داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سیسی و ترنس در بهبهان

سلام
این نوشته داستان نیست ، خاطره ست . وقتی دیدم یه داستان به اسم بهبهان نوشته شده ، تصمیم گرفتم منم تنها خاطره خوبمو از این شهر بنویسم .
بخاطر شرایط زندگی و خانواده به چند شهر ایران نقل مکان کردیم ، بعد از شیراز و اهواز ، آخرین شهر بهبهان بود .
من اسمم آریا هست . وضع مالی ما خیلی عالیه و بسیار ثروتمندیم ، هم از ارث دو خانواده پدر و مادرم ، هم کار بابام که یه بیزنس من عالیه و توی اکثر شهرها کارخونه داره .
اسم زنونه من میترا هست و ۲۳ سالمه ، مشخصات ظاهریم اینه: بدنم صاف و بدون مو ، سینه هام سفید و خوشکل و کمی برجسته ، صورتم عالی ، بیبی و خوشکل ، رونام تپل و سکسی ، پهلو و شکم نداشتم اما به کونم که میرسید قلمبه میشد ، حتی به گفته دوست پسر سابقم ساق پام هم تپل مثل زنای کص تنگ😁 ، اندامم سفید و نرم ، بی نظیر ، موهام بلند و یک زنپوش واقعی هستم . (نمیدونم شاید قرار بوده دختر آفریده بشم)
تا زمانی که شیراز بودیم هیچ مشکلی نداشتم ، با یکی بزرگتر از خودم بودم و حتی میشه بگم باهاش زندگی کردم . اسمش شاهین بود ، ۳۶سالش بود و زنش طلاق گرفته بود ، اتاق زنش و تمام لباسا و لوازم آرایشی مال من شده بود ، زندگی کاملا رمانتیک و پر از عشق .
یه مدت کوتاهی اهواز بودیم و بعد سریع اومدیم بهبهان ، در اواسط آذرماه ۱۴۰۰ . وقتی خونه اوکی شد و جا افتادیم و دیگه کارهامون تمام شد و به حالت عادی برگشتیم تو فکر این رفتم که حالا دوست پسر لایق خودم رو کجا پیدا کنم .
اول دنبال پارک یا خیابونی بودم که گی ها و همجنس گراها رو ببینم ، ولی چون شهر کوچکیه همچین جایی نداشت ، به سختی از طریق اینستا عضو یه گروه تلگرام شدم ، یه آگهی دوستیابی گذاشتم ولی زیاد از خودم نگفتم ، روزی ده نفر پیام میدادند و بعد از گفتن سلام ، میگفتن عکس ، معلوم بود دنبال چی هستن ، منم بجای عکس فیلم گی دانلود شده میفرستادم و اونم خوشحال میشد و تشکر میکرد و میرفت ، یه مدت یکی توی گروه بهم پیله بود ، جوری با محبت جواب پیام منو میداد انگار ندیده عاشقم شده بود ، من خداروشکر اگرچه خلقتی بین زن و مردم اما به اندازه هردو جنسیت خدا بهم فهم و عقل باهم داده ، این آدما معلومه که فیک هستن و فقط دنبال سوراخ هستن . منم از حس زرنگی و فریب حرصم میگیره ، بجاش منم سر کارش گذاشتم ، توی گروه خیلی عاشقانه و با ذوق جوابشو میدادم اما تا پیوی میداد پیاماشو پاک میکردم .
یه روز یکی اومد پیویم و خواست کمی صحبت کنیم ، بعد از صحبت متوجه شدم مفعول و زنپوشه ، میخواست به من هشدار بده که مراقب باشم ، گفت اون پسره پیله خیلی خطرناکه و بقول خودش توی یه جایی به اسمی که الان مینویسم چند نفری بهش تجاوز کردن و با زور مورد آزار جنسی شدید قرار گرفته ، اسم اونجا اگه اشتباه نکنم چون هنوز خوب بلد نیستم ، یه چیزی شبیه به دره دوز ، یا دره دزد ، یا دره دزدو ، دره دوزو ، یه همچین چیزی بود ، من فکر میکردم بخاطر همین کارا اسم اونجا اینجوریه و یه دره ست که پسر میدزدند میبرن اونجا😁 .
خلاصه مدتی گذشت و باهم دوست شدیم ، منم چون حسش به خودم شبیه بود بیشتر باهاش راحت بودم و احساس امنیت میکردم ، دوستای صمیمی شدیم باهم ، بار اول که منو دید باورش نمیشد پسرم😁 تا دست به سینم زد و دودولمو گرفت ، بازم بعضی وقتها میگفت شیمیلی😄
خودشم خوب بود قشنگ و خوش اندام ولی خب به زنانگی من تا حالا ندیده بود از زیبایی ، واقعا خوشکلم ، تا حالا نشده کسی از دیدنم تعجب نکنه .
یه ۴۰۵ داشت و توی خیابون قرار میزاشتیم ، میومد دنبالم و میرفتیم بیرون ، اون شوهر داشت و من هنوز توی درد بیشوهری ، و از این موضوع همیشه پیشش گله میکردم که چرا اینجا اینطوریه؟!
یه روز گفت : میای باهم بریم پیش شوهرم؟!
راستش چرا که نه
گفت: فقط فاعل من یه مرد سن بالاست و بخاطر همین تا حالا چیزی بهت نگفتم .
گفتم ایرادی نداره ، شوهر خودت بمونه ولی من فقط واسه یکبار سکس میام ، و میخوام شوهرمو خودم انتخاب کنم .
گفت : باشه ، فقط خیالم راحت شد که منو ول نکنه وقتی تورو دید
خیالمون جمع شد ، چون واقعا باهم دوستای صمیمی بودیم .
یه گروه سه نفره توی تل زدیم و باهم کمی آشنا شدیم .
طرف یه مکانیک خوب بود و خیلی توی اون شهر میشناختنش ، ۴۰-۵۰ سالش بود و سمت جاده ترابری(اسمیه که خودشون گفتن شاید اشتباه کرده باشم) مغازه خیلی بزرگی داشت و توی مغازه یا همون کارگاهش یه اتاق مجزا با تمام وسایل رفاهی بود .
قرار شد با ماشین من بریم که ماشین ۴۰۵ تابلو نشه ، انگار زیاد رفته بود اونجا😁 اونم به بهانه تعمیر ماشین و آخروقت که بریم داخل و در رو ببندیم .
روز موعود رسید ، رفتم دنبال سمیه(همین دوست زنپوشم) ، سمیه وقتی ماشینمو دید چشماش چهارتا شد ، یه سورنتو سفید ، تازه فهمید چقدر پولداریم ، تا اون شب خونه مارو ندیده بود .
غروب حرکت کردیم و رفتیم ، یه چرخی زدیم ، رفتیم اول خونه ما ، کسی نبود ، رفتیم داخل لباسامونو پوشیدیم ، براش یه ست کامل آوردم که از خوشحالی بال درآورد ، لباسارو تنش کرد و خودمم پوشیدم ، گفت بریم که گفتم کجا!؟ بشین آرایش مونده ، ترسید ، گفت این شهر داغونه ، اذیت میکنن و آبرومونو میبرن ، بهش اطمینان دادم که با آرایش کردن هیچکس نمیفهمه و شیشه ها دودیه ، قبول کرد ولی باز میگفت این شهر پر از آدمفروش و مخبر و اراذل و اینجور آدماست ، آرایشش که تموم شد مانتو کردم تنش و روسری گذاشتم سرش ، وقتی خودشو توی آینه دید باورش نمیشد ، خودمم که آماده شدم باز به من زل زده بود😄 تا حالا چنین کاری نکرده بود ، میگفت زنپوشی توی شهرما فقط شرت و سوتینه .
اما حالا دوتا بانوی کامل بودیم ، جوراب شلواری و دامن کوتاه و مانتو و روسری و لاک و جواهرات و آرایش کامل ، به ذهن خودمونم نمیرسید که جسم پسر داریم چه برسه بقیه .
سریع رفتیم و رسیدیم به کارگاه ، اول تلفنی هماهنگ کرد بعد رفتیم جلو درب کارگاه ، شاگردشو فرستاد و اومدیم پایین ، چشماش چهارتا که نه ، دوازدهتا شد ، خودشو جمع کرد و گفت بفرمایید داخل بشینید تا من درستش کنم ، همسایه هاش که رفتن ماشینو آورد داخل و درو کشید پایین .
رفتیم توی اتاق و واقعا عجب جایی بود ، اومد نشست وسطمون ، ما هم روسریهارو کندیم و افتادیم به جونش ، مشغول لب و خوردن و لیس بودیم ، سمیه شلوارش آقارو کشید پایین و دستمو گذاشت روی کیرش ، خیلی داغ بود ، دست خودشم بود ، کیر خیلی خوشفرم و کلفتی بود ، دستم دورش مشت نمیشد ، کم کم مانتوهامون باز شد ، منو خوابوند تو بغلش و سینه هامو میخورد ، سمیه هم نشسته بود در حال ساک زدن ، سینه خوردن جوری شهوتیم میکنه که عین مار توی خودم میپیچم ، من خوابوند و نشست بغلم کیرشو گرفتم و گذاشتم دهنم ، واقعا خوشمزه بود ، شکم پر از مو و مردونه ش هم جلوی چشمم بود ، یه مرد کامل و واقعی ، سمیه هم وایساده بود و کونش روی دهن آقا بود ، همه کار توی سکس میکرد ، یه مرد و گی کامل بود ، من هنوز دامن پام بود ، ولی سمیه کنده بود و فقط با شرت و سوتین و جوراب شلواری بود ، روی تشک من به شکم خوابیدم و سمیه جلوم داگی ، شروع کرد به کردن سمیه و همزمان هم سمیه توی بغل من سینه هامو میخورد ، پوز عوض شد و سمیه به کمر خوابید و پاهاشو داد بالا ، منم داگی روی شکم سمیه بودم ، همزمان کیر توی کون سمیه و در حال خوردن سوراخ من بود ، من و سمیه هم لب میگرفتیم . نامرد جوری سوراخ میخورد که چشمامو میبستم و اینقدر توی ابرا بودم که حس میکنم اون لحظه بیهوش شدم ، با زبون تا داخل سوراخمو خورد ، از سفیدی و اندامم تعریف میکرد ، عاشق زیباییم شده بود ، از تو سوراخ اون درآورد و نوبت من رسید ، بعد از مدتها ، یه شور عجیبی داشتم ، همین که کله کیرش رسید به سوراخم و حرارتش به من منتقل شد تمام دست و پام لرزید ، وقتی میرفت داخل انگار تمام وجودم داشت قلقلک میشد ، خیلی بزرگ بود کیرش ، شروع کرد تلمبه زدن ، من نتونستم خودمو نگه دارم و شل شدم ، افتادم توی بغل سمیه ، اونم منو بغل گرفته بود و مالشم میداد ، از شهوت در حالت اغما بودیم ، وقتی که خم شد و شکمش هم افتاد توی قوص کمرم ، واااای ، نگم براتون ، توی آغوشش گم شدم ، دیگه از تمام بدنش حرارت به من منتقل میشد ، عجب حس فراموش نشدنی ، اونم غرق لذت بود ، نتونست جلوی خودشو بگیره و یهو من و سمیه رو محکم باهم بغل کرد ، آبش ریخت داخل کونم و نبض زدن کیرش منو مثل اورگاسم میلرزوند ، سمیه هم که جلوم بود آبش اومد ، آب اونم بین بدنمون پاشید و لحظه خیلی خیلی خیلی لذتبخشی بود ، وقتی دیدم یه کیر توی کونمه و آبش داره میریزه تو کونم و یکی همحس خودم توی بغلمه و اونم ارضا شده و همزمان دوطرفم آبکیر بود منم با یه لذت عجیبی ارضا شدم ، سه تامون با خنده تو بغل هم خوابیده بودیم ، لحظه بینظیری خلق شده بود .
بلند شدیم و خودمونو تمیز کردیم و با لباسای زنونه براش اونجارو تمیز کردم و یکم از زن بودنم خودنمایی کردم😄 ، بعد لباسامو از توی ماشین آوردم و خودمونو دوباره به جسم پسرونه سپردیم و رفتیم .
بعد از مدتی با دوستم بدرفتاری کرده بود و به من پیام میداد که مخ منو بزنه ، منم به دوستم گفتم و کلا دیگه جوابشو ندادیم ، مرد اینجوری یه مدت بعد دوباره میخواست با منم همینکارو بکنه .
این ماجرا قبل از عید ۱۴۰۱ بود و از اونموقع تا حالا هنوز یک پارتنر با شخصیت و شایسته ندیدم که لیاقت منو داشته باشه ، سمیه الان دوست پسر جدید داره ولی من یکم سختگیرم ، چون خودمو حروم و حیف نمیکنم .
بازم میگردم .
منتظر نظرات قشنگتون هستم ، بووس

نوشته: سیسی میترا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها