داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

سینا و پرویز

من قراره خاطرات آلوده به شهوت زندگیم رو با شما به اشتراک بذارم
خب شاید باور کردن یه سری ازین خاطره ها برای شما سخت باشه و خب این برای من عادی شده چون شاید تعداد خانواده هایی که مثل ما زندگی میکنن خیلی کم باشه مخصوصا تو تهران و شهرها
در هرصورت باور کردن و نکردنش با خودتونه ولی مرسی که میخونید و ببخشید طولانیه
من سینام ، یه پسر 22 ساله با بدنی تقریبا خوش فرم
پوستم تقریبا سفید و روشن ، بدون مو ، تقریبا لاغر ولی نه استخونی (یکم سینه دارم ، خیلی کم شکم دارم و رون پامم بد نیست، اما بقیه جاها تقریبا لاغر) باسنم تقریبا بزرگ که معمولا با شلوار تنگ دردسر ساز میشه برام (-:
تا جایی که بتونم نگهداری کنم موهامو بلند میکنم (نه در حد دخترا) ریش و اینام که ایش ایش قطعا میزنم
شاید الان از صحبتم بفهمید که یکم اوب دارم (بقیه میگن خیلی ناز و آروم حرف میزنی؟!)
اما هرچیزی بالاخره از یه جایی شروع میشه منم از شکم مامانی اینجوری نبود احساسم
اولین داستان من…
یادمه خیلی کوچیک بودم (حدودا 8 سال) ابتدایی بودم و هیچ چیزی از س.ک.س و زن و مرد نمیدونستم چه برسه به همجنسگرایی
شوهر خاله ی من یک مرد با تجربه و سن دار و فوق العاده سرحال و قوی بود به اسم پرویز
من بهش میگفتم عمو پرویز با اون سیبیل مردونه و هیکل کشتی گیری شاید هر پسری مثل منو تحریک میکرد ولی خب اون موقع من بچه بودم و اصن نمیفهمیدم (خاک بر سرم (-: )
خلاصه این آقا پرویز به شدت داغ و هاااات تشریف داشتن و ما نمیدونستیم که چقدرم حرفه ای و بچه بازه (-:
دفعه اول که یه چشمه نشون داد خونه ی خودشون سر صبح بود که داشت ماهواره میدید و من وقتی نشستم یه آمار گرفت که تو آشپزخونه باشن همه و بعد زد شبکه های بی ادبی (خیلی دوست دارم قیافه مو اون لحظه میدیدم) من هم ترسیدم هم از خجالت سرخ شدم هم میخکوب
نمیدونم چقدر گذشت ولی بالاخره پاشدم (اونم یه حرفای بی ادبی زد که الان واقعا یادم نیست)
گفتم به مامانم و خاله میگم و اونم یه چیزایی گفت مثل اینکه برو بگو و اینا ولی دقیق یادم نیست اونم
انقدر حرفه ای بود که انگار میدونست من نمیگم (چند سال بعدش منم با پسر کوچیک تو فامیل یه کاری کردم ولی اون عوضی رفت گفت واقعا آبرومم رفت (( میخوام بگم که احتمالا این حس ها از اول تو خونم بوده که نگفتم شاید)) )
خلاصه اون داستان گذشت و یه مدت بعد بازم تنها میشدیم میزد ازین شبکه ها (اون موقع گوشی و اینترنت نبود زیاد آخه مثل الان ) منم مثل اسکلا یا میرفتم تو اتاق یا یجوری میپیچوندم
تا اینکه یه بازی با من کرد (رفت سراغ راه بعدی (-: )
بازی ام کشتی بود منم عاشق بازیش شدم چون همش میخندیدیم و اینا خر میشدم بچه بودم
دفعه اول که عادی بود ولی از دفعه دوم دیگه 2 دیقه فقط کشتی بود بعدش هرجور شده میرفت پشتم و منو تو حالت خم محکم نگه میداشت و میچسبوند به پشتم
منم مثل آهو از دست شکارچی میخواستم فرار کنم ولی مگه زورم میرسید به پرویز
خیلی دقیق لحظاتش یادم نیست ولی یادمه وقتی میچسبوند پشمام میریخت ، یه چیز سفت و بزرگ قشنگ حس میکردمش ، پرویزم یه صداهایی در میاورد من میترسیدم نمیفهمیدم داره چه لذتی میبره از یه بچه (اونم پسره سمیرا ((داستان اونم بعدا میگم حالا)) )
اون مدت تنها دلیل اینکه میرفتم خونه خاله م این بود که پرویز زودتر از سرکار بیاد و بیارمش به زور تو اتاق تا کشتی بگیریم مثلا
به قول خودش دیگه کم کم داشتم کفترش میشدم ولی هنوز جلد نبودم (((-:
یه بار بابام تو راه گفت رفیقت نیستا
فهمیدم که تابلو شدم ولی خب نمیدونستن چرا انقدر دوستش دارم (بازی بهونه بود تا بتونم اون جاشو حس کنم وقتی محکم بغلم میکرد و گاهی از رو شلوار فشار میداد و تلمبه میزد هم استرس داشتم هم میترسیدم ازش چون فکر میکردم عصبی میشه که انقدر سفت میگیره منو ، تازه بعدش که تموم میشد همیشه با من مهربون بود و خیلی لوسم میکرد مخصوصا تنها بودیم نازمم میکرد و منم اگه دستشو میمالید به بدنم هیچی نمیگفتم ، خوشم میومد که ازم خوشش بیاد
بخوام با جزيیات تعریف کنم احتمالا حوصلتونم سر میره پس خلاصه میکنم دیگه…
تا اون موقع دست کرده بود تو شرتم و از رو شلوارم چسبونده بود ولی نه من دیده بودم بدنشو نه اون بدن منو تا اون شب که خونشون بودیم همه رفتن خرید پرویز که نمیفت هیچوقت منم خودمو زدم به خواب و سر درد که نرم
واسه اولین بار با پرویز تنهای تنها بودیم تو خونه (-:
من اتاق خوابیده بودم مثلا و لحظه شماری میکردم پرویز بیاد تو اتاق و یه کاری بکنه بالاخره (در حد همون مالیدن و کشتی چون چیز بیشتی بلد نبودم هنوز) اما نیومد آخر سر خودم پاشدم رفتم تو هال و نشستم و بازم زده بود کانالای بی ادبی ولی این دفعه با خجالت و ساکت یکم نگاه کردم. کلی برام توضیح داد که اینا چیه و مثالم میزد (اونم با مامان بابای خودم ) خلاصه یه نیم ساعتی توضیح داد و منم همزمان رو پاش نشونده بود و میمالید ، یک ربع کامل هی میگفت میخوای ما هم انجام بدیم ببینی چقدر حال میده و ازین حرفا تا آخر خسته شدم دیگه مخالفت نکردم و سکوت کردم اونم آروم آروم شلوار دراورد بعد تی شرت گفت دست بزنم به همه جام منم که خجالتی خودش دستمو میمالوند به پشمای سینه ش (چقدرم خوشم میومد)
بدنش سفید و خوش هیکل بود با اون سن اصلا بد ریخت نبود حتی پشماشم جذاب بود ( پشمای سینه ش که خیلی خوب بود بقیه جاهاشم خیلی پرمو نبود ولی مردونه) منم فقط تی شرتمو دراورد یکم مالید بدنمو ، چقدر شهوت از چشماش میریخت ، یادمه صداهایی که از شهوت در میاورد وقتی منو نیمه لخت بغل میکرد و میمالید و بوس میکرد تند تند ، لبامو میخورد و سیبیلاش میخورد به صورتم و خیلی داغ شده بود ، من اصلا نمیدونستم شهوت چیه که بخوام اونجوری بشم یا داغ بشم یکم حتی ولی فقط میدونستم کارمون اشتباهه و حتما گناهه اما نمیتوستم چیزی بگم فقط میخواستم ببینم چیکار میکنه الان بامن.
کم کم منو با بوس و یواش نشوند پایین مبل بین پاهاش و شرتشو کشید پایین (کاش میتونستم یادم بیارم چه احساسی داشتم اون لحظه) درست یادم نیست ولی اون شب واسه اولین بار دست زدم به یک عدد آلت مردانه (-: و همون بس بود برای اینکه تمام زندگیم بشه . یه چیز سرخ و سفید تقریبا 18 سانت قسمت سر و بالاش کلفت تر بود و کله ش خیلی خوش رنگ بود ، کاملا شیو کرده و آماده بود حتی تخمای بزرگش یه تار مو نداشت (الان که میگم دهنم آب میفته ولی بازم خاک بر سرم که اون روزا نمیدونستم چیه)
خیلی میگفت بخور ولی بدم میومد و نخوردم (بازم چیزی کامل یادم نیست)
یادمه تقریبا ده دیقه بعد کنار همون مبل رو زمین خوابیده بودم و اون آلت مردونه ی بزرگ و سفتش داشت توی کونم عقب جلو میرفت (البته در حد کله و یه کوچولوش) درد داشت ولی زیاد یادم نیست جیغ جیغ کرده باشم با اینکه خیلی برام بزرگ بود (فکر کنم هرچی کم سن باشی باسن استخون نداره و راحت تر میره تو ) بازم کامل یادم نیست ولی خیلی طول کشید تا بلند شه و بفهمم کل سوراخ و لای پام خیس شده
خودش با دستمال پاک کرد بعد منو که شرت و شلوارم تا نصفه پایین بود به زور بلند کرد و برد فرستاد تو دستشویی تا تمیز کنم بعدم گفت لباسات خییس نشه که همه میفهمن بدبخت میشیا
خلاصه این تنها چیزی بود که از اون شب کذایی یادم مونده
اون شب اولین تجربه ی من بود و شروع یک زندگی جدید
ببخشید اگه زیاد بود یا خیلی جزئیات نداشت چون هم اولین داستانمه هم یکم قدیمی بود
ایشالا (-: که از داستانهای بعد بهتر هم میشه همه چیز
مرسی که خوندین
بوس

نوشته: سینا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها