داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

شب به یاد موندنی با مبینا

سلام به همگی من تا حالا هرچی داستان مینوشتم موضوعاتش سکس نبود ولی الان میخوام خاطره خودم درباره اولین سکسم با عشقم رو بنویسم امیدوارم خوشتون بیاد و پیشاپیش عذر خواهی میکنم اگه داستان بد بود به بزرگی خودتون ببخشید ارداتمند شما Dark Man
داشتیم برمیگشتیم از طرقبه که یهو فرزاد اومد کنار ماشینم و گفت
-امیر کورس بذاریم
+بیخیال بابا بچه ها میترسن
-بگو میترسم چرا الکی بهونه میاری
+امیر نیستم امشب حال تو رو نگیرم
شروع کردیم یه سبقت ازش گرفتم جاده باریک بود و اجازه نمیدادم ازم سبقت بگیره مبینا خیلی ترسیده بود حقم داشت هم من هم فرزاد قبلش عرق خورده بودیم البته همه پسرای جمع خورده بودن ولی ما دوتا پشت فرمون بودیم و این ترس بچه هارو زیاد ترمیکرد یه لحظه یه ماشین جلوم بود خیلی یواش داشت میرفت هرچی بوق و چراغ دادم فایده نداشت به هر بدبختی بود از بغلش رد شدم ولی فرزاد نتونست و زد به اون ماشین واستادیم فرزاد شروع کرد به دعوا رفتم جداشون کردم و گفتم
+آقا حق کاملا با شماست و این دوست من مقصره الان بیمه و مدارک ماشینش رومیده فردا که تعطیله انشالله شنبه برید بیمه خسارت بگیرید
که یهو فرزاد گفت :
-اصلا حق با منه ببینم چه گوهی میتونی بخوری
+فرزاد کصشر نگو بذار درست کنم این گند برو بتمرگ تو ماشین
خلاصه به هر بدبختی بود یارو رو راضی کردم که بره و زنگ نزنه افسر بیاد
+فرزاد بیوفت جلو و یواش برو اگرم نمیتونی بده یکی دیگه بشینه
-یه شیر همیشه شیره
+گوه تو بخور تو کیرم نیستی الان مرتیکه دوتا پیک شاش ساقی خوردی مست شدی مغزت از کار افتاده
نشستیم تو ماشین و رفتیم تمام مدت دست مبینا رو گرفته بودم و داشتم از حضورش لذت میبردم
مائده که صندلی عقب نشسته بود گفت
~امیر چرا نذاشتی زنگ بزنن پلیس؟
+با این عقلت حتما درسم میخونی ؟ ای که گل بگیرن در اون دانشگاه خراب شده مارو که تو توش داری درس میخونی
~ عه مبینا نگاش کن چی میگه؟
*امیر جان اذیتش نکن
+چشم عشقم ، ببین مائده رانندگی حین مستی تو کشور هایی که استفاده از الکل آزاده هم جرمه بعد اینجا میومد اون گوساله رو میدیدن میبردنش شلاق و این حرفا بعد میگفتن خب نسبت شما ها باهم چیه؟؟ ما هم میگفتیم واسه پروژه دانشجویی اومدیم طرقبه ساعت یک نصفه شب ؟
~ اوکی گرفتم
خلاصه بچه ها رو رسوندم خونه و رفتیم با مبینا در خونشون که یکهو بهم گفت
*نمیای بالا ؟
+نکنه میخای بابات کونم بذاره؟
*مامان بابام نیستن اگه میخوای بیا بالا
+خب الان ک فکر میکنم یه چایی میچسبه
رفتیم بالا مانتو و شالش رو در آورد و با یک تیشرت و شلوار جین جلوی من راه میرفت و میخواست چایی دم کنه تا حالا اینجوری دیده بودمش ولی تو عکس از نزدیک ندیده بودم رفت تو آشپزخونه و در عین حال که عشوه میومد سعی داشت خودشو معمولی و بی تفاوت نشون بده
+میگم مبینا من خودم جرات نمیکنم با خودم تو یه خونه خالی باشم تو چطور جرات کردی
*مثه اینکه یادت رفته من کی هستم ها
+نه ولی تو یادت رفته من کیم؟
*نه بابا ، الان داری تهدید میکنی؟
+نه عشقم دارم از حقایق پرده برداری میکنم
*منکه ازت نمیترسم
بلند شدم رفتم بغلش کردم و لبام رو گذاشتم رو گردنش و شروع کردم به بوسیدن و مک زدن گردنش
*امیر یه مشت میزنم به همون جا ها بیخیال شو
+اگه حتی بِکَنیش هم امشب بیخیالت نمیشم نفسم
یه مشت آروم زد به وسط پام ولی من بیخیال نشدم از گردنش اومدم سمت لباش و لبای خوشگلش رو شکار کردم ( البته دفعه اول نبود که لباش رو میبوسیدم) دیگه اون مقاومت ساختگیش هم در کار نبود همونطور که داشتیم لبای همو میبوسیدیم تیشرتشو آوردم بالا لبام رو ازش جدا کردم و درش آوردم و شروع کردم به بوسیدن بالا تنش و از روی سوتین مشکیش که با پوست سفیدش تضاد قشنگی درست کرده بود شروع کردم به مالیدن سینه هاش و دیگه صداهاش نشون میداد که داره لذت میبره همونطور دکمه شلوارش رو باز کردمو شورت مشکی ستش داشت خودنمایی میکرد شلوارش رو هم از پاش در آوردم بلند شدم بغلش کردم و رفتیم تو اتاق مامان باباش گذاشتمش رو تخت و پیراهن خودمم در آوردم روش خیمه زدم و شروع کردم به بوسیدن کل بدنش رسیدم به بهشتش از روی شورت بوسیدمش و شورتش که تنها مانع بین من و بهشت بود رو درآوردم شروع کردم به بوسیدن و مک زدن اونم با ناله هایی که میکرد و فشار هایی که به سرم میداد بهم میفهموند داره لذت میبره با احتیاط انگشتم رو کردم داخل کاملا خیس شده بود با دست دیگم سینه سمت چپشو از داخل سوتین در آوردم و شروع کردم به مالوندنش همونطور ک داشتم مک میزدم یه تکونی خورد که فهمیدم ارضا شد رفتم بالا کنارش دراز کشیدم و شروع کردم به نوازش موهاش یخورده که حالش جا اومد گفت
*نامرد منو کامل لخت کردی بعد خودت هنوز شلوار پاته
و شروع کرد به باز کردن کمربندم منم کمکش کردم و شلوارم رو در آوردم از روی شورت داشت آلت کاملا راست شدم رو میمالوند
*نمیخوای ما این عزیز دل رو ببینیم
+میترسم فرار کنی از ترس
*اوه نه بابا
و آلتم رو در آورد وسرش رو بوسید
+مبینا اگه چندشت میشه بیخیال نمیخواد بخوری
*مگه میشه دودول آقا جذاب دانشگاه رو نخورم؟
شروع کرد به خوردن بد نبود کارش تمام سعیش رو میکرد که خوب بخوره بعد از یه خرده که خورد حس کردم داره آبم میاد که گفتم
+آبم بیاری من بیخیال اون سوراخ خوشگل نمیشم ها
با تعجب نگام کرد
*من باکره ام ها
+خب مگه گفتم نیستی من منظورم اون سوراخ عقب خوشگلته
*بی ادب عمرا فکرشم نکن ، دردم میگیره
+نترس من کارم رو بلدم
*چشمم روشن ، مخ چند نفر دیگه رو تا حالا زدی مگه؟
+مخ پسر زدم
بهش دروغ گفتم من از ۱۵ سالگی سکس داشتم و بهش نگفته بودم
*خیلی خری
+منم دوستت دارم
رفتم سراغ سوراخ پشتش و شروع کردم به کردن انگشتام داخل یکی یکی با صبر و حوصله انجامش دادم که قشنگ جا باز کنه بعد گفتم
+خب دیگه وقتشه ، حاضری؟
*میترسم امیر
+نترس هر موقع درد گرفت در میارم
سر آلتم رو مالوندم دم بهشتش و از آب خودش خیسش کردم و یواش یواش کردم داخل اونم داشت ملحفه رو چنگ میزد با یکم تلاش تمام آلتم رو کردم داخل و یواش یواش شروع کردم به کمر زدن و دیگه ناله هاش از درد نبود از لذت بود بعد از یکم کمر زدن حس کردم دارم میام
+بریزم تو ؟
*هرجا دوس داری بریز
در آوردم و ریختم رو کمرش بعد با دستمال کاغذی تمیزش کردم و دراز کشید رفتم کنارش و لباش رو بوسیدم
+مرسی عشقم که بهم اعتماد کردی
*دوستت دارم امیر ، هیچ وقت ترکم نکن
+مگه مغز خر خوردم؟؟ نترس تا آخرش پیشتم
پایان

نوشته: Dark Man

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها