داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

تو هم گوش کن 1


من اسمم کتایونه و سالمه . خیلی دیر ازدواج کردم و از بد شانسی بعد از ده سال ازدواج شوهرمم مرد و ازش یه یاد گار ساله به اسم کامبیز واسم موند . حالا از اون روز سال می گذره . به خاطر کامی دیگه شوهر نکردم ودر این مدت دست مرد دیگه ای بهم نخورده . یه خونه خیلی بزرگ و کلی هم مال  و منال از شوهر مرحومم واسم مونده که دیگه خیلی راحت می تونیم خرج زندگیمونو پیش ببریم . تا به حال این کامبیز جونم که الان واسه خودش مردی شده هرچی می گفت گوش می کردم وبه خواسته هاش احترام میذاشتم . هرچند در بعضی از زمینه ها یه خورده هم لوس شده . یه چند وقتیه به سن تکلیف رسیده و بالغ شده . بعضی از دوستاش بهش میگن بچه ننه ولی من خوشم نمیاد این اسم رو اون بمونه . منم یه خورده مقصرم دیگه . بچه که پدر نداشته باشه ومادره هم دلش نیاد سرش داد بکشه همینه دیگه . اما از خودم بگم که با سینه های درشت سایز و کون بر جسته ویه اندام هوس انگیز همین طور دارم اسراف میشم ونمی دونم چیکار کنم . با این حال از این که بخوام خلاف کنم و یه جوری به کوس و کون خودم حال بدم خوشم نمیومد .  من و کامبیز از همون بچگی با هم ندار بودیم و من و اون حتی با هم حموم می کردیم و پشت همو لیف و کیسه می کشیدیم و با این حال احترام همدیگه و اون تابوی مادر و فرزندی رو رعایت می کردیم . اما از وقتی که بالغ شده بود با یه حالت وحرکتهای خاصی به بدنم دست می کشید . بدم نمیومد ولی دوست نداشتم پسرم اینقدر هیز باشه واز این می ترسیدم که یک دختر بد عنق گیرش بیفته که کار دستش بده . یواش یواش داشتم به نیم قرن زندگیم می رسیدم واز جوونیم چیزی نفهمیده بودم . یه روز ازم یه چیز عجیب و غریب در خواست کرد بهم گفت وقتی که دوستاش میان خونه مون یه خورده سکسی تر بگردم و روسری سرم نذارم و لباسای تنگ و چسبون بپوشم .. راستش از این که اون این قدر سر خورده باشه که با این کار ها بخواد تو دل دوستاش جاکنه حرصم می گرفت ولی چون عاشقش بودم حرفشو گوش کردم . از شما چه پنهون از این که نوجوونای حریص به یکی که سه  برابرسنشون سن داشته باشه توجه کنن بدم نمیومد . واسه همین وقتی که از اونا پذیرایی می کردم و پشت به اونا وسوی آشپز خونه حرکت می کردم با یه تکونی که به کونم می دادم و با یه عشوه خاصی همه اونا رو به وجد می آوردم . بازوهای لختمو تو دیدشون قرار می دادم . از نگاهشون این طور بر میومد که حسابی اونا رو سر حالشون آورده وبد جوری هوس گاییدن منو دارن ولی مگه من به هر کسی باج بده بودم . هر چند بعد از رفتن اونا وقتی که رفتم  دستشویی و نشستم ترشحات و لک های سفید هوس بود که ازم خارج می شد و دلم می خواست یه کیری باشه که بره ته کوسم و اونا رو بکشه بیرون وبا لذت اونا رو خارج کنه . هم خودش لذت ببره هم به من لذت بده . کار آقا کامبیز ما دیگه از این بهتر نمی شد . ولی حس کردم رفتار دوستای پسرم با اون خیلی بهتر شده . اینو هم بگم که من حداقل ده سال کمتر از سنم نشون می دادم ولی عزرائیل که بخواد بیاد دیگه به این چیزا کاری نداره .. یه روز گرم تابستون بود وواسه خودم و اون می خواستم برم خرید .. دیدم ازم میخواد که وقتی میریم بیرون زیر مانتوم چیزی نپوشم و سکس سکس بگردم -پسر دیوونه شدی همه تو این فکرن که چطور از ناموسشون محافظت کنن تو داری این جوری بی غیرت بازی در میاری . مخت تاب گرفته . دیدم ازم دلخور شد و سگرمه هاش رفت تو هم  .مجبور شدم کوتاه بیام . واسه کامی کفش و تی شرت و یه جین خریدم وواسه خودمم رفتم یه بلوز بگیرم . مغازه خلوت بود و منم می خواستم برم اتاقک پرووببینم این بلوز اندازه ام هست یا نه .دگمه های مانتومو باز کرده و بی آن که حواسم باشه تا نزدیکای آخرش رفتم . دیدم فروشنده مرد با چه حرص و ولعی داره به بدنم نگاه می کنه . هیجان زده شد . زل زده بود به سینه های درشتم و به کوسم . جالب اینجا بود تازه وقتی یادم اومده بود که اون زیر لخت لختم که می خواستم دستمو از آستین در بیارم . کامبیز داشت کیف می کرد و من از خجالت داشتم آب می شدم . فوری دگمه ها رو بستم وبه اتاقک پروو هم نرفتم .  هر چی فروشنده صدام زد خواهر مغازه مال خودتونه هرچی می خواین بردارین بازم تشریف بیارین . فرار را بر قرار ترجیح دادم -مامان اگه بدونی چقدر با حال شده بودی .. می خواستم بگم ما رو کوس گیر آوردی گفتم ولش بچه پررو میشه . می دونستم این کرم و مرض های کامبیز از کجا آب میخوره . رفته بودم یر وقت کامپیوترش  ومتوجه شده بودم که رفته تو سایت امیر سکسی وداستانهای سکس با مامان اونو این قدر پررو کرده ولی نمی دونم چرا به من گرایش نداشت وهمش دوست داشت دیگران منو ببینند و کیف کنند . تازگیها متوجه بودم که جلق هم می زنه . البته در یه حدی بهم توجه داشت . یه بار که داشت پشتمو لیف می زد و من کف حموم دراز کشیده بودم از تصویر ضعیف وسایه های تنش رو کاشی روبروم فهمیدم که داره جلق می زنه . کونمو می دید و جق می زد ولی اون نجابت و متانت خودشو حفظ کرد و پرروتر نشد تا این حد که دیگه مجاز بود و نمی شد گیرش داد ولی جلق زدن واسش خوب نبود عروسی  دختر برادر شوهرم بود وچون خونه شون کوچیک بود قرار بود مجلسو تو خونه ما برگزار کنند و چند روز قبلش سه تا کارگر مرد رو فرستادند تا خونه رو تمیز کنند منم واسه این که بعضی قسمتهای خونه رو دوست نداشتم بدم به دم کارگر ترجیح دادم نظافت اون قسمتها رو خودم عهده دارشم . هر چند لزومی هم نداشت و کامبیز هم قرار شد بهم کمک کنه -مامان میشه ازت یه خواهشی بکنم ;/;تابستونه و هوا گرمه اگه میشه یه خورده سکسی بگردی بد نیست -پسر یادت رفت تو مغازه مردم آبرومونو بردی ;/;-مامان جونم عوضش خیلی حال داد … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها