داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

شب دربی

ماجرایی که براتون تعریف میکنم مال دیشب هست . اولش گفته باشم من یه زنپوش هستم که تو یه کشور آزاد زندگی میکنم . لطفا اگر کسی از زندگی و نوع زیست ماها خوشش نمیاد خودش رو با خوندن این داستان اذیت نکنه تا مجبور نشه فحش بنویسه پایین .
من یه مدت هست که با یک پسری آشنا شدم ایرانیه . از من 5 سال کوچیکتره . اینو گفته باشم که دوست پسر فابریکم یه مرد 55 ساله ست که رییسم هم هست . از ایرانیای مقیم اینجا . برای اینکه وقتتون رو با گفتن از خودم نگیرم یه عکس از خودم میزارم تو آخر داستان .
خلاصه من با سامی یه مدته که آشنا شدم . اینجا دانشجو هست و بچه ظاهرا معقول و خوبی بود (البته تا دیشب ) دیشب که برای فوتبال رفته بودم خونه اش تا دربی رو با هم ببینیم همخونه اش پدرام هم تو خونه بود . پدرام هم منو با گرایشم میشناسه و من جلوش زنونه میپوشم . البته مواقعی که سکس دارم با سامی یا تو خونه من اتفاق میفته یا تو اتاق سامی .
اواسط نیمه اول بازی سامی یهو برگشت بهم گفت بیا برام بخورش شاید استرسم کم بشه . منو میگی !!! از خجالت آب شدم . هیچوقت جلوی همخونه اش از این حرفا نمیزد . آروم در گوشش گفتم : بین دونیمه چشم . میریم تو اتاق برات میخورم عشقم . اونم چیزی نگفت . سوت نیمه اول رو که زدن بلندم کرد کشوند منو تو اتاق . منو رو زانو نشوند و شلوارکش رو کشید پایین . بدون اینکه بینمون حرفی رد و بدل بشه براش خوردم آبش با فشار تو دهنم خالی شد .
برگشتیم تو هال که ادامه فوتبال رو ببینیم .
من داشتم شراب میخوردم و یه چیزی برای خوردن حاضر میکردم تو آشپزخونه اونا داشتن با هم ویسکی میزدن . بازی هم تموم شده بود و گرم بحث بودن سر موضوعات فنی بازی و داوری و اینا . یهو دیدم سامی خودش رو از پشت بهم چسبوند . کیرش سفت بود هنوز .
-سامی … زشته
-فکر نکن با یه ساک از خیر این کون خوشگل میگذرم
-عشقم دارم غذا درست میکنم
-خاموش کن زیرشو من الان میخوام بکنمت
چاره ای نداشتم . همونجوری منو برد تو اتاق خواب . افتاد به جونم . خیلی وحشی تر از دفعات قبل داشت لبا و گردنم رو میخورد . لباسمو در آورد و شروع کرد به خوردن سینه هام (هنوز جای گاز هاش درد میکنه) حالت 69 شدیم . من داشتم کیرش رو میخوردم و اون داشت زیر خایه هامو لیس میزد . دیگه رو هوا بودم . پدر سگ خوب راه حشری کردن منو بلد بود . به پهلو منو خوابوند و کیرش که با تف من خیس خیس بود رو با یه فشار هل داد توم . تو همون حالت چند دقیقه ای تلمبه زد و بعدش منو داگی خوابوند و دوباره فرو کرد توم . داشتم ناله میکردم . کمرش سفت بود . معمولا بر عکس دوست پسر خودم دیر میومد آبش . تو حالت داگی داشت محکم میزد به باسنم . شلاقی . درد و لذت با هم . من روی آسمون بودم که یهو…
پدرام با کیر لختش جلوم سبز شد . یخ کردم یه لحظه . اصلا یه همچین سابقه ای نداشتیم . برای این موضوع هم برنامه ای نداشتیم .
-بخور کیرشو !
سامی با تحکم داشت دستور میداد .
-میگم بخور براش جنده !
من شوکه بودم . هم از این لحن هم از این اتفاقی که داشت میفتاد .
چک هایی که روی کونم داشت میزد و فشار تلمبه هاش دیگه درد داشت . پدرام کیرش رو اورد دم لبم . نسبتا راست بود .
-میخوریش یا جرت بدم ؟ جنده کونی دوزاری !
گریم دراومده بود . پدرام دماغم رو گرفتتا دهنم باز شه . بعد چند ثانیه مقاومت چاره ای نداشتم کیرش تو دهنم بود . تلمبه های سامی هم داشت هی محکم تر میشد .
-خیال کردی دوستت دارم ؟ جنده دو زاری ؟ تو به درد همون دوست پسرت میخوری که براش سر کار بخوری آبش بیاد . خارکصده کونی … از اولش هم میخواستم ازت آتو داشته باشم .

صدای نعره های سامی و آبی که با فشار توی من خالی کرد . کیرش رو محکم کشید بیرون .
-پدرام جون تحویل شما … میخوام طوری این کونی رو گشادش کنی که دیگه سگ هم نکندش .
من داشتم اشک میریختم . توان حرف زدن نداشتم . پدرام با یه هل کوچیک کیرش رو جا داد توم . سامی هم اومده بود جلوم و دو تا چک زد زیر گوشم .
-میخوام نه ابم تو دهنت خالی بشه
-کثیفه … نه تو رو خدا …(با اشک گفتم )
-به یه شرط بی خیالت میشم .
پدرام : وایسا من تموم کنم اول
پدرام منو برگردوند . یه بالشت گذاشت زیر کمرم که سوراخم بالا بیاد . پاهامو انداخت روی شونه هاش و با فشار کرد توم دوباره . من دیگه حسی نداشتم . عین یه تیکه گوشت بودم. سامی هم داشت فیلم میگرفت . دستامو سفت گرفته بود پدرام که نتونم چهره ام رو بپوشونم . صدای ناله های پدرام بلند شده بود . من فشار خالی شدن آبش رو حس کردم . کیرش رو کشید بیرون و افتاد روی من .
-ببین جنده ! از این به بعد افسارت دست خودمه . جم بخوری یا بخوای بری شکایت کنی یا گهی بخوری فیلم ایمیل میشه به آدرس ایمیل شرکت .
داشتم از ترس میلرزیدم . هیچکس تو شرکت از رابطه من و مرتضی خبر نداشت . حتی خانواده ام هم چیزی از گرایش من نمیدونستن .
با بغض بهش گفتم چی میخوای ازم ؟
-افسارت دست من باشه فقط . هر وقت هرچی گفتم فقط میگی چشم . حالا هم پاشو خودتو جمع کن گورتو گم کن برو!
این قسمت اخر که باید برم برام خوشحال کننده ترین قسمت این شب کاووس بار بود . …

نوشته: هستی زنپوش

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها