داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دوزخ برزخ، بهشت (1)

اپیزود اول ، دوزخ
با صدای گرفته ای گفت مستقیم، سپس درب تاکسی رو باز کرد و خودش رو روی صندلی عقب جا داد , کیفش را روی زانو هاش گذاشت و سرش رو به صندلی عقب تکیه داد ، بوی مشمئز کننده سیگار ، در اتاقک ماشین پیچیده بود ، رادیو از اتفاقات یمن میگفت ، مرد راننده چند لحظه بعد ، فرکانس رو تغییر داد و صدای رضا یزدانی از باند عقب شنیده شد :
سرم به دور خاطره های پینه بسته تو
شبیه فرفره های ندیده باد میچرخه
مسیر خاکی چشمهات رو باز گم کردم
مانده ام بین دو راهی راین یا کرخه
منو باور کن توی ذهن این بن بست
منو باور کن توی کشف این لحظه
سکوت آینه هامون که اتفاقی نیست
دروغ از تو گذشتن یه حقیقت محضه

قطره اشک از گوشه چشمش لغزید ، چونه اش به لرزه افتاد و بغض سنگینی گلوش رو فشرد ، احساس خفگی این بغض مجبورش کرد شیشه پنجره رو پایین بده و باد داغ مرداد پوست سفید و لطیفش رو نیزه بارون کرد.
نفس عمیقی کشید و هوای گرم رو بلعید تا شاید بغضش رو فرو بده.
جای سیلی چند ساعت پیش روی صورتش میسوخت.
ناخوداگاه دستش به سمت گونه سیلی خورده اش رفت و سوزش پوستش ده برابر شد.
با انگشت اشاره اش که لاک ارغوانیش تو روشنایی آفتاب خودنمایی میکرد گوشه چشمش رو پاک کرد ، کیفش رو به خودش فشرد ، انگار تکه ای از بدنش که کنده شده بود رو سر جاش جاسازی میکرد.
سرش به شدت درد میکرد ، از اون همه دادی که شنیده بود و اون همه جیغی که فرو خورده بود.
از همه حرفها و تهمتهای تلخی که در فریادهای رضا ،تمام تن و روحش رو لکه دار کرده بود. از کسی که فکر میکرد ، قراره مثل یکی بودن تاریخ تولدشون و بیمارستان محل تولدشون و حتی دکتری که اونها رو به دنیا آورده بود ، تاریخ مرگ و محل دفنشون هم یکی باشه.
پیاده شد و خودش رو به متروی صادقیه رسوند ، این ماجرا باید تموم میشد ، اون هرزه نبود ، اون با هیچکس نمی لاسید ، اینکه زیبا بود و مردها از نگاه خمارش به رعشه می افتادند تقصیر غزل نبود ، اینکه اندام ظریف و موزونش باعث خیس شدن شورت مردها بود ، تقصیر غزل نبود.
اینها رو رضا صدبار تا حالا خودش حین سکس و خوردن و لیسیدن بدن غزل با صدای شهوت آلود گفته بود .
رضا تعریف کرده بود که تو دوره دانشجوییشون ، چه رقابتها و شرط بندیهایی که روی غزل نکرده بود.
دوستان رضا غزل رو به کدوم ستاره پورنو تشبیه کردند و اینکه غزل واقعا زیباست و مردها رو ناخواسته به سوی خود جذب میکنه.
پس چرا حالا بعد از هشت سال زندگی مشترک ، رضا رفتارش اینجوری شده بود ، اتهام ، پشت اتهام .
کنترل تماسها ، تعویض سیمکارتش از دائمی به اعتباری ، پرینتهای مدام خطش ، پاک کردن دو هفته یکبار نرم افزارهای لاین و وایبر و کنترل رفت و آمد غزل ، نصب دوربین تو اتاق های خونه و قابلیت مشاهده اش از راه دور ، زندگی رو براش جهنم کرده بود و این آخری که دیگه جای گذشت نداشت ، رد سوزناک انگشتهای رضا رو هنوز روی گونه اش حس میکرد.
وارد زیرزمین مترو شد و روی نیمکت فلزی نشست و منتظر متروی کرج موند.

رضا روی کاناپه غزل رو نگاه میکرد ، این زن نفس هم که میکشید ، او اغوا میشد ، لباس مشکی و بلند غزل که با سلیقه رضا خریده شده بود ، با کناره های باز و یقه ول شده ، پهلوهای سفید و پوست لطیف و چاک بین سینه های درشت غزل رو به خوبی نشون میداد ، رضا از دیدن ظرافت اندام همسرش لذت میبرد ، که ناگهان دید ساناز و فربد به سمت غزل رفتند و در حین رو بوسی و خوش و بش با همسرش ،فربد دستش رو به پهلوی لخت غزل گذاشت و لمسش طولانی تر از حد معمول شد ، ضمن اینکه حتی وقتی دست غزل رو گرفته بود ، انگشتهای غزل رو به سمت لبهاش برد و دو سه تا بوسه ریز به سرانگشتهای غزل که با ناخنهایی با رنگ ارغوانی تیره کاملا حرفه ای طراحی شده بود ، زد و زیر چشمی به چشمهای مشکی و خمار غزل نگاه کرد و لبخند رضایتی که بروی لبهای غزل نشسته بود ، رضا رو آتیش زد.
همیشه از فربد متنفر بود از همان ابتدای دانشگاه و وقتی فربد به صورت یک دانشجوی انتقالی از اصفهان اومده بود ، همیشه شرط بندیها رو فربد بروی غزل شروع میکرد و رضا مجبور میشد برای ثابت کردن عشقش به غزل کارهای عجیب و احمقانه انجام بده .
همین فربد بود که عکسهای پورن استارهای مختلف رو روی دیسکت میریخت و تو سایت دانشگاه روی اون کامپیوترهای تراکتوربه بقیه پسرها نشون میداد و شباهت اونها رو به دخترهای دانشگاه با آب و تاب توضیح میداد.
رضا خوب بخاطر داشت که وقتی فربد عکسهای جسیکا جیمز رو نشون بچه ها میداد و شباهات غزل با اونو میگفت، چطور با شیطنت به چشمهای رضا خیره میموند و چه خنده ای میکرد وقتی یکی از زشت ترین و کریه ترین بچه های دانشگاه ، تو همون لحظه دستش رو به کیرش گرفته بود و گفته بود ای جان این غزل اگه زیر من میخوابید کاریش میکردم که نتونه درست راه بره ، و چند لحظه بعد مشت رضا بود که تو صورت پسرک فرود اومد بود و گلاویز شده بودند و قهقه های فربد که فقط میخندید.
یادش نمیرفت که شب عروسیش با غزل ، از فربد یه پیام روی موبایلش گرفته بود که بیچاره غزل باید ، اون دودول رو تا آخر عمر تحمل کنه ،بچه سوسول غزل به کیر من نیاز داره نه دودول تو .
و حالا ، فربد، کنار غزل لم داده بود و میدید زنش از جکها و شوخیهای بی ادبانه فربد از خنده غش کرده ، فربد چه خبیثانه به رضا نگاه میکرد و لبخند پیروزی به لب داشت.
رضا تو آتیش خشم داشت میسوخت ، از اول هم برای اومدن به مهمونی که فربد توش حضور داشت ، راضی نبود ،اما به اصرار ساناز و استقبال غزل مجبور شده بود ، بانگاهش دنبال ساناز که معشوقه فربد بود گشت.
ساناز و فربد، اسماً معشوقه هم بودن ولی هشت سال بود که فقط معشوقه باقی مونده بودن و تو مهمونی های دوره ای و مسافرتها با هم بودن و بقیه روزها ، هرکدوم دنبال علایق خودشون میرفتن . سه سال آخر رو استانبول زندگی کرده بودند و چهار ماهی بود که برگشته بودند و رضا بخاطر روابط کاری و تجارتش و آشناهایی که ساناز تو استانبول برای واردات لوازم آرایش داشت ، با ساناز تقریبا روزانه در تماس بود.
ساناز دختر سبزه و بلند قدی که تو دوره دانشجویی دپست صمیمی غزل بود ،زیباییش در حد غزل نبود ، اما رضا از همین فربد و چندتا از بچه های دیگه درخصوص سکس داغ و شهوت زیاد ساناز خیلی چیزها شنیده بود ، جوریکه فربد اعتراف میکرد جرات نمیکنه در حال سکس زیر ساناز قرار بگیره ، چون به محض تسلط ساناز ، کاری باهاش میکنه که فورا آبش تخلیه بشه ، ساناز شهوت و دلربایی از اندام میزونش میریخت ، تو دانشگاه با خیلی از پسرهای پولدار خوابیده بود و این رو به منزله روابط عمومی قویش میدونست ، اما رضا فقط به چشم یه دوست باهاش رابطه داشت.
این مهمونی رو هم ساناز راه انداخته بود و بچه ها رو بعد از چندماه دوباره دور هم جمع کرده بود.
رضا ، چشمش به ساناز خورد که با یه لباس سکسی کالباسی رنگ درحال تعارف و خوش آمد گویی به سایر دوستان بود ، نازکی لباسش طوری بود که پوست سبزه بدنش رو باکمی دقت میتونستی براحتی تشخیص بدی و شورت سکسی مشکی رنگش که زیر لباس براحتی قابل تشخیص بود ، ساناز رو سکسی ترین زن اونجا نشون میداد.
عصبی رفت سمتش و صداش کرد :

ساناز ، ساناز جان .
جانم رضا ، سلام ،خوبی ، غزل رو
دیدم ، اما کنارش نبودی.
رضا با طعنه جواب داد:
-فعلا با فربد مشغوله‌!
ساناز با نگاهش اون دو نفر رو جستجو کرد و گفت
اوه بله دارم میبینم، چه دوری هم برداشته این فربد.
-بیا برو این مرتیکه رو جمعش کن تا نزدم لهش کنم.
خوب تو برو زن پاکت رو جمع کن ، اون مرتیکه که کارشه ، چشمش به جنس لطیف که می افته از خود بی خود میشه ، جرات نداری به غزل چیزی بگی؟
آخی عزیزم، رضای بیچاره ،نکنه وقتی میخوای بکنیش قبلش بهش با نامه کتبی درخواست میدی .
بخاطر همین رفتارهات بود که تو دانشگاه خوشم میومد ازت ، مظلوم و غریب و بیچاره ، تو یکی مثه منو میخوای که دلسوزت باشه و بهت بها بده ، نه اینکه اربابت باشه ، رضا جون ! تو چون بچه مامانی هستی باید همیشه یه مامان مهربون کنارت باشه ، هروقت خواستی بهم بگو‌…

و‌خنده ای کرد و از رضا دور شد و رفت وسط جمعیتی که مثه کس خلها داشتن با آهنگ خوش میگذره حامد پهلان دور هم میچرخیدند و می رقصیدن.
حرفهای ساناز عمق وجود رضا رو سوزوند . از جیبش سیگاری در اورد و به تراس رفت ، نمیدونست چیکار کنه ، رفتار غزل رو متوجه نمیشد و درک نمیکرد.
حین برگشت تو ماشین یه کلام هم با هم حرف نزدند ، وقتی به خونه رسیدند ، رضا معده درد رو بهونه کرد و تا صبح تو تراس روی صندلی نشست و فکر کرد.
صبح قبل از اینکه بره شرکت ، کاملا لخت شد و غزل رو با صدای بلند صدا کرد .
غزل متعجب و خواب آلود وارد اتاق شد:
-رضا ،خوبی؟ فکر کردم حالت خوب نیست. چرا داد میزنی ، چرا لخت شدی؟

میخوام سکس کنیم.

چه خبره اول صبح ، تازه فکر کنم دارم پریود میشم ، ببین خستگی دیشب هنوز تو بدنمه ، خرید و آرایشگاه و مهمونی دیشب ،حسابی خسته ام کرد ، اگه پریود نشدم سکس رو میذاریم برای امشب ، باشه عشقم؟

خفه شو ، لاسهات رو‌با اون مرتیکه زدی و ارضا شدی حالا برای من بیحال شدی بیا بشین کیرم رو ساک بزن، زود باش حوصله ندارم .
و سعی کرد این جمله رو خیلی محکم بگه.

رضا ، این چه طرز حرف زدنه ، با کی لاس زدم ، کی منو ارضا کرده ، معلومه چته سر صبحی؟
غزل ناراحت و عصبی ، پشتش رو به رضا کرد و از اتاق خارج شد .
رضا که حسابی داغ کرده بود به سمت غزل یورش برد و سیلی سنگینی توی صورت ظریف غزل خوابوند و هر چی از دهنش دراومد رو نثار غزل کرد و چند ضریه با مشت و لگد به اون بدن نحیف وارد کرد .
چند دقیقه بعد رضا لباس پوشیده درب خونه رو محکم بهم زد و از خونه بیرون زد.
غزل نفهمید چند ساعت گذشته ، فقط میدونست از ضرب سیلی که خورده بود ، لبش پاره شده بود و طعم شور خون با اشکهاش قاطی شده بود ، از هق هق زیاد صداش گرفته بود ، آروم و با زحمت بلند شد بدنش از ضربه هایی که خورده بود ، به شدت درد میکرد.
لباس پوشید ، تصمیمش رو وسط گریه ها و هق هقش گرفته بود ، باید میرفت. از خونه بیرون زد و سوار تاکسی شد.

فربد چنگ انداخته بود به سینه های ساناز و وحشیانه میلیسید و نوک سینه های درشتش رو با دندون هاش میکشید ، ساناز بالاتنه اش رو به بالا داده بود و سرش رو تو پشتی فرو کرده بود ، کمرش انحنای بزرگی پیدا کرده بود و با لیس ها و چنگهایی که فربد به بدنش میزد ، این انحنا بیشتر میشد.
ناگهان خودش رو از زیر فربد بیرون کشید و بروی فربد مسلط شد.
فربد از چابکی ساناز شگفت زده شده بود ، ساناز بلند شد و با پیچ و‌تابی که به باسنش میداد شورت نازکش رو از پاش بیرون اورد و بین پاهای فربد جا گرفت.
در حالیکه با دو دست کیر فربد رو‌میمالید با صدایی شهوت آلود گفت :

امشب بیا کمی رول بازی کنیم.
برق شیطنت تو نور چراغ خواب تو چشمهای اون زوج شهوت زده روشن شد.

چه رولی؟

میخوام بگی که دوست داری الان کی رو بجای من بکنی؟ اگه راستش رو بگی منم بهت میگم ، اون وقت نقش اونا رو برا هم بازی میکنیم.
فربد کمی جا خورد ، فکر نمیکرد ساناز تو رویا به اینکه با مرد دیگری بخوابه فکر کنه ، او خودش رو در سکس استاد میدونست ، اما غافلگیر نشد ، سعی کرد به خودش مسلط باشه و گفت :
-خوب از بازیگرها و یا پورن استارها منظورته دیگه؟

نه کس خل از مهمونهای امشب ، دوست داشتی کی الان رو کیرت بالا و پایین میشد و اه و ناله میکرد ، هرکیو دوست داری انتخاب کن ، دلیلش رو هم نمیخواد بگی.
عجب سکسی شده بود، ساناز چه رویایی رو داشت ترسیم میکرد ، فربد کمی من من کرد و گفت :

امشب همه خوب بودن ، اما خوب دلم غزل رو میخواد .
تو دوست داری من کی باشم؟

ساناز زیر لب فحشی داد و گفت :

میخوام رضا باشی و امشب غزلت رو جررر بدی.
فربد لبخند کجی زد و جواب داد:

اوهوم ،رضا، چه شخصیتی! چنان بکنمت که دیگه هوس کیر غیر منو نکنی و سر ساناز رو به کیرش نزدیک کردو به زور آلتش رو که به بزرگترین اندازه خودش رسیده بود تو دهن ساناز جا کرد.
چند دقیقه بعد ساناز که چهار دست و پا شده بود و فربد داشت وحشیانه از عقب کسش رو میگایید به جیغ زدن افتاده بود:

آه رضا گاییدی منو ، مامان داره میسوزه ، آه رضا یواش تر ، پاره شدم بخدا وحشییی کسمو بمال ، آخ چقدر کلفته ، وای تا تهش رفته توش ، بسه دیگه بیار آبتو کسم آب میخواد.
فربد که از پشت کاملا به ساناز مسلط بودو با هر ضربه کیرش ساناز رو به جلو پرت میکرد و با گرفتن پهلوهای نرم و سبزه اش و کشیدن بدن ساناز به سمت خودش ، اونوبرای ضربه بعدی آماده میکرد ، یک لحظه چشمهاش رو بست ، تصور اینکه غزل تو چنین وضعیتی بهش کس بده از خود بیخودش کرد.
دستش رفت سمت موهای غزل خیالیش و اونارو به سمت عقب کشید ، کمر ساناز خم شد و کسش بالاتر اومد و جیغی کشید.
فربدبا لحنی شهوت زده زیر لب میگفت:
آره جیغ بکش غزل ، آره اون رضای احمق عرضه نداره کس تو رو سیر کنه، بدن تو باید زیر کیر من از حال بره.
ساناز از درد و شهوت ناله کشید و روی تخت ول شد ، فربد وقتی ارضای غزل خیالیش رو دید، چند ضربه دیگه تلمبه زد و در حالیکه زیر لب به ساناز و رضا فحش میداد، کس سبزه ساناز رو با اب غلیظ و شیری رنگش آبیاری کرد.
ساناز چند دقیقه بعد در حالیکه بین پاهاش رو با دستمال تمیز میکرد ، با خودش فکر میکرد ، کاش واقعا رضا عرضه گاییدنش رو با همین شدت داشت.

فربد از کشوی کنار تخت بسته سیگار رو بیرون کشید و در حالیکه بافندک سعی میکرد سیگار رو روشن بکنه با خودش گفت من باید غزل رو جلوی رضا بکنم تا بفهمه لقمه گنده تر از دهنش برداشته.
ادامه…
نوشته: اساطیر

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها