داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

شرم آزرم

بابام دو سال ونیم پیش عمرشو داد به شما . یه خونه و یه حقوق کارمندی واسه ما گذاشت و یه مامان چهل و چهارساله  و رفت پی کارش .  مامانم اسمش بود آزرم و سی سالش بود که منو زایید و دیگه هم بچه نخواست .  بعدا فهمیدم از بس زن هات و حشری بوده نمی خواسته دردسر واسه خودش بیاره . بگذریم . مامان خوشگله من با اون اندام درشت و تپلی و داغ داغش اون وقتا که بابا داشتم با لباسای فانتزی و کیر شق کن تو خونه می گشت . مامانم بود و احترامش واجب و باور کنین اصلا فکر گاییدنش به سرم نیفتاد ولی در آینده به مصداق این مثال که شمعی که بر خانه رواست بر مسجد حرام است هوس گاییدن اون به سرم افتاد . تقصیر من نبود خودش مقصر بود وگرنه من پسر نمک نشناسی نبودم . چیکار کنم یه موقع فکر نکنین بچه بی ادبی بودم که به مامانم نظر بد داشتم . تازه ثواب هم کردم  اونو از این که رسوای عام و خاص شه نجات دادم . داشت یادم می رفت بگم من اسمم ارسلانه و شروع جریان مربوط    میشه به دوسال بعد از فوت بابا . خیلی خوش تیپ و چهار شونه شده بودم و یه هیکل مردونه پیدا کرده بودم . از غم کیر بود یا چیز دیگه ای مامان جون ما در حال آب رفتن بود ولی خبلی تن و هیکلش تناسب داشت . در هر حال کونش همون کون بود و حال می داد برای گاییدن . یعنی بعدا از این فکرا تو کله ام افتاد . سالم بود و تازه تعطیل شده بودم .  از درس آخر ترمی دبیرستانو میگم . داشتم میومدم خونه که یکی از دوستان صمیمی ام جلومو گرفت و ازم عذر خواهی کرد و گفت مادرت زن شریفیه ولی یه خورده رعایت بعضی مسائلو اگه بکنه بهتره .. می خواستم همونجا بلندش کنم بکوبمش زمین دیدم بهتره تحقیق کنم بعدا .. کاملا درست بود . این خانوم از صبح تا وقتی که من نیستم راه میفته میره دنبال کیر مردم و به نوایی هم نمی رسه . شاید قلق این کا ر رو نداشت و جاشو نداشت و یا شهامتشو در هر حال یه روز بهانه رفتن به خونه مامان بزرگم اون ور شهر رو کرده و کشیک کشیدم دیدم که مامانی از خونه اومد بیرون و بایه لی چسبون و پاشنه بلندی که پاشنه اش منو به یاد مداد های مدرسه ابتدایی ام مینداخت و چه هیکل و سر و سینه ای راه افتاده و یکی یکی به مغازه های محل سرکشی می کنه . دوساعت بعد هم برگشت خونه . از یکی از مغازه ها یکی دو تا مشتری اومدن بیرون یکی به اون یکی می گفت عجب کونی بود .. یکی دیگه گفت باور کن جنده بود .. حاضر بودم بیست تومن بدم یه ساعت اونو داشته باشم . جاشم داشتم . -پس چرا چیزی نگفتی .. دونفری سی تومن بگیره قبوله . خونم به جوش اومده بود . ننه منو جنده کرده بودند . اون موقع جنده های درجه یک نرخشون واسه یه وعده همین بود . مامان منو درجه یک به حساب آورده بودند . اونا از دور مامانو دیدند و با ماشین دنبالش کردند . منم یواش یواش خودمو رسوندم به اونا چون فاصله زیاد نبود . یه تیر برق خیلی کلفت روبروی خونه مون بود یه چند متری با درمون فاصله داشت . دوتا جوونه رفتند جلو و یه متلکی به مامان که می خواست درو باز کنه انداختند . -خوشگله میدی بزنیم ;/; -برو سوار ننه ات شو . کله ام دود کرد مامان و این حرفا ;/; -دونفری سی تومن می دیم . سوار شو جا هم داریم -خفه شین . بی شخصیت خودتونین .. آخیش قربون مامانم برم بی خود از این فکرا در موردش کردم . فردا میرم خوار اونایی رو که پشت سرش غیبت کردن میگام … مامان ادامه داد -فکر می کنین من واسه پول خودمو می فروشم ;/;من که به پول نیازی ندارم . وای منظور مامان چی بود ;/;  یعنی می خواست مجانی به اونا کوس بده . این که کوس خلی محض بود . اگه دیر می جنبیدم سوار ماشین می شد و واسه این که نشون بده جنده نیست مجانی به اونا کوس می داد . رفتم جلو و گفتم چه خبره .  دیدم اون دونفر زودتر اومدن جلو و یقه امو گرفتن و گفتن برو بچه دهنت بوی شیر میده نمی خوای رو دست ما بلند شی ما پیش نوبتیم -وای خدا مرگم بده این پسرمه .  -فیلم بازی نکن جنده .. بگو طاقت کیر کلفتو نداری .. مامان شروع کرد به جیغ زدن و اون دونفر سوار ماشین شدن و منم چند تا لگد به صندوق زدم و مامان دستمو کشید و گفت بچه بیا آبروریزی میشه . -مامان چرا با این وضع میری خیابون که مردم این جوری فکر کنن ;/; -ما که واسه مردم زندگی نمی کنیم . تو یکی واسه ما تعزیراتی نشو . این جریان گذشت تا این که یه روز تلفنی شنیدم که مامان با یکی داره صحبت می کنه و میگه امشب ارسلان می خواد بره خونه دوستش خوابیدن اونجاست .  تو این دور و برا باش هر وقت رفت یه نیم ساعتی یه ساعتی صبر کن یا اصلا ساعت شب واسم زنگ بزن .. قربونت . سر در نمی آوردم این مامان هنوز از خط دفاع و هافبک رد نشده کی رسیده به نوک حمله و می خواد کوس بده ;/; فکر کنم یکی از دوستای جنده اش واسش جور کرده . -مامان می دونم چیکارت کنم . امشب خودم تا دسته می کنم تو کوست .. ولی باید یه توجیهی واسه این کارم داشته باشم . خوبی قضیه در این بود که مامان به اون غریبه گفت من درو باز میذارم تو فقط دور و برو نگاه کن اگه کسی نیست بیا داخل . حتی بهش گفته بود که من فقط مال توام و با هیشکی دیگه هم رابطه ندارم و پولکی هم نیستم .  ظاهرا یارو یه جنده یا کوس اختصاصی می خواست . طرف که داشت می رفت خونه ازش فیلم گرفتم . بعدشم گفتم بهتره صداشو ضبط کنم . به محض این که پاشو گذاشت تو خونه و قبل از این که درو ببنده من وارد شدم . ترسید نزدیک بود دست به یقه شه .. -ببخشید آقا اون بالا شلوغه فکر نمی کنم به این زودیها نوبت شما بشه . همه تو سالن انتظار صف نشستن . این پنج هزارتومنو اگه رفتی بالا بده به همون جنده بگو این رسمش نیست . جنده های تازه کار بیست تومن می گیرن و تو بیست و پنج تومن بگیری . یارو اگه می خواست بره بالا بازم یه جور دیگه ای قصد داشتم جلوشو بگیرم و بگم این مامانمه و بعد هم می رفتم پیش مامانه و می گفتم جریان اینه اینم عکس و فیلم و صدا .-به نظرم اگه حیاط وایسی تا نوبتت شه بهتره . اون بالا افتضاحه .. یارو پنج هزار تومنو پرتش کرد وقبل از این که بره گفت پس طرف چی می گفت آزرم فقط اختصاصی مال توهه  . منم همون راه پله هر چی که داشتم در آوردم و یواش یواش با یه تن و بدن لخت به قصد گاییدن مامان به سمت پذیرایی رفتم . حدس می زدم مامانی باید تیپ زده باشه چه تیپی . من کاملا لخت بودم .. مامان طوری خاطرش آسوده بود و هوس کیر داشت که اصلا فکر نمی کرد کس دیگه ای بیاد . -بیاته پذیرایی سمت چپ من داخل حمومم . اوخ جون مامان اون تن و بدنتو بخورم . زیر دوش آب چقدر خوشگل میشی وقتی آب با اون فشار می ریزه رو تنت و شیر آبو که می بندی قطره های آب که رو کونت می مونه دلم می خواد اون قطره های براق آبو لیس بزنم و بخورم و خودم کونتو خشک کنم . رفتم طرف حموم .. در زدم .. بفرمایید . منزل خودتونه . معلوم نبود مامان طرفو از کجا می شناخته من که برای اولین بار بود می دیدمش . وقتی منو با اون هیکل دید خجالت کشید و جیغ کشید .  واااااییییییی تو این جا چیکار می کنی .. چرا لختی برو زشته برو یه چیزی بپوش خجالت بکش . پیش مادرت با این وضع ;/; درسته من و تو تو خونه با هم راحتیم ولی نه تا این حد . رفتم جلو مامان و گفتم مامان جون یکی داشت از راه پله میومد بالا من جلوشو گرفتم و عذرخواهی کرد گفت خونه رو اشتباهی اومده می خوای صداشو بشنوی ;/; فیلمو دیگه نشونش ندادم .  اون جایی که صحبت آزرم و کوس شده بود رو وقتی شنید همونجا یخ شد و رو حموم دراز کش شد . نفهمیدم فشارش رفت بالا یا اومد پایین .. شایدم از فیلمش بود . -مامان پاشو .. تنش گرم بود و یه جورایی مشکوک می زد . -چه بخوای چه نخوای کیر ارسلان نامدار تو کوسته مامان . غریبه می خواد بگادت مگه خودم  چلاقم ;/;کیرمو مالوندم به دهن مامان تا بازش کنه واسم ساک بزنه ولی لباشو باز نکرد . مردمک چشاش از پشت پلکهای بسته حرکت می کرد و متوجه بودم که خودشو زده به غش تا یه جوری سر و ته این آبرو ریزی رو بخوابونه ولی مگه من ول کن بودم ;/; لبامو گذاشتم رو ممه های خوشگل و درشتش و نوک سینه هاشو با میک زدن سیخشون کردم . یواش یواش خودمو رسوندم به ناف و زیر نافش .. کوسش از بیرون نه زیاد دراز بود و نه کوتاه باید لاشو باز می کردم و یه تستی می کردم که متوجه گشادی و تنگی اون می شدم . تجربه من در سکس فقط گاییدن یه جنده ده هزار تومنی بود . اونم از بس می گفت زود باش زود باش که  دیگه حالمو بهم زده بود و تازه کاندوم هم گذاشته بودم ولی مامان یه صفای دیگه ای داشت . لبمو گذاشتم رو کوسش-مامان مامان کیر پسرت گرسنه هست تو اون وقت میری بقیه رو سیر کنی ;/; کوس مامان خیلی خوشمزه تر از کوس اون جندهه بود . طعم خوبی می داد . کوس جنده بد بو بود و بوی عرق می داد . جنده یه خورده خیس کرده بود ولی مال مامان سرشار از آب شد . خیلی داشت حال می کرد . می خواست تکون بخوره روش نمی شد . از جام بلند شدم . کیرم خیلی گرسنه اش شده بود . حس می کردم یه لیوان آب اون داخلش یا پشت بیضه ها جمع شده . کیرمو به کوس بی حیای آزرم فشار داده و تا مامان رفت یه تکونی بخوره یه ضرب کیرمو فرو کردم تو کوسش . چه منظره زیبایی بود وقتی لبه های دو طرف کوس مامان به پهلوها باز شد و من حرکت نرم کیر خودمو تو کوس آزرم خوشگله ام می دیدم .  کاش یه بار جق می زدم بعدش میومدم رو کوس مامان سینه های مامانو تو دستام داشته و اونو محکم می گاییدمش هنوز چشاش بسته بود . ظاهرا نمی دونست من یه کوس دیگه رو هم تا حالا کردم و راز و رمز گاییدنو تا حدودی می دونم و می دونم که اون بیداره . روش خم شده و لباشو بوسیدم . -آروم آروم و با یه حالت مزه گرفتن می بوسیدمش . -مامان حرف بزن بگو که خوشت میاد تا منم بیشتر حال کنم و بیشتر بهت حال بدم . یه لحظه حس کردم که دستاشو دور کمرم حلقه زده و لباشو داره رو لبام می گردونه و صدای ناله هاش در اومده بود . منم به وجد اومده و با هیجان بیشتری اونو می گاییدم . آزرم جون از هیجان زیاد پاهاشو دور کیر من قفل کرد و بیشتر از بیست دقیقه بود که به خودم فشار می آوردم تا تو کوسش خیس نکنم ولی خیلی سخت بود . هنوز آزرم جون حرفی نزده بود ولی می دونستم بی اندازه داره حال می کنه . دستامو گذاشتم دور شیر آب دوش و با سرعت بیشتری مادر جونو می گاییدم . جیغش در اومده بود . دیگه نتونست حرف بزنه -ارسلان عزیزم داری آبمو میاری شیطون .. خود خود باباتی .عین اون تخس و حشری .. ادامه بده .. با ضرباتی تند و از بالا به پایین و جیغای مامان یه لحظه دیدم که اون دوباره پاهاشو دور کمرم قفل کرد و طوری بهم فشار آورد که دیگه نتونستم کیرمو حرکت بدم . چه لذتی چه کیفی ! نمی تونستم جلوی خالی شدن آب کیرمو بگیرم . طوری خالی شد که حس کردم تا به حال با هیچ جق زدن و کوس جنده کردن تا این حد سبک نشدم . مامان خیلی راحت تراز اونی که فکر می کردم باهام جور شد . اون شب اصلا به روی هم نیاوردیم که جریان اون مرد غریبه چی شد . فقط تا صبح این مامان حشری ما به من امون نداد . گاییدم و گاییدمش اونم به شکل های مختلف . هربار که فکر می کردم از کیرم سیر شده بازم می گفت که گرسنه شه . یه بار هم که تشنه اش شده بود و آب کیرمو خورد . دیگه از اون به بعد جیک جیک شدیم . مامان گفت که عادت داره فانتزی بگرده و کاری به لباس پوشیدنش نداشته باشم فقط مطمئن باشه که جز زیر کیر من زیر کیر هیشکی دیگه نمی خوابه . در هر حال تابستون بود و روز ها و شبهای زیادی با هم مشغول بودیم . یه دوست داشتم اسمش بود قاسم . ونام پدرشم که آخوند و پیش نماز محل بود جاسم بود . ما خونه هم رفت و آمد می کردیم . اونا از یه خونواده کاملا مذهبی بودند . قاسم در بیشتر مراسم مذهبی هفته شرکت می کرد . خونواده اش خیلی مراقب تربیتش بودند و از این که  با من می گرده یه خورده هم حساس شده بودند . چون لباس پوشیدن و اصلاح موهای سرم بیشتر به غربیها می خورد . قاسم دوست داشت ارشادم کنه . می گفت من آدم خالص و پاکی هستم . واسه همین قرار شد  یه شب وسط هفته ای که مراسم دعای کمیل و توسل نباشه ما بریم خونه شون شام . خیلی تو کف مامان قاسم بودم . با این که یه زن مذهبی بود و تو چادر مقنعه پیچیده شده بود ولی خوشگلی اون تو همون صورن گرد و سفید و لب و دهن قلمیش مشخص بود . از مامان خوشگل تر بود . کشته مرده اش بودم . حاضر بودم قاسم مامان منو بگاد و من برم رو مامان اون . می دونستم آزرم بی حیا می تونه خودشو راضی کنه که با قاسم سکس کنه و تازه خوشحال هم میشه ولی اون زن مذهبی فکر نکنم همچه کاری کنه . اون ایمانش قویه .اخترخانوم پوست صورتش یه ذره لک نداشت . با این که قاسم جوان مومن و مذهبی نشون می داد ولی وقتی که مامانمو دید می زد یه حسرت خاصی رو تو نگاش می دیدم . درهرحال اون شب رفتیم مهمونی و مامان تا می تونست رو سر و صورتش کارکرد و زیرمانتوش هم یه سری لباسای مکش مرگ ما پوشید که اگه می خواست مانتوشو پیش  خونواده مذهبی قاسم درآره باید از خجالت آب می شدم . وقتی درزدیم و وارد شدیم جاسم خان و اختر خانوم به رسم مهمان نوازی اومدن دم در استقبال .. به محض این که اون سه تا بزرگ همو دیدند یخ شدند . چند ثانیه ای همدیگه رو نگاه کردند .. یه حسی به من می گفت که اینا باید همدیگه رو از قبل بشناسن . قبل از سلام علیک  اختر خانوم گفت پس اصغر آقا خدارحمتی شده . -بله اختر خانوم ! دو سال پیش عمرشو داد به شما .. مامان انگاری پشیمون شده بود که اومده بود اونجا وقتی رفتیم تو پذیرایی نشستیم وچند دقیقه ای تنها بودیم کمی با هم در این مورد حرف زدیم . خشم و عصبانیتو توچهره اش می دیدم -مامان چی شده . مگه اینا ارث پدرتونو خوردن ;/; -کاش ارث پدر می خوردند . جاسم آقا آدم خوبیه ولی اختر از اون آب زیر کاههاست . پدرتو داشت از چنگم در می آورد . -راستشو بگو مامان . -اونا الان سرمیرسن داستانش مفصله -من خلاصه بگو تا لم کار دستم باشه . -من تقصیر ندارم .. ما اوایل ازدواج با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم . تصمیم گرفتیم یه خونه دو طبقه بگیریم و با هم باشیم . طبقه بالا ما بودیم و پایین اونا .. یه روز دیدم بابات نیست و از یه گوشه ای اونو سرگرم سکس با اختر خانوم دیدم .. لجم گرفته بود ولی به روش نیاوردم . با این که من اهل تلافی و خیانت نبوده و تو خودت منو بهتر از هر کسی می شناسی با جاسم آقا رو هم ریختم تا یه جورایی تلافی کرده باشم . من و جاسم خان واسه این که بهونه دستشون ندیم یه برنامه ای چیدیم که اون دو تا با هم تنها باشند ولی هردومون بودیم طبقه بالا .. اونا که شروع به کار کردند ما هم مشغول شدیم و رفتیم پایین و چهار تایی رو در روی هم .. دعوا و همدیگه رو بستن به فحش .. از اونجایی که  من و اختر از شوهرامون بار دار بودیم دیگه یه جورایی واسه حفظ زندگی با زوجمون آشتی کردیم و راهمونو جدا کردیم . -مامان راستشو بگو اول تو خلاف کردی یا اول بابا . بابا زنده نیست ها -عزیزم تو که می دونی مامانت دروغ نمیگه . -مامان نکنه من بچه این آخوند کوس کشی باشم که تورو گاییده -زشته پسر -کاری که تو کردی زشت نبود ;/; -اول بابات کرد . تازه نگاه کن قیافه جاسم با قاسم مو نمی زنه و تو هم که با بابات عین سیبی هستین که از وسط نصف کرده باشن .  یه خورده خیالم جمع شد . کون لق کوس مامان .. من هویتم تغییر نکنه .. پس این اختر رو بابام گاییده . مادرم یه جوری بود . -کاش نمیومدیم . اینا ظاهرا فامیلی شونو از شهر آشوب تغییر دادن به پاکدامن . وگرنه من متوجه می شدم . شک می کردم . چون شهر آشوب خیلی کم داریم . یه مدت بعد از این که راهمونو جدا کردیم اون که یک معلم بود رفت طلبگی و حالا واسه خودش آخوند و پیش نماز شده و اختر جنده هم شده جانماز آب کش -ولی خیلی خوشگله مامان -بابات هم گول خوشگلیشو خورده . ولی قاسم آقا خیلی فهمیده هست -اگه فهمیده بود که نمی رفت آخوند شه که مردم فحشش بدن . -خب اون بسته به فرهنگ مردم داره . این طایفه ازبس میرن بالای منبر و بر علیه ستم صحبت می کنند ولی خودشون زیر بار ستمند واسه همینه که حناشون پیش مردم رنگی نداره . -مامان هرجا صرف نداشته باشه میگن برای حفظ اسلام داریم تقیه می زنیم . -اینا باید تنقیه بزنن نه تقیه . دور و بر اتاق انواع و اقسام پشتی های ترکمنی کار گذاشته شده بود ولی مامان ترجیح داد رومبل بشینه . مانتوشو در آورد و روسری از سرش برداشت . اختر رفت تا چیزی بگه قاسم جلوشو گرفت .. یواش یواش آروم شد . ولی خشم و عصبانیت رو می شد تو چهره زن مذهبی دید . اختر خانوم از وقتی که فهمید من پسر اصغر آقام رفتارش خیلی محبت آمیز تر شده . -خیلی شبیه باباتی . راستش یه حسی بهم می گفت که انگار واسم خیلی آشنایی . مامان درحال حرص خوردن بود و قاسم مات و مبهوت داشت با خودش فکر می کرد که جریان چیه .. اختر و جاسم ظاهرا نمی دونستند که من و مامان تا حدی صمیمی هستیم که داستان رو واسم تعریف کرده . اختر خانوم با هام خیلی مهربون تر شده بود . از اون حال و هوای مذهبی یه خورده  عقب نشینی کرده بود و راستش زیاد به مامان گیر نمی داد . وآخوند جاسم هم درحال لاس زدن با مامان بود . مرتیکه جفنگی هم بابا اصغر را بهونه کرده بود و داشت با مامان لاس می زد . از نگاههای هیزش مشخص بود که به مامان چش داره ولی من یکی شکمشو سفره می کردم اگه بخواد نگاه چپ به مادرم بندازه . اون قاسم تخس هم رفته بود تو نخ مامان .. اختر مدام می خواست بدونه بابام آخرا چه روحیه ای داشت . آیا همون جوری مهربون بود ;/; -ببینم ارسلان جان تو هم مثل بابات شیری دیگه . اون خیلی به من لطف داشت و کمکم کرد . خیلی به دردم می خورد و هوامو داشت .. -اختر خانوم حالا که اون نیست همون کارایی رو که اون انجام می داد من در خدمت شمام و انجامش میدم نگران نباشین . هر کاری که از دستم بر بیاد رومن حساب کنین . یه لبخندی بهش زدم که امیدوارم دوزاریش افتاده باشه .. هرچی گوشمو تیز کردم که ببینم جاسم و مادرم درمورد چی دارن صحبت می کنن به جایی نرسیدم . اون شب گرم صحبت شده بودیم و دیر وقت شد . ازمون خواستند که خوابیدن باشیم . تعجب من از این بود که اختر یه خورده عقب نشینی کرده و خودشو از اون لباسای پوششی خلاص کرده و با یه پیراهن عادی ولی پوشیده جلو من می گشت . کمی شل گرفته بود و این باعث تعجب من شده بود . یه حسی به من می گفت که دوست داشت از پدرم یه تجدید خاطره ای بشه و من بهش یه کیری بزنم . من و مامانم رفتیم تو رختخواب . اتاق خواب اون زن و شوهره جدا بود و قاسم هم تو یه اتاق دیگه می خواست بخوابه .. من و مامان با هم درددل کردیم -مامان ببینم نکنه جاسم هوس تو رو کرده و می خواد باهات طرف شه . -این جوری که بوش میاد تو هم از مادره خوشت میاد این طور نیست ;/; من که به تو یکی نمی تونم دروغ بگم قرار شد که اون از اون طرف اختر رو یه جورایی خوابش کنه و منم یه جورایی تو رو از این اتاق ردت کنم بگم مثلا برو پیش قاسم و اون بیاد تو رختخواب من باهام حال کنیم -مامان گردن این آخوند زن بازو میشکنم . هنوز مادر نزاده که به مادر من نگاه چپ کنه . شکمشو سفره سفره می کنم -خب حالا نمی خواد ادای لات ماتا رو در بیاری . اصلا بهت نمیاد . ببینم این اختری که من دیدم از اون نگاهاش نشون میداد که می خواد یه جورایی تجدید خاطره کنه و تو رو به کیر خودش بچسبونه اون آمادگی اینو داره . تو میری اتاق اون . اول میری یه جایی خودتو قایم می کنی بعد میری سراغ اون و بهش میگی تو اتاق ما یه خبراییه ..منم طوری که حاجی نفهمه درو نیم لنگ میذارم و دیگه اون که همه چی رو دید بهش میگی بیا تلافی کنیم . اون دفعه شوهرش تلافی کرد این دفعه اون با لذت تلافی می کنه .. عزیزم یه تنوعی هم واسه من و تو میشه و خیلی خوبه . فقط حواست به قاسم باشه کارو خراب نکنه . همه کارا طبق نقشه پیش رفت به محض این که دیدم جاسم رفت تو اتاق مامان منم رفتم تو اتاق زنش .. رفتم بالا سرش .. می خواستم شمد رو کنار بدم و اون تن نیمه لختشو ببینم می ترسیدم . از مامان مامانی تر بود . عیبی نداره می ارزید اونو با مامانم مبادله کنم . جلو دهنشو گرفتم ترسید . سریع مطلبو حالیش کردم . شمد رو دور خودش پیچید و گفت مرتیکه عوضی .-هیس قاسم بیدار میشه .. ازجاش پاشد .. نمی دونست چیکارکنه . یه لحظه شمد از دستش افتاد و اون هیکل رعنا ی شورت و سوتینی اون مشخص شد . -استغفرالله بر شیطان لعنت .. ولی من امونش نداده اونو با همون حالت بغلش کرده لبمو رو سینه های بیرون زده از سوتینش قرار داده و اونو به خودم فشردم . -چیکار می کنی زشته . ولی اونو همین طور بغل زده داشتم . لبامو گذاشتم رو لباش . شلش کردم یه خورده که سست شد ولش کردم . -درست مثل باباتی -پس بابامم تو رو گاییده ;/; -بی ادب نباش پسر . من یه زن شوهر دارم . اون دنیا باید جواب پس بدم . چند سال عبادت منو خراب نکن . -بیابریم ببینیم چه خبره . ظاهرا جاسم رفته سر وقت مامانم .. -آقا جاسم .. بگو آقا -هرچی و هرکی هست که فعلا رفته رو کوس ننه ام و کاری ازم بر نمیاد . من و اختر که دیگه بی خیال شده بود رفتیم طرف اتاق مامان .. درو همون جوری که مامان می گفت یه خورده بازش کرده بود . حالا با چه ترفندی اونو نمی دونم . مامان آزرم بی حیا قمبل سگی کرده بود حاجی گذاشته بود تو کوسش و قاسم کنارش وایساده بود داشت به پدرش زار می زد که شریکش شه . -بچه برو بگیر بخواب الان مادرتو بیدار می کنی . من اینو صیغه اش کردم . حرام که نکردم -پدر منم دل دارم . تو الان یه دقیقه ای صیغه اش کردی ;/; جنده که می خواد کوس بده …. جاسم حرف پسرشو قطع کرد و گفت بچه من بهت یاد ندادم که این قدر بی ادب باشی . -پدر تو که داری عملشو انجام میدی . -جنده که می خواد بره کوس بده یه تشکیلاتی داره . این مدل صیغه کردن که از جنده بازی هم بد تر شده . -پسر خفه میشی یا خفت کنم . کیر ما داره شل میشه -پدر پس چرا تو از این حرفای بی ادبی می زنی -قاسم جان من خودم هفته دیگه واست زن می گیرم . این آزرم خانم ببین چقدر نجیبه . اصلا در جواب متلکهای تو ساکته داره از هوس ناله می کنه . اون الان زن باباته . در شرع مقدس اگه یه پدر یه زنی رو اونجوری کنه یا باهاش پیمان ببنده این زن بر پسر حرام میشه .. -اگه اجازه میدی این موضوع رو با مامان هم درمیون بذارم ببینم نظر اون چیه .. این جاسم کیر کلفت از بس حریص بود وقتی با پسرش صحبت می کرد کمر مامانمو نگه داشته بود و تند تند اونو می گایید تا وقت تلف نشه . نفس نفس زنان با پسرش حرف می زد . از اون طرف من دستمو از لای شورت اختر رسونده بودم به کوسش اول سختش بود ولی بعد صحنه رو که دید رام شد و یه جورایی اونم کوسشو به دستام می مالید . -باشه عیبی نداره اون دفعه رو بهونه آوردی که تلافی کردی . این دفعه من میرم زیر کیر یکی دیگه و بهت می گم که این تلافی با اون تلافی در . کثافت .. مثلا مومن و مذهبی هستی . همه سرت قسم می خورند . این قدر راحت زن بارگی می کنی ;/; اختر هم کیر منو از داخل شورتم با دستاش می مالید . شورتشو همون پشت در در آوردم و یواش یواش خودمونو لخت کردیم . اون طرف هم جاسم یه بار مامانو ارضاش کرد و دیگه خوب که سیر شد یه خورده کوتاه اومد و گفت اگه آزرم خانوم اجازه بدن من حرفی ندارم که یه خورده باهاش حال کنی اونم با نظارت و اشتراک من .. قاسم با نگاهش به مادرم التماس می کرد .. من که می دونستم مامان عاشق کیره و خیلی راحت رضایت می ده -حاج آقا اجازه ما دست شماست . اینم جوانه و شما خودت می دونین این روزا چقدر وضع جامعه بد شده و شما روحانیون والامقام خلد آشیان جنت مکان ستم ستیز به عنوان سم های اجتماعی ببخشید سم کش های اجتماعی چه وظیفه سنگینی بر عهده دارید .. قاسم رفت زیر دراز کشید تا کوس مامانو تحویل بگیره . حاجی از همون پشت یه انگشتی تو کون مامان کرد و گفت .. -آزرم تو این سالگی خیلی ازش کارکشیدی . نیاز به روغن و خمیر و کرم نداره .. کیرشو همچین کرد تو کون مامان که با این که کونش خیلی گشاد بود ولی کیر کلفت جاسم واسه یه لحظه فریاد مامانو بلنوکرد که آخونده دستشو گذاشت جلو دهن آزرم جونم . از اون طرف قاسم هم چه جور کوس مامانو می گایید . کیر قاسم هم اثراتی از کیر پدرشو داشت . این دونفر دیگه چیزی واسم نمی ذاشتن که من بعدا بگام . دیگه نوبت من بود که دست به کار می شدم . -اختر جون بیا به کار خودمون برسیم . بگو بابا جون چه جوری تو رو می گایید منم یه کاری کنم که تو هم خوش به حالت شه . کف پذیرایی دراز کشید و پاهاشو از وسط باز کرد . به کوسش اشاره کرد . منم یه اشاره به کیرم کردم و یکی به دهنم .. هردو تامون خنده امون گرفته بود . ظاهرا می خواست که کوسشو میک بزنم . دهنمو گذاشتم رو کوسش . به قیافه خوشگلش میومد که کوس کوچولووتری داشته باشه ولی این ملاهای بد نفس مگه میذارن کوس زنشون نفس بکشه ;/; بعد از کوس مامان این کوس هم یه حالی می داد . از نظر تنگ و گشادی زیاد تفاوتی نداشتند باورم نمیشد این خانوم خوشگله لخت زیر کیر و دهن من قرار داشته باشه ولی در عوض مامانم در حال حال دادن به دونفر بود و از این نظر مبادله پایاپایی نداشتیم . سرم کلاه رفته بود . چیکار می کردم تقصیر بابام بود که می خواست نمیره . این جوری دوشریکه می گاییدیمش ولی خب یه جورایی هم به نفعم شد و من دارم تنهایی این زنه رو می گام . -بخور بخور اصغر جون کوسمو بخور .. اصغر چوچوله امو مثل آدامس بگیر زیر دندونات -اختر جون من اصغر نیستم اصغر بابام بود من ارسلانم .. حس می کردم که حالا دیگه باید صدای ما رو شنیده باشن ولی حتما روشو نداشتن بیان بیرون . پامو همون دراز کش گذاشتم انتهای در و بقیه رو باز کرده و پرده کنار رفت . حالا همه همدیگه رو می دیدیم .. آخوند و پسرش همچنان در حال گاییدن مامان بودند . فکر کنم کوس و کونشوتبدیل به غار کرده باشن . یه بلبشوی عجیبی شده بود . ازهمون فاصله چند متری واسه هم رجز میخوندیم . همه مون طلبکاربودیم . قاسم که مثلا خیلی مذهبی و مومن بود گفت ارسلان ننه تو میگام تو داری مامانمو می گایی  ;/; -دزد پررو یقه صاحبخونه رو می گیره . کیر تو که بود تو کوس ننه ام . من لب و دهنم بود رو کوس ننه ات .. اختر داد زد مودب باشید .. مامان منم که از بابت من خیالش جمع بود گفت بیایید این مشکلو بین خودمون حلش کنیم . حاج آقا زنته . شونزده سال  واست زحمت کشیده . حقش نیست که دم در رو زمین بمونه .. -اختر ببین فهم و شعورو می بینی . پاکی و صداقت همش که تو حجاب نیست .. اختر : بازم رو کوس یه نفر دیگه سواری کبکت خروس می خونه ها .. بیایید تا سرد نشدیم مشغول شیم که از دهن میفته .. منم اینجا مزه پروندم و گفتم آره همان طور که از دهن من افتاد . مامان آزرم گفت که از روی تخت  برن پایین چون باید از نظر شرعی عدالت رعایت بشه . از اونجایی که نفری رو تخت جا نمیشیم بهتره که همه مون رو زمین باشیم . جاسم درحالی که کیرشو کرده بود تو کون مامان گفت فدای دهنت آزرم جان بیا یکی تو رو ببوسم که احکام اسلامو خیلی بهتر از ما می فهمی . ببینم اختر! من

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها