داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

حوری ها فاحشه نیستند (۱)

یاااا الله، سام علکیما
_اوهو، این طرفا! خیر باشه بهروزکَلَک‌.
+حتما یه خیریتی هست که اومدم، سلاممونم بی جواب موندا.
_گیرم که علیک، اووووف گندت بزنن! بویِ گندِ الکل همه جارو برداشت، دیوس چندبار بگم مست نیا اینجا؟
+اَی بر اون پدر نامردت لعنت! خاله سر به سرم نزار، تا اینجا(روی دهن)، نه، تا اینجا(روی گونه)، نه، تا اینجا(بالاترین نقطه پیشونی) خوردم! نوشینُ بگو بیاد که بد جور خرابم.
_نوشین نیست، امشب با یه یارو خرمایه هه رفته.
+کیرم توش، خاک بر سر این کیر که به فکر اون راست شده! اشکال نداره، با عسل میرم.
_عسلم نیست، اصلا امشب هیشکی نیست! همه دخترا ازت شکارن، وقتی مستی خیلی وحشی میشی، یجوری میگایی که طرف تا دو روز نمیتونه پاهاشو جفت کنه! آخرین دفعه که اینجوری سگ مست اومدی یادت نیست؟ داشتی نوشینُ میکشتی دیوس!
+اَااای کِهِی، خاله منیر امشب با ما سرِناسازگاری برداشتیا، ببین میتونی کیر کنی تو حال خوشمون؟!
_مگه زبون آدمیزاد نمیفهمی کسکش؟ هیچکس حاضر نیست باهات بخوابه، سیکتیر کن دیگه، بزار به کار و کاسبیمون برسیم. چیه، نکنه چشمت منو گرفته؟!
+برو پیری، سگ تورو نمیکنه، یه نگاه تو آیینه بنداز هر از گاهی.،،، اووووووه، یاجدِسادات! خاله اون دختره کیه تهِ اون اتاق ته ایه رو تخت نشسته با گوشیش ور میره؟ چه قیافه ای، چه بدنی، موهاش همرنگ این بازیگر آمریکاییه اس، چشماش همرنگ دختر روسیه ای ها، صورتش شبیه آلمانیاس، بدنشم مثل هلندیاس! این بچه کسُ از کجا گیر آوردی روباهِ پیر؟
_حرف دهنتو بفهم لاشی، با من درست صحبت کن! مست نبودی ننتو میگاییدم!،،، این دختره رو پس پریشبا تو پارک پیدا کردم، دختر فراریه، از شهرستان اومده تهران، از شانس خوبش شبِ اول من پیداش کردم، نزاشتم تو خیابون بخوابه.
+آره، از شانس خوبشه که اومده تو جنده خونه! حالا این کسشرا رو ول کن! به کار گرفتیش یا نه؟
_بهروز تو که غریبه نیستی! انقد خوشگل و خوش هیکله دلم نمیاد بزارم کسی بره سمتش، شبیه باربیِ لعنتی! این چند روزه ام فقط اینجا رو تر تمیز میکنه و غذا اینا میپزه، خیلی ام تو خودشه، هرکاری کردم سرصحبتو باهاش باز کنم نشد، خودشم که میگه باکره اس!..
+ناموسا، جونِ پدرِ کسکشتو قسم بخور!
_گه نخور دیگه لاشی، میگم دختره باکره اس، تا حالا رنگ کیر ندیده! نمیدونم باهاش چکار کنم!
+خاله، بدجوری طالبش شدم، بزار طعمشو بچشم!
_شروع نکن به کسشر بافی، نمیخوای که بندازمت بیرون؟
+دختره سه تومن واسه من!
_گوه نخور دیگه.
+پنج تومن میدم بزار من زنش کنم!
_نمیتونم بهروز، اون به من پناه آورده، بهش قول دادم اینجا در امانه! اصرار نکن.
+ده تومن نقد کارت میکشم، بزار این فرشته ی زمینی رو بکنم. معامله رو قبول کن، منم سگ نکن، نزار یجور دیگه تا کنم و هم اونو بگام هم تورو!
_گاییدمت! فقط باید قول بدی خوب باهاش برخورد میکنی و یواش میگاییش! وحشی بازی درنیاری مثل همیشه، معلوم نیست باباش گرگ بوده یا آدم این حرومزاده اینجوری شده!
+خاله این حوریِ اسمش چیه؟
_باران.
+پس یکاری میکنم مثل ابربهار بباره!..

تو کی هستی؟ نه به من دست نزن، گمشو، آاااخ، نه، ننننه، التماست میکنم، من باکره ام، کمک! آاااااخ، گوه خوردم مُشت نزن، خاله منیر قرارمون این نبود، آاااای، خدایاااا، جرررر خوردم،حداقل کتک نزن، یواااااااش،آخ مُرررردم…
ظهر که از خواب بیدار شدم فهمیدم چه گهی خوردم! آدم بد مست شنیدید؟ من مصداق بارز یه آدم بد مستم. گیج بودم و نمیدونستم چکار کنم، تنها چیزی که یادم میومد گریه هاش و التماس هاش بود وقتی که من داشتم مثل یه حیوون کسشو میگاییدم. دختر اینجوری زیاد زورگا کردم! ولی این یدونه فرق میکرد! یه حسی رو درونم بیدار کرد که خیلی وقت بود مُرده بود، عذاب وجدان! هی با خودم تکرار میکردم الان حال و روز باران چطوره؟ اگه برم ببینمش اصلا میتونم تو چشماش نگاه کنم؟ برا چی فرار کرده؟ چجوری میتونم حالشو خوب کنم؟ چطور بهش کمک کنم؟…
با اینکه مست بودم و الان قیافش به زور یادم میاد، ولی لذتی که از تنش بردمُ نمیتونستم فراموش کنم. اون حس یه شهوت معمولی نبود،تا حالا رو یه نفر انقد قفلی نزده بودم که بابتش ده تومن بدم، حتی تو مستی. خیلی اذیتش کردم، باید جبران میکردم ولی نمیدونستم چطوری! اگه اون دختر تو دنیا از یه نفر نفرت داشته باشه، الان اون یه نفر منم. نه، نمیزارم همینجوری بمونه و بی خیالی طی کنم. باید درستش کنم.
+الو، خاله منیر، اون دختره که دیشب باهاش بودم حالش چطوره؟
_حرومزاده مگه تو به من قول ندادی؟ وقتی گورتو گم کردی دختره مثل سگ ناله میکرد و کل بدنش یا کبود بود یا خونی. از درد داشت میمیرد. به زور فرستادمش حموم و بهش قرص و دوا دادم تا همین الان خوابیده.
+میام ببینمش!
_نه لازم نکرده.
+نمیتونم باید بیام.
_بیای اینجا یه کاری دست خودت میدی، فکر کردی اگه دختره دیدت دهنتو نمیگاد؟ چند روز صبر میکنم حالش بهتر شه، بعد میگیرمش به کار، نمیدونستم چجوری اولین بارُ راضیش کنم که تو حلش کردی!
+نه نه نه،،، نزار کسی سمتش بره، در اتاقشم قفل کن تا خودمو برسونم…
وقتی رسیدم بالاسرش رو تخت خواب بود، یه شرت و سوتین قرمز تنش بود و یه ملحفه نازک کشیده بود روش. این همه جای کبودی، یعنی همه اینا کار من بود؟ من چجوری با این فرشته این کارو کردم؟ همه جاش کبود بود، زیر چشم، رون پاش، بازوهاش، پایین قفسه سینش. اونجا از خودم بدم اومد، حالم از خودم بهم خورد. از فکر کبودی ها که اومدم بیرون، تازه متوجه خودش شدم، موهای بلند قهوه ای مایل به طلایی، لب های سرخِ آبدار، مثل سیبی که تازه از درخت چیدی، بدن گوشتی و خوش فرم سفید، بینهایت سفید، وقتی به پوستش دست میزدی جای انگشتات رو تنش قرمز میشد، شاید دلیل کبودی های زیادش سفیدی بیش از حدش بود! سینه های سفت و گرد که با اینکه دراز کشیده بود ولی هنوزم برجستگی خودشونو حفظ کرده بودن و درشت به نظر میرسید، با این که بدنش تپل بود ولی اصلا شکم نداشت و سوراخ نافش بالای کسش داشت منو دیوونه میکرد،از کسِ تنگِ کلوچه ایِ صورتیشم که از زیر شرت خودنمایی میکرد نگم، تنها کیری که فتحش کرده بود کیر خودم بود! پاهای بلند و کشیده ای داشت که قدشو چند سانتی از بقیه دخترا بلندتر نشون میداد، با رون های درشت که شاید عضلانی ترین قسمت بدنِ نرمش بودن. بهش نمیخورد سن و سالش از بیست سال بیشتر باشه. تو همین حال و احوال بودم که دستمو گذاشتم تو دست سردش و با انگشت شستم روی دستشو نوازش میکردم و خم شدم و گونَشو بوسیدم. چشماشو باز کرد، منو که دید از جاش پرید و یه جیغ بلند کشید و از میز کنارمون چاقوی میوه خوری رو برداشت و چند قدم رفت عقب و چسبید به دیوار و با صدای گرفته گفت: بخدا بیای جلو میزنم. برو گمشو دیگه، از جونم چی میخوای؟ چرا دست از سرم برنمیداری تو؟
منکه نگاهمو به زور تونستم از چشماش بردارم گفتم: بخدا کاریت ندارم. اومدم کمکت کنم!
_چی؟ کمکم کنی؟ دیشب داشتی منو میکشتی حالا اومدی میگی میخام کمکت کنم؟ بیای جلو، چاقو رو میکنم تو شکمت!
یواش نزدیکش شدم و چاقو رو از دستای لرزونش گرفتم و در اتاقو بستم و با صدای آروم گفتم: آره، اومدم نجاتت بدم.
_نمیخوام تو منو نجات بدی.
+میدونم بهت آسیب رسوندم، ولی راجب من اشتباه فکر میکنی! چشمات سبزه یا آبی؟!
_تو کثیف ترین آدمی هستی که تو عمرم دیدم، برو به درک!
+کسخل! فکر کردی اینجا در امانی؟ منیر داره ازت یه جنده میسازه! تو که نمیخوای جنده شی؟! دیشب فروختت به من، امشب میفروشتت به یکی دیگه.
_نه، اونجوریام نیست که تو میگی!
+خودتو گول نزن دختر، من اومدم بهت کمک کنم.
_هی میگی اومدم کمک کنم،کمک کنم! خب کمک کن دیگه، چجوری میخوای کمک کنی؟
+از اینجا میبرمت.
_کجا؟
+میدونم از خونه فرار کردی و تو تهران کسی رو نداری، دلیلشم به من ربطی نداره، من تنهایی زندگی میکنم، اگه بخوای میتونی خونه من بمونی، تا یجایی کاری چیزی پیدا کنی.
_هه. کسخل خودتی! تو واسه یه شب با من خوابیدن ده میلیون پول دادی! انتظار که نداری با پای خودم بیام خونت؟
+بخدا قول میدم دستم بهت نخوره، میدونم بهم اعتماد نداری، ولی باورم کن باران!
اشک تو چشماش جمع شده بود و زد زیر گریه، هیچ گزینه خوبی پیش رو نداشت، شبو تو خیابون و پارک بمونه؟ یا جنده خونه؟ یا برگرده به خونه ای که ازش فرار کرده و اومده تهران؟ یا خونه کسی که دیشب به زور بهش تجاوز کرده و بکارتشُ گرفته؟!
ناخودآگاه بهش نزدیک شدم و بغلش کردم و اشکاشو از رو گونه هاش پاک کردم و دم گوشش گفتم: بخدا پشیمونت نمیکنم، من نمیزارم تو اینجا بمونی! به روح مادرم قسم نمیزارم آب تو دلت تکون بخوره، اشتباهمو جبران میکنم، دیگه نمیزارم سختی بکشی و اذیت شی، روزای سیاه زندگیت تموم شد، بهم اعتماد کن باران…
گریه اش بند اومد و گفت:نامرد، اینجوری قول دادی دستت بهم نمیخوره؟!
سریع خودمو جمع و جور کردم و ازش فاصله گرفتم و گفتم:آخ آخ، غلط کردم.
جفتمون زدیم زیر خنده که باران گفت: منیر نمیزاره من همینجوری با تو بیام!
+اون با من تو کاریت نباشه، راستی حرف قول و اینا اومد وسط، توهم باید قول بدی تا وقتی کار پیدا کنی، تو خونه شام و ناهار با توعه!
کبودی بزرگ روی بازوی دست چپشو نگاه کرد و سرشو انداخت پایین و گفت: قول میدم، ولی امروز حالم خوب نیستا، ناهار امروز با خودته، فقطم جوجه دوست دارم!
سرشو گرفتم بین دوتا دستام و پیشونیشو ماچ کردم و گفتم: به روی چشم، نووووکرتم هستم.
_دوباره قولتو شکستی!
+آااااخ، بخدا گوه خوردم، دفعه آخر بود که قولمو شکستم، قول میدم! شیطون آخرشم نگفتیا!
_چیو نگفتم؟!
+رنگ چشماتو دیگه، سبزه یا آبی؟
_راستش خودمم نمیدونم…

اگه با داستان حال کردید، لایک برسونید رفقا
کوچک همتون، سرگردون(Ali_aze)

اگه استقبال شه ادامه هم داره…

نوشته: سرگردون

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها