم ، زنگ زدم به پلیس و بدون توجه ب جیغ و گریه و عربده هاشون رفتم دسشویی و تمام بی سر و پایی شوهرمو بالا آوردم …

نفهمیدم کی خوابم برد ، کی صبح شد .
امیر خونه نبود ، رفتم آشپزخونه و چای دم کردم ، آپارتمان جدیدم و بیشتر دوست داشتم ، خونه ی قبلیم و فروختم ، کادوی پدر عزیزم ، که با زور و تهدید راضی به ازدواج من و سهیل شده بود .
چند ماهی که از طلاقم گذشت و بعد از بلایی ک آوردم سر اون دوتا کثافت خیانتکار با امیر آشنا شدم ، عاشق بود و من حوصله ی عاشقی نداشتم ، از سر لجبازی با سهیل و دوست داشتنی ک هنوزم تو دلم حسش میکردم به درخواست دوستیش جواب مثبت دادم و امیر که از خانواده ی اصیلی بود با تمام شرایطم منو پذیزفت و ساکن آپارتمانم شد ، مصرف قرصهام بیشتر شده و چند وقتیه که باز حال بدم برگشته بود …
صدای کلید در اومد …
“بیدار شدی عشق من؟”
سرمو تکون دادم …
بوسه ی داغش رو گونه هام نشست…
دستمو انداختم دور گردنشو زمزمه کردم :“منو ببخش امیر حال بدم دست خودم نیس”
جلوی پام نشست رو سرامیک آشپزخونه ، سر و صورتمو غرق بوسه کرد :“اراده کنی جنازه شونو برات میرم”
خندیدم…
بغلم کرد و بردم اتاق خواب ، داغ بودم …
گفت آماده شو که میخایم بریم بیرون …
لباس خابم دراوردم و لخت نشستم رو صندلی تا آرایش کنم ،
نشسته بود رو تخت و نگام میکرد … موهای بلندم رو شونه ها و کمر لختم بود ، با لبای قرمزم از تو آینه براش بوس فرستادم ، صندلی رو چرخوندم ب طرفش ، نوک سینه های بزرگم از لای موهام پیدا بود ، موهامو ریختم یه طرف صورت و گردنم :“کجا میخوای ببری منو ناجی؟”
خندید … نمیدونستم میتونم طلسم این سکس و بشکنم یا نه …
لباس پوشیدم و گفتم آماده م …منو بوسیدو گفت “دیوونم میکنی ، عذابم نده”
تا شب بهترین اتفاقا رو برام رقم زد ، تلاششو برای حال خوبم میدیدم ، زخم سهیل باید کنده میشد ، خدایا کمکم کن …

“امیر شب عالی ای بود”
“هرشب که با تو باشم عالیه”
بوسیدمش ، محکم و طولانی … امیر چشمای گردش رو دوخت ب چشمای خمارم ، مست بودم انگار …
رفتم ب سمت اتاق خواب و تمام لباسامو دراوردم… دراز کشیدم روی تخت … به امیر اشاره کردم که بیاد ، امیر ساکت بود ، انگار میترسید مثل دیشب زیاده روی کنه و کفترش بپره از لب پشت بوم ، ولی تصمیم گرفته بودم با این سکس سهیلو بکشم تو دلم ، تا حالا تمام رابطه م با امیر در حد عشق بازی بود ، دوسال و ۴ ماه و ۱۸ روز بود که سهیلی نداشتم ، امیر نشسته بود کنارم لب تخت خم شد رو صورتم و لباشو محکم کشید ب گردنم …بوسه ی داغی که بلافاصله بهم داد از زمین جدام کرد خابید کنارم و دستاش و حلقه کرد دور تنم ، لبامون جدا نشدنی بود ، با نفسش نفس کشیدم ، خدایا کمکم کن تموم شه این کابوس امشب ، زمزمه کردم در گوشش :“امیر یه کاری کن این کابوس لعنتی امشب کنار سهیل دفن بشه ، بذا باز باور کنم که میشه عاشق بشم”
امیر تمام تنمو غرق بوسه های داغش کرد ، ب خودم میپیچیدم از لذت ، لباساشو دراوردم ، لخت لخت ، به هم میپیچیدیم …زبونشو روی نوک سینه های سفتم تکون میداد. با دستش شکممو میمالید و مک میزد سینه هامو ، سعی کردم حرفایی که پشت در اتاق خواب شنیده بودم و فراموش کنم ، چشمام پر اشک بود… وانمود کردم از لذته و درد مکیده شدن سینه هام…آآآآآآه…
“جااااان دلم ملوسک من”
زبونشو کشید رو خط شکمم …تا نافم … سرشو فشار دادم پایین تا رسید ب کوس داغم … سفید و تپل … “جووونم چقده پف کرده این کس خوشگل و خوردنیت”
زبونشو کشید لای کسم … آه کشیدم ، با دست لبای کسمو باز کرد و چوچول سفتمو مکید ، موهاشو نوازش میکردم ، زبونشو روی سوراخ تنگ کوسم فشار میداد ، غرق لذت بودم و کم کم احساس موفقیت می کردم ، با انگشت کوسمو نوازش میکرد و آروم آروم انگشت وسطشو وارد سوراخ کسم کرد ، خیس خیس بود و من در حال لذت بردن بودم ، کم کم رفت و امد انگشتش تند و تند تر شد و تمام تنم داشت میلرزید از لذت ، جی اسپاتمو بالای انگشتش بود و داشتم به اوج میرسیدم… ناله کردم :“امیییییر ، دارم میااااام ، ااااااخ”
“جوووون ، آبتو میخام خوشگلم ، همشو میخورم …” همینطور که دوتا انگشتش تو کوس داغم جلو و عقب میشد دهنشو هم چسبوند به کوسم و صدای مک زدنش دیووونم میکرد با ناخنام شونه هاشو چنگ میزدم و لبامو گاز میگرفتم ، تمام تنم منقبض شد و احساس کردم فشار تمام این مدت رو از ذهنم خارج کردم ، اشکام ناخوداگاه شروع به ریزش کردن و امیر که متوجه شد با ارضا شدنم چقدر هیجان زده شدم منو در اغوش گرفت و بوسید … بعد از چند دقیقه ازش خاستم ک کیرشو بخورم ، وقت جبران کردن خوبیاش بود ، خوابیدم رو تنشو اونم کس منو لای لباش گرفت ، کیر داغشو بردم تو دهنم و سرشو لیسیدم ، از زیر تخماش میلیسیدم تا بالای کیرش محکم ساک میزدم و اه و ناله مون پیچیده بود تو اتاق …تا اینکه بلندم کرد و من نشستم رو کیر گندش… وااای بعد مدت ها بلاخره تونسته بودم خودمو قانع کنم و لذت ببرم ، محکم بالا پایین میشدم رو کیرش ، کوسم کم کم عادت کرد و سرعت بالا پایین شدنم و تلمبه زدنای امیر بیشتر و بیشتر شد ، بلند شدم و به حالت سگی نشستم ، کون گنده مو دادم بالا و میچرخوندمش ، امیر زیر لب جووون میگفت و با دستش و گاهی با کیرش ضربه میزد رو کونم … خم شد و کوسمو لیسید و کیرشو تنظیم کردو دوباره تلنبه زدناش شروع شد … سینه های بزرگم از زیر تکون میخورد و امیر گاهی نوک سینه هامو میمالید و گاهی دستشو ب کوسم میرسوند ، کم کم هردو نزدیک به ارضا بودیم و به امیر اشاره کردم کیرشو درنیاره از کوسم ، امیر سرعت تلمبه زدنشو بیشتر کرد و هردو با هم ارضا شدیم تو همون حالت خوابید روم و چند دقیقه فقط آرامش و سکوت بود ، برگشتم و بغلش کردم و اشک ریختم ، به خاطر مرگ این کابوس ، به خاطر مرگ سهیل هرزه و خیانتکار تو ذهنم و به خاطر خوشحالی از رابطه ای که بعد از این همه وقت طلسمشو شکستم و به خودم اجازه ی لذت بردن از زندگی جدیدم رو دادم …

نوشته: Alice

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها