داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

شکار شاهین

هرگز به این فکر نمی کردم که یه روزی عاشقش شم شاید برای  فرار از حسرت لحظه هایی بود که احساس می کردم آسان از دستش داده ام . شاهین معلم خصوصی انگلیسی من بود . واسم خیلی زحمت کشید . اون بیست و هشت سالش بود . ده سال ازم بزرگ تر بود . خیلی نجیب و سر به زیر نشون می داد . خیلی هم قشنگ درس می داد . خیلی قشنگ مثل خودش . هیچ احساسی جز احترام نسبت به اون نداشتم .  قبل از این که به خواستگاری خواهرم پری که چهار سالی رو ازم بزرگ تر بود بیاد یه جوری نگام می کرد که اصلا خوشم نمیومد . گاهی حس می کردم که می خواد یه چیزی بهم بگه ولی نمی گفت . به کمک اون بود که تونستم در رشته مهندسی برق شهر خودم قبول شم . بعدش یه روز اومد خواستگاری خواهرم . خواهرم که هنوز در شوک بهم زدن با دوست پسرش بود از این که یه جوون سر به زیر و با فرهنگ ازش خواستگاری کرده خیلی خوشحال شد .  شاهین  و پری  یه مراسم ساده عقد دفتر خونه ای برگزار کردند و قرار شد یه سال دیگه عروسی بگیریم . وقتی که داماد من شد و رفت و آمد هاش زیاد تر حس کردم که اون جوری که باید اونو نشناختم . من اصلا به این فکر نمی کردم که یه روزی عاشق مردی شم . وقتی که اون بهم درس می داد تمام ذهنم متوجه کنکوری بود که پیش رو داشتم . حتی می خواستم پیش اونم کم نیارم . نمی دونم از کی حسرت خوردن من به پری شروع شد و نمی دونم از چه زمانی  حس کردم که بهش عادت کردم . وقتی که نبود حس می کردم که دلم واسه شنیدن صدای قشنگش تنگ شده . وقتی که پری خودشو آرایش می کرد تا واسه شوهرش خوشگل شه و ازم نظر می خواست اعصابم خرد می شد . یه بار آقا دوماد , من و مامان و بابا رو به شام بیرون دعوت کرد .. نمی دونم چرا نمی تونستم اونا رو با هم ببینم . ببینم که چطور با هم حرف می زنن می خندن و شوخی می کنن . شاهین خیلی خوشگل و مودب بود . وقتی نگاش به نگام میفتاد تا اعماق قلبمو می لرزوند ومی سوزوند . هر وقت که بیدار بودم دقیقه ای رو نبود که به یادش نباشم . وقتی که میومد خونه مون دستمو به طرفش دراز می کردم تا  برای لحظاتی گرمای خون عشقمو بهش منتقل کنم . آره من بدون این که بخوام عاشقش شده بودم . ولی حالا دیگه می خواستم که عاشقش بمونم . بدون این که فکر کنم بعدا چی میشه . خواهرمو واسه خودم یک رقیب می دونستم در حالی که اون باید این احساسو در مورد من می داشت . برای روز مرد من بیشتر استرس داشتم تا خواهرم . واسه این که کسی شک نکنه هدیه به  ظاهر سنگینی نخریدم ولی شیک ترین و گرون ترین کراوات ممکنه رو براش تهیه کردم وقتی  هدیه مو تقدیمش کردم اون با همون  چشای خوشگش طوری تو چشام خیره شد که دل و دست و پامو لرزوند . لبای ناز و کوچیکشو گذاشت رو صورتم . اولین باری بود که این جوری منو می بوسید . حس کردم که سست شدم . نمی تونم سر پا وایسم . ولی دوست نداشتم تا موقعی که اون ازم فاصله نگرفته ازش فاصله بگیرم . لحظه های با اون بودن واسم مث یه دنیا می ارزید -پریا چته . حالت خوش نیست ;/; چرا رنگت پریده ;/; ببرمت دکتر .. -نه آقا شاهین چیزیم نیست . درس زیاد و کم خوابیه .. دستمو گرفت توی دستش . به چشام نگاه کرد . دوست داشتم فرار کنم . دوست داشتم خودمو بندازم تو بغلش . دوست داشتم بهش بگم دوستش دارم . ولی هیشکدوم از اینا رو نتونستم . چون دوست نداشتم از تیر نگاهش فرار کنم . دوست داشتم شکارم کنه . منو در اختیارش بگیره . بغلم کنه . حتی منو ببوسه . حتی حتی .. نهههههه نههههه .. آرررررره آرررررره حتی لختم کنه . هر کاری دوست داره باهام بکنه .. نه .. نههههه پری اون باید ما ل من می شد . یه روز مامان و بابا خونه نبودند .. در اتاقمو از داخل قفل کرده بودم . خوابیده بودم . دلم نمی خواست   کسی سر زده بیاد توی اتاقم . نیمه برهنه خودمو انداخته بودم رو تخت . به درسای عقب مونده و به دامادم شاهین فکر می کردم تا این که خوابم برد . فکر کنم شاهین و پری فکر می کردن که من خونه نباشم . صدای عشقبازی اونا رو می شنیدم و اشک می ریختم . دلم می خواست و می رفتم می دیدم تا کجا پیشرفت کردن . دلشو نداشتم ببینم ولی فقط می خواستم خیالم راحت شه که خیلی پیشرفت نکرده باشن . ولی بالاخره یه روز که این کارو می کردن . پری خیلی حشری شده بود . صداش خیلی بلند بود . -شاهین لختم کن منو بکن . هیشکی خونه نیست . چرا این قدر اذیتم می کنی . من زنتم . کسم چقدر تشنه کیرته .. تو هم که همش نوک سینه هامو میک می زنی و میگی باشه بعد از عروسی .. چقدر این پری وراجی می کرد . بسه خواهر کوفتت شه . همون نوک سینه هات فعلا کافیه .. -شاهین چرا ساکتی . چرا چیزی نمیگی . خیلی بی احساسی . من که کیرشق شده تو رو حسش می کنم . من نمی خوام دختر باشم . من زنتم .. -پری هر کاری در جای خودش قشنگه . .. خدا رو شکر اون حالا حالا ها قصد نداشت دختری خواهرمو یا همون زنشو بگیره . با این حال گریه امونم نداد . وقتی که سبک شدم کلید رو داخل قفل چرخوندم تا حساب کار دستشون بیاد . همین طورم شد . اون دو تا کمی مضطرب شدند -پریا تو خونه بودی ما نمی دونستیم -خب حالا بدونین . مگه چه فرقی می کنه من خونه باشم یا نه . کار خاصی داشتین ;/; صورت شاهین از خجالت سرخ شده بود . از کنار اونا برگشتم به اتاقم . پری برای خرید چند وسیله رفت بیرون . شاهین داشت با رسیور ور می رفت و واسه همین نرفت بیرون . هرچند پری تا همین سر کوچه ای رفته بود . رفتم کنار دامادم . حالا دیگه به جای آقا شاهین تر جیح می دادم بگم شاهین یا شاهین جون . -شاهین جون اون جای لبهای خواهرمو از پس گردنت پاک کن . -صد دفعه به این خواهرت میگم حواسش باشه -مگه نامحرمه ;/; زنته ..-ولی پریا جون من نبوسیدمش -اینا رو چرا به من میگی . مگه من زنتم . تازه دروغ نگو .که نبوسیدیش . تو که به لبات روژنزدی تا اثرش بمونه . .من که فضول نیستم زنت نیستم .-پریا تو چته . تو می تونستی زنم باشی . می تونستی جای خواهرت باشی . خودت نخواستی با این اخلاق گند و بچه گونه ات . -چی داری میگی شاهین . فکر کردی الان می خوام ;/; فکر کردی کی هستی .;/; این قدر به خودت می نازی . مغرور خود خواه .  درست صحبت کن داماد عزیزم ….. با یکی ده سال بزرگ تر از خودم خیلی بد صحبت کرده بودم . دیگه نتونستم وایسم . از دستش فرار کردم و رفتم اتاقم اون به دنبالم اومد . دستامو گرفت و نذاشتم جلو تر برم .-ولم کن جیغ می کشم . -به من میگی مغرور ;/; یادت رفت وقتی که با عشق نگات کردم چطور بهم اخم کردی ;/; چه طور باهام سرد بر خورد کردی ;/; چیکار می کردم نازتو می کشیدم ;/; می خواستم خودمو از چنگش خلاص کنم . آخه اون که نمی تونست مال من باشه  ولی حس کردم که نمی تونم حرکتی بکنم . اگرم می تونستم نمی خواستم که این کارو بکنم . دستاشو گذاشت دور کمرم و با یه حرکت منو به طرف خودش کشوند . لباشو گذاشت رو لبام . حس کردم همون لحظه آروم گرفتم . نه تنها عشق بلکه هوس هم همراه با اون در من شعله ور شده بود . سنگینی کیر داخل شلوارشو روی کس استتار شده ام حس می کردم . چشامو بسته بودم . خودمو سپرده بودم دست اون . اون اولین مرد زندگیم بود . تا به حال با کسی دوست نبودم . دستشو گذاشت رو سینه ام .. -نهههههه شاهین شاهین خواهش می کنم .. تو که می گفتی عاشقمی .. دستشو از رو قسمت سینه ام بر داشت .. چرا این حرفو بهش زده بودم . من نیاز داشتم . من به حرکت دستش نیاز داشتم . من عشق اونو با هوس می خواستم . بدنم داغ  و صورتم سرخ شده بود . کسم بی اندازه خیس کرده بود . اون از نگاه خمار و ملتمسانه ام پی برد که چقدر حشری شدم .. -شاهین این جوری نگام نکن خجالت می کشم . من دوستت دارم عاشقتم دیوونتم . بدون تو نمی تونم زندگی کنم . اینو چند وقته که فهمیدم . قسم به تو به عشق پاکم اون وقت که بهم درس می دادی این حسو نداشتم . عشق یهو خودش میاد . گاهی بی موقع میاد من بهش نگفتم بیاد .. -حالا دیگه خیلی دیر شده پریا . -منو ببوس دوباره دوباره . نمی خوام فکر کنم که همه اینا یک خواب بوده .. دوباره منو بوسید . اون لحظه حس کردم که خوشبخت ترین آدم روی زمینم ولی وقتی که صدای باز شدن در حیاطو شنیدم فهمیدم که عمر خوشی من کوتاهه . فهمیدم که شاهین مال من نیست . خواهرم بر گشته بود و من به اتاقم رفتم . دیگه دگرگون تر شدم . شاهین منو دوست داشت . ولی متعهد بود . منم باید به خواهرم احترام می ذاشتم . یه شب جمعه ای به عروسی یکی از دوستان خونوادگی دعوت بودیم . من با خونواده نرفتم . چون واسه اون شب نقشه داشتم . از اونجایی که شاهین باهاشون نبود من توی خونه موندم . می خواستم اونو به چنگش بیارم . می خواستم حالا که مال من نیست ازش لذت ببرم . می دونستم که دوستم داره عاشقمه و تا آخر عمر کنارم می مونه . می دونستم همیشه وقتی که نگاش توی نگام بیفته میشه  بو و نگاه و صدا و طعم عشقو احساس کرد . -پریا من نمیام . می ترسم . درست نیست . من می ترسم .. -شاهین اگه نیای دیگه هیچوقت باهات حرف نمی زنم . حرفاتو باور نمی کنم که یه زمانی دوستم داشتی و عاشقم بودی -پریا من هنوزم عاشقتم . هنوزم دوستت دارم ولی نمی تونم -دروغ گو بد جنس . خود خواه .. گوشی رو گذاشتم . من خودمو خیلی خوشگل و فانتزی کرده بودم . با یه دامن خیلی کوتاه چرمی که تا به زانوم هم نمی رسید و با یه بلوزی که واسه عروسی امشب گرفته بودم . دامنم چر می براق و مشکی و بلوزم سفید بود . خیلی بهم میومد . وقتی که با روژ قرمز گونه ها و لبامو خوشگل ترش کردم و پشت چشامو هم به همون رنگ در آوردم و ابروهامو کشیده تر کردم حس کردم که باید بتونم مقاومتشو در هم بشکنم . موهامو از کناره ها به طرف بالای سرم جمع کردم . موهای مشکی و صاف و بلند و یک دستمو . پری می گفت شاهین از این حالت مو خیلی خوشش میاد . خواستم بازم براش زنگ بزنم . دو دل بودم . نمی بایست این قدر منتشو می کشیدم با خودم می گفتم دیگه اسمتو نمی برم . دیگه دوستت ندارم . تو به من نه میگی ;/; من دارم خودمو در اختیارت میذارم . حالا تو واسه ما ناز می کنی و غرورمو می شکنی ;/; نشونت میدم . فقط اگه بیای طرفم میدونم چیکارت کنم . وجودم در حال آتیش گرفتن بود . دلم می خواست الان خودمو بهش می رسوندم و بهش می گفتم که ازش متنفرم . ازش بدم میاد . دوستش ندارم . ولی می دونستم که حرفامو باور نمی کنه. نیم ساعت بعد صدای زنگ درو شنیدم .. وقتی صدای اونو شنیدم نتونستم شادی خودمو نشون ندم . خیلی با خودم جنگیدم که نفهمه که چقدر خوشحالم . سرمو انداختم پایین . می خواستم تحویلش نگیرم . ولی قبل از این که اون  در آغوشم بگیره من خودمو انداختم بغلش .. -خیلی بدی شاهین خیلی بد جنسی .. -پریا چته تو . میام بدم .. نمیام بدم .. -چرا با دل من بازی می کنی .  منو می شکنی و اون وقت میای درستم کنی ;/; -پریا کار ما اشتباهه -ولی تو دوستم داری . من دوستت دارم -ولی پری پری .اون چی ;/;. تا کی .. تا کجا .. اما اون حریصانه تر از من لبامو با لباش بست . نفس تو سینه هر دومون حبس شده بود و بعد آروم آروم نفس از هوای قفس آزاد شده و دو تایی مونو در آتیش هوس سوزوند . نفهمیدم کی و چه جوری رفتیم توی اتاق خواب مامان اینا روی تختشون . دستای شاهین از زیر بلوزم رسیده بود به سینه هام . برام یه عقده ای شده بود از این که اون روز نوک سینه های پری رو گذاشته بود بین لباش و میکشون می زد . -شاهین نوک سینه هامو بخور -پریا من می ترسم . من می ترسم . ولی اون از نیمتنه لختم کرده بود . نوک سینه هامو میکشون می زد و من همراه با اون لرزش هوس و حرکت خیسی و نم کسمو حس می کردم . شورتم به کسم چسبیده بود . دلم می خواست دستشو بذاره لای پام . یه دستش بود رو سینه ام .. یه دست دیگه شو گرفتم و اونو وسط پام گذاشتم تا جای کسمو بماله . چقدر من پررو شده بودم .منی که با روسری و مانتو کنارش قرار می گرفتم حالا چرا این قدر گستاخ شده بودم . -شاهین لختم کن . ازم لذت ببر بهم لذت بده . اونا تا دم صبح هم نمیان . من میدونم . نمیان . نمیان . خیالم نبود که فرم و حالت تخت دست می خوره . شاهین حریص تر از من نشون می داد . زیپ دامن منو به آرومی پایین کشید ..-پریا دوستت دارم . دوستت دارم . عاشقتم . چشام دیگه باز نمی شدن . از من فقط یه شورت باقی مونده بود اصلا نمی دونستم که اون در چه شرایطیه . لختی زانو به پایینشو حس می کردم . از این که شورتم در اثر خیسی زیاد بو گرفته و این بو کسمو بد بو کرده سختم بود . دستمو که بالاتر بردم لختی سینه هاشو حس می کردم . زانو مو که به طرف عقب خم کردم یه لحظه یه چیز سفت و متحرکی رو رو پام حس کردم . عزیز دل من کاملا برهنه شده بود . من کیر داغ اونو حس کرده بودم . شاهین از بالا دوباره شروع کرد به حشری تر کردن من . سر و صورت و لباو زیر بغل و پشت گردنمو غرق بوسه کرده بود .. -دوستت دارم دوستت دارم .. چقدر خوب داری آتیشم می زنی شاهین .. می خوام واسه همیشه مال من باشی . بازم رسید به سینه هام .. وقتی نوک سینه هامو می مکید کسم داشت از جاش کنده می شد . من این همه لذت و عشق و هوسو نمی تونستم در خودم جاش بدم . پوستم می خواست پاره شه . می خواست بترکه و منو بترکونه . دهنشو گذاشت رو شورتم . کس و شورتو با هم میکشون می زد . -شاهین شاهین خواهش می کنم .. بکشش پایین . بذار من برم کسمو بشورم . سختمه .. سختمه .. ولی اون به حرفام توجهی نداشت . شورتمو پاییم کشید ولی دهنشو گذاشت روی کس برهنه ام . کس کوچولو و نازی که برای اولین بار امروز برقش انداختم . زیاد مو نداشت . اصلا دلم نسوخت که چرا موهای آکشو گرفتم . می خواستم  برای اولین بار وقتی برقش بندازم که می خوام عروس شم . . چه وقتی بهتر از این لحظه که می خواستم در بغل عشقم باشم و عروس اون شم . خیلی داغ شده بودم . کسم خیلی کوچولو بود .. -شاهین خوشت میاد ;/; لذت می بری ;/;ببینم مال من گنده تره یا مال پری .. این چه حرفی بود که می زدم . نباید خودم حس حسادت خودمو تحریک می کردم . جوابمو نداد .بهترین کارو کرد . چون اگه جوابمو می داد دلم می شکست . -معطل چی هستی . شورتمو تا آخر درش بیار .. . اطاعت کرد . برای اولین بار بود که به این حد از لذت می رسیدم . هیچوقت با خود ار ضایی نتونسته بودم که به اینجا برسم . رفته بودم به یه دنیایی که یه حس رهایی داشتم . یه حس رهایی با یه لذتی که فکر می کردم تو آسمونام . در حال پرواز یا سوار یه هواپیمایی که از هوس زیاد دلم می خواد خودمو از پنجره اش پرت کنم به طرف زمین . خلبان اون هواپیما عشقم بود . شاهین من بود که منو به پرواز در آورده بود . . فراموش کرده بودم کجام و اونی که روی کسمه کیه . همه چی رو از یاد برده بودم . نمی خواستم به هیچی فکر کنم . فقط به اون و خودم فکر می کردم . . -شاهین نمی تونم اوووووفففففف نمی تونم چقدر خوشم میاد نمی تونم یه جا بند شم . دوست داشتم خودمو از رو تخت بندازم به یه طرف حرکت کنم ولی اون سرشو محکم به کسم فشار داده بود .. یه لحظه حس کردم که  یه چیزی سرباز کرده و انگاری داره ازم می ریزه . این اوج پرواز و کیف من بود . چشامو بسته بودم . دلم نمی خواست اون لحظه به چیز دیگه ای فکر کنم . اون لحظه شیرین ار گاسم بود . لحظه فراموش نشدنی . وقتی که زن در لحظاتی قبل از اون قرار می گیره نمی دونه چیکار کنه دست و پا می زنه .. وقتی که اون مرحله در حال انجام شدنه حس می کنه که به همه چی رسیده وقتی که تموم میشه متوجه میشه که به یه آرامش خاصی رسیده که از اون بالاتر نیست . به خصوص اگه خودشو به کسی سپرده باشه که عاشقش باشه و اونو با تمام وجودش دوست داشته باشه . شاهین ول کنم نبود . چون اون هنوز آبشو خالی نکرده بود . یکی دوبار از فیلمها دیده بودم منی مردا رو . شاهین کیرشو گذاشت زیر کونم .. -اوووووههههه نهههههههه ..سوراخ کونم خیلی تنگه .. ولی اون با مالیدن کرم روی سوراخ کون کیرشو از همون روبرو کرد توی کونم . حس کردم که به بدنم کارد کشیدن ولی تحمل کردم ..  تازه رفتم یه لذتی ببرم که گرمای خاصی رو توی کونم حس کردم . حرارتی لذت بخش . چهره زیبای شاهین خمار آلود شده بود .. نمی تونست چشاشو باز کنه .. بغلم زد .. حس کردم هوسم بر گشته .. دلم می خواست که کیرشو بجسبونه به کسم ولی اون همچین قصدی نداشت . خودمو چسبوندم بهش . ازم فاصله می گرفت -پریا خطر ناکه . تو زنم نیستی . ازدواج نکردی .. -ولی عشقت که هستم . این برات کافی نیست ;/; جواب خونواده رو چی می خوای بدی . -اون با من . با من . باور کن اگه بدون رضایت من از این در بری بیرون دیگه باهات حرف نمی زنم -پریا من دوستت دارم . خوشبختی تو رو می خوام . -اگه راست میگی هر کاری رو که من گفتم انجام میدی . دستمو به کیرش رسونده و گفتم من اینو می خوام .. اونو به کسم مالونده و گفتم میخوامش که بره توی کس من . به هر قیمتی که شده . بالاتر از عشق هیچی نیست ..-نههههههه پریا تو دیوونه شدی . می خوای زندگی منو زندگی خواهرتو و خودتو خرابش کنی -اون روزی که مجبور شم بگم که یه دختر نیستم نمیگم کار تو بوده . -ولی وجدان من چی .. تو چه طور می تونی تو روی خواهرت نگاه کنی -ما عاشق همیم -ولی عشق کافی نیست . مقصر خودتی که همراه با من عاشق نشدی .. شاهین در دام من بود . دوباره اومد و رو من دراز کشید بغلم زد . با هیکل مردونه ش بازی کردم . نگاهمون به هم دوخته شد . با یه دنیا حرفای عاشقونه رفتیم یه استقبال سکسی دیگه . اون قبول نکرده بود که کیرشو بکنه توی کسم  . با این حال اونو چسبونده بود به شکاف کس . نه من به خواهرم فکر می کردم و نه اون به زنش فکر می کرد . -دوستت دارم شاهین منو ببوس .. ببوس  . کسم دوباره حشری و آتیشی شده بود . به این نون و ماستها آروم نمی گرفت ماست کیر عشقشو می خواست . .با بوسه های شاهین فقط التهابم بیشتر می شد . بازم همون احساس پروازی بهم دست داده بود . بازم می خواستم از اون بالا بالا ها خودمو بندازم پایین . چشاش حالتی غیر عادی پیدا کرده بود . هم می ترسیدم و هم به هیجان اومده بودم .راستش نمی دونستم سر نوشت من و اون چی میشه . کف دستشو گذاشته بود رو سینه ام . دستمو گذاشتم پشت دستش تا فشارشو زیاد تر کنه -شاهین شاااااااهیییییین بذارششششششش توووووووو بذارش تو کسسسسسسسم . چند بار بهت بگم تا حالیت شه .. زود باش .. اگه بیان حسرتش به دلم می مونه -نههههههه پریا نه .. پریا نه -آرررررره من می خوام می خوام دوسسسسستتتتت دارررررررررم دوستشششش دارررررم . خودمو می مالوندم به کیرش . پنجه هامو لای موهای سینه اش فرو برده سر و صورتشو غرق بوسه کرده بودم . هر دو تا مون مثل موم اسیر اون یکی بودیم . -دوستت دارم دوستت دارم پریا -نهههههه نههههههه نداری دروغ میگی . اگه دوستم داشتی یه کاری می کردی که زنت شم . فقط مال تو . من می خوام مال تو باشم -الان هم هستی مال خودمی -نه دروغ گو اگه مال تو باشم حرفامو گوش می کنی -تو چرا گوش نمی دی . -یه مرد این جور موقعها باید حرف زنو گوش کنه . -دیگه حرفی نمی زد . منم دیگه نمی دونستم دارم چیکار می کنم ولی حس می کردم که اون حواسش هست . سینه هامو به سینه هاش چسبونده بود . گونه هامو می بوسید ولی من فقط به کیری فکر می کردم که چسبیده به کسم بود . -شاهین  افقیش کن . یه خورده از سرشو بکن توش . چقدر بد جنس و بخیلی . مگه دوستم نداری مگه نمی خوای بدیش به من . بده زود باش . می خوامش . یه خورده .. شاهین یه دو سانتی از کیرشو کرد توی کسم .. -آخخخخخخخ اگه بدونی چه لذتی داره بد جنس تو کیرتو کردی توی کونم و داغش کردی و آبت اومد . حالا من کسم می خواد از کیرت لذت ببره . این قدر خود خواه نباش . یه حرکت رو به بالایی به خودم داده و مثلا می خواستم اونو فریبش بدم ولی فایده ای نداشت اون زرنگ تر از این حرفا بود -پریا دیگه حرفتو گوش نمی کنم . همون دو سه سانتو کشید بیرون و خواست ازم جدا شه . بهش پشت کردم مثلا باهاش قهر کرده بودم ولی چاک کونمو باز ترش می کردم تا دلشو بیشتر ببرم . من دمر کرده بودم و این بار از پشت من اومد و خودشو بهم وصل کرد .نمی تونست ازم دل بکنه . براش حرفای عاشقونه می زدم و اونم کمر و شونه ها و سوراخ کونمو غرق بوسه کرده بود . بازم رومو کردم بهش . -نمی خوای کاری بکنی ;/;تو خجالت نمی کشی ;/; -تازه اولین باره که داریم با هم سکس می کنیم .-ببینم مگه قانونی وجود داره که پس از چند سکس باید دختری من گرفته شه -چقدر راحت با این مسئله بر خورد می کنی -کار دنیا رو ببین دخترا باید بترسن حالا این مردا هستند که دارن ناز می کنن . -چقدر با طراوت و نازی .. توی دلم گفتم کاش فقط مال من بودی .. وقتی فکرشو می کردم که چند بار با پری از این کارا کرده حرصم می گرفت و حسودیم می شد . سر تا پامو غرق بوسه کرده بود . حرکاتش دوباره غیر عادی شده بود . دستامو گذاشته بودم رو باسنش و اونو به خودم فشارش می دادم . -شاهین خواهش می کنم -نهههههه -خواهش می کنم . پای من .. می دونستم که اونم حال منو داره . می دونستم که اونم دوست داشت منو داشته باشه ولی می ترسه . از عاقبتش می ترسه . چون هیچی زیر ابر پنهون نمی مونه . بازم یه اوج گیری دیگه شروع شده بود .  دقایقی گذشت ولی نمی دونم چرا این بار یه احساس دیگه ای داشتم . شاهین سنگینی خودشو انداخته بود رو من . حس می کردم یه چیز سنگین و کلفتی رفته توی تنم . روی کسم ورم کرده بود .. -نهههههههه نههههههه اون کیرشو کرده بود توی کسسسم حتما حواسش نبوده . تازه دردرو حس می کردم . درد و سوزش خفیفو .. دلم نمی خواست حرفشو بزنم . می دونستم که دیگه دختر نیستم .. کیرشو یه خورده داد بیرون . متوجه حرکت چند قطره خون رو پاهام بودم . ملافه خونی شده بود . ولی من غرق در لذتی بی پایان فقط به فردایی فکر می کردم که بازم زیر کیر عشقم قرار بگیرم . -پریا من چیکار کردم .. نههههههه نهههههههه -حالا که کردی پس خوب خوب بکن ..-یعنی تو این قدر راحت خودتو تسلیم من کردی -من خودمو تسلیم عشق کردم . تو دوستم داری -ولی ما با هم آینده ای نداریم -زندگی که اساسش بر حسرت خوردنه بذار حداقل دلم نسوزه . بذار این دلخوشی رو داشته باشم که به دست عشقم زن شدم -پریا دوستت دارم عاشقتم . کمی صبر کرد و دوباره شروع کرد .. این بار با این که کسم می سوخت ولی ازش می خواستم که تند تر منو بکنه . همه چی برای اولین بار بود . درهیجان والتهاب وا ضطراب ناشی از زیر کیر عشقم قرار گرفتم .. این همون بهترین لحظات زندگیم بود . شاهین مال من نبود ولی من مال اون شده بودم . همین برام کافی بود . همین برام ارزش داشت . کیرش داخل کسم قفل شده بود .دوباره همون حالت نشاط و از خود بی خود شدگی بهم دست داده بود یه فریادی کشیدم که اون نصفه شبی شاهین مجبور شد دستشو بذاره رو دهنم . این بار گرمای آب کیر عشقمو توی کسم حس می کردم .. ترس برم داشت . دست خودش نبود . حواسش نبود . ترس منم بیشتر از این بود که دوست نداشتم یه گند کاری بشه بقیه متوجه شن و اون وقت نتونم به روابط پنهونی خودم با دامادم ادامه بدم . من و اون عاشق هم بودبم . پری رو چیکارش می کردم . خدایا چه مصیبتی . اون شب هر کاری که دلش خواست باهام کرد و این همون چیزی بود که من می خواستم . حتی رو کیرش نشستم و خودمو روش حرکت می دادم . به این که معشوقه اون باشم رضایت داده بودم ولی پامو از گلیم خودم دراز تر کرده و با خودم می گفتم چطور می تونم لحظاتی رو حس کنم که اون و خواهرم تو بغل هم باشن . .. شاهین  یکی دو ساعت پیشم بود و رفت .من دیگه باید اونجا رو مرتب می کردم تا مامان اینا که اومدن متوجه نشن . ملافه خونی و آب کیر ریخته شده روی اون . اینا رو نمی دونستم چیکار کنم .. فقط می دونستم خیلی خسته ام و خوابم میاد . وقتی چشامو باز کردم مامانو بالا سرم دیدم و بابامو که در حال بیرون رفتن از اتاق بود .من خوابم برده بود . سکس بهم چسبیده بود .وقتی لباسامو تنم کردم پدر می خواست که منو بگیره زیر مشت و لگد .. پری نذاشت . ازم دفاع کرد . مامان سخت گریه می کرد .. من فقط به این فکر می کردم که آیا فردا و فر داها می تونم با دامادم باشم یا نه . به هیچی اهمیت نمی دادم . فقط وقتی خواهرم پری ازم دفاع می کرد خجالت زده می شدم . گریه ام می گرفت . نمی دونستم چیکار کنم . اشک از چشام سرازیر شده بود .من چقدر پست بودم . خیلی … پدر می خواست از خونه بیرونم کنه .. خون و لک منی های روی ملافه و خیلی از صحنه ها نشون می داد که من دیگه دختر نیستم . هیچ حرفی نمی زدم .. این که کار کی بود و چی شد هیچ جوابی نمی دادم . پدر بهم می گفت هرزه .. کثیف فاحشه .. شایدم حق داشت ولی فاحشه ها هم انسانند . من یک عاشق بودم من که خودمو تسلیم چند نفر نکرده بودم . من که تن فروشی نکرده بودم . من تسلیم کسی شده بودم که دوستم داشت . و دوستش داشتم . عاشقم بود و عاشقش بودم . هر حرفی رو به خاطر شاهین تحمل می کردم . دوست نداشتم از خونه بزنم به چاک . اگه این کارو می کردم شاهینو دیگه کجا می دیدم . خونه شده بود عزا خونه . چند ساعت بعد شاهین اومد .. پری رنگ به چهره نداشت فهمیدم که همه چی رو واسش تعریف کرده . شاید فکر می کرد اگه بگه این جوری آبروی از دست رفته منو می خره . شاهین خودشو به خاطر من خراب کرد . اون جواب عشق منو با ایثار داد . من زندگی بدون اونو نمی خواستم . دلم می خواست بمیرم . . یه تیکه سیم لخت از یکی از پریز های برق در اومده جلب توجه می کرد . دوست داشتم کاری کنم که برق منو بترکونه .. بمیرم دستمو بردم طرفش . حتی مرگ هم باهام لج کرده بود . نمی دونم چرا نمی مردم . . چند روز بعد پری و شاهین از هم جدا شدند . اونو با خفت و خواری از در خونه مون انداختن بیرون . به ناله هاش که دوستم داره توجهی نکردن . پری دیگه باهام حرف نمی زد . جالب اینجا بود اون که مطلقه بود دختر بود و من ازدواج نکرده زن بودم . یه روز فرشاد  دوست پسر سابق پری رو توی خیابون دیدم . ..من خیلی به اون و خواهرم کمک می کردم تا با هم باشن . جریانو به طور کلی واسش تعریف کردم . در مورد رابطه خودم با شاهین فقط به این که همدیگه رو دوست داشتیم اشاره کردم . -مقصر من بودم پریا . می خواستم برم خارج یه خورده وضعم که بهتر شد بر گردم . رفتم ولی فایده ای نداشت . -حالا چیکار می کنی -هیچی همون کابینت زنی رو دارم ولی یه دوره تکمیلی رو توی اتریش دیدم . پس پری بهم وفا دار نبوده -مقصر خودتی فرشاد ..-ببینم اون و شاهین زیر یه سقف زندگی می کردن ;/; -منظورت دوشیزه پریه ;/; جوابشو داده بودم . فرشاد اومد به خواستگاری پری .. خواهرم در آغوش من اشک می ریخت . اون ازم عذر می خواست و من از اون طلب مغفرت می کردم .-پریا شاید حکمت و قسمت این بوده که تا عاشق بهم برسن . این بار اون یعنی پری اومد به کمکم . من و شاهین .. پری و فرشاد یه شب ازدواج کردیم . واقعا راست میگن که فاصله بین غم و شادی , مرگ و زندگی فقط یک نفسه . خونه مون خیلی بزرگ بود . .. عروسی رو توی خونه خودمون برگزار کردیم .همه سرگرم رقص و شادی بودند که صدای پریدن فیوزکنتور رو شنیده و چند تا جرقه رو از یکی از اتاقها دیدیم . خدایا نکنه کسی مرده باشه . همه جا رو درست کرده بودیم جز همون سیم لخت رو . یکی اونجا کار داشت و یه تنه ای به اون سیم زده بود ..ولی لباسش خب عایق بود .. هر چه به این فکر می کردم که چرا اون شب منو نکشته به نتیجه ای نمی رسیدم . راستی خدا راستشو بگو کار تو بود که نذاشتی بمیرم ;/; تا یه فرصت دوباره ای بدی که در کنار عشقم باشم ;/; پس چرا تا حالا چیزی بهم نگفته بودی ..  دوستت دارم خدا عاشقتم . عاشقتم … پایان … نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها