داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

تابو (۲)

لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

اون شب من خوابم نمیومد و با شیوا تا دیر وقت نشستیم و صحبت کردیم از همه چیز و بیشتر صحبتمون درباره سکس و دوست پسرهای شیوا بود که شیوا بهم گفت مامان تو چرا دیگه دوست پسر نمیگیری گفتم شیوا جون اولا شما بزرگ شدین و من خجالت میکشم دوما دوست پسر داشتن که فقط دردسره و من خجالت میکشم کسی رو بیارم خونه که شیوا گفت مامان خوشگلم تودوست پسر رو پیدا کن من هواتو دارم گفتم شیوا چی میگی گفت مامان حالتو بکن این حرفها قدیمییه چند روزی گذشت و من هر روز سکسی تر و پر رو تر میشدم و روزی میشد که چند بار با دیلدو(کیر مصنوعی )خود ارضایی میکردم تا اینکه شروین گفت که از طرف شرکتش میبایست برای 2 روز به ماموریت بره .
از شنیدن اینکه شروین میره کمی ناراحت شدم ولی از طرفی موقعیتو مناسب دیدم واسه یه سکس توپ از اینرو یه مقدار فکر کردم و بهترین کار رو از سوزی کمک گرفتن دیدم بهش زنگ زدم و شماره اون پسره(دنی) رو گرفتم و برای شب باهاش قرار گذاشتمفقط میموند شیوارو در جریان بزارم ولی روم نمیشد بهش زنگ بزنم بالاخره یه اس ام اس برای شیوا نوشتم وجریانه شبو بهش گفتم شیوا هم در جوابم نوشت ایول پس امشب سکس داریم من تعجب کردم و براش نوشتم بتو چه که شیوا نوشت مامان مگه ما دل نداریم حالا غروب میام صحبت میکنیم من کارهامو کردم دوش گرفتم و یه مینی ژوپ کوتاه با یه تاپ بدن نما پوشیدم شیوا از سر کار برگشت گفت مامان چقدر خوشکل شدی این شاه داماد خوشبت کیه ؟ و رفت حموم و لباس پوشید اومد طبقه پایین که دیدم یه دامن کوتاه جین که لپهای کونش از هر طرف بیرون زده بود با یه بولیز قرمز رنگ پوشیده نشستیم یه قهوه خوردیم که زنگ خونه رو زدن ودنی که یه پسر 30 ساله بود اومد با من سلام گرمی کرد و شیوارو معرفی کردم یه نیم ساعتی نشستیم ابجو خوردیم و چرت وپرت گفتیم و شیوا هم مثل همیشه عشوه میریخت و به من به فارسی میگفت مامان اونجاش چند سانته و شوخی میکرد به شیوا گفتم بسه دیگه بلند شو برو اتاقت شیوا گفت یعنی من نیام گفتم شیوا زشته گفت کجاش زشته این که از خداشه من که دیدم شیوا ول کن نیست دست دنیرو گرفتم و از پله ها رفتیم بالا وبه شیوا گفتم بزار بریم بالا اگه شد بتو هم میگم بیای ا شیوا حرفی نزد و ما وارد اتاق شدیم و من درو باز گذاشتم و سربسته به دنی گفتم که شاید شیوا هم بیاد و از چشمهای دنی خوشحالیرو دیدم چون از وقتی وارد خونه شده بود چشم از شیوا بر نمیداشت خلاصه دنی لخت شد و دامن منو داد بالا و افتاد به جون کسم و شروع به لیسیدن کرد کم کم اخ واوخ من در اومده بود که دیدم شیوا جلوی در ایستاده و داره میخنده من بروی خودم نیاوردم تا خجالت نکشه و بیاد رو تخت شیوا هم پس از چند ثانیه نگاه کردن اومد رو تخت و نشست دنی که شیوارو دید گفت هیچی از مامانت کم نداری فرشته و بلند شد و بولیز شیوارو در اورد و سینه های خوشکلشو تو دست گرفت و شروع به لب گرفتن کرد من لباسهامو کامل کندم به بقل خوابیدم و کیر دنیرو گذاشتم تو دهنم شیوا هم ایستاد دامنشو در اورد و کسشو گذاشت جلوی دهن دنی دیگه خجالتها ریخته بود و منو دخترم مثل دو غریبه مشغول سکس بودیم دنی دراز کشید و من با کسم نشستم رو کیرش که البته زیاد بزرگ نبود (حدود 16 سانت) و شیوا هم کونشو گذاشت رو دهن دنی هر دو با صدای بلند اخ و اوخ میکردیم و لذتی که نمیتونم وصفش بکنم رو تجربه من با اینکه بارها شیوارو لخت دیده بودم ولی اینبار هیکل و کسش چیز دیگه ای بود بقدری کسش کوچیک و تنگ بود که پیش خودم فکر کردم اگه این کیر بره تو کسش لابد میمیره خلاصه نوبت شیوا شد که بده و من خودمو کنار کشیدم و دنی شیوارو خوابوند و افتاد روش و کیرشو کرد تو کسش که شیوا هوارش خونه رو گرفت و من با سرو صدای شیوا بیشتر حشری میشدم یه بار دیگه جاهامونو عوض کردیم و نوبت من شد که کس بدم و شیوا اینبار نگاه میکرد تا اینکه دنی کیرشو در اورد و ابشو خالی کرد رو سینه های شیوا یه مدت کنار هم دراز کشیدیم و حرف زدیم بد دنی بلند شد و لباس پوشید و رفت وقتی دنی رفت من برگشتم اتاق دیدم شیوا میخنده گفتم چرا میخندی بیحیا گفت مامان اینجوریشو نکرده بودم که من هم خندم گرفت و با هم رفتیم حموم و اونشب کلی در مورد اونروز و سکس و علایق سکسیمون صحبت کردیم که من گفتم:
من: شیوا فکرشو بکن یه بار شروین میومد چی میشد مارو با هم میدید
شیوا: با (کمال خونسردی و خنده) فکر میکنی چی میشد احتمالا هر سه مارو میکرد
من کلی از این جوابش تعجب کردم گفتم:
یعنی میومد حاضر بودی باهاش سکس کنی
شیوا: اولا اگه میومد معلوم نبود چه بلایی سر ما بیاره دوما وقتی منو تو با هم راحتیم با اونم حتما راحت میشیم تازه منو شروین فقط از یه مادریما مامان جون
من که نخواستم خوشحالیمو از این حرف شیوا نشون بدم گفتم: شیوا واقعا تو بیشرفی
شیوا: بابا شوخی میکنم
شیوا: مامان من همیشه دوست داشتم سه نفری سکس داشته باشم ولی اصلا فکرشو که یه روز باتو نکرده بودم
من: من هم اصلا فکرشو نکرده بودم ولی جالب بود
شیوا : اره ولی دنی زود ارضا شد من که ارضا نشدم تو شدی مامان
من: نه شیوا من دیر ارضا میشم و خیلی وقتها از این که ارضا نمیشم عصابم بدتر خراب میشه
شیوا : ولی خوبه که ادم تجربه های مختلف داشته باشه بنظر من یه دختر یا پسر قبل ازدواج هر کاری که دوست داره باید انجام بده
من: شیوا من باهات موافقم ولی زیادشم میشه جنده بودن
شیوا : مامان من که نگفتم هر روز با یه نفر منظورم شیوه های مختلف بود
. اونشب گذشت و بد از اون هم یباره دیگه که شروین نبود منو شیوا با دنی سکس کردیم ولی کلا فکر و ذهنم سکس با شروین و کیر شروین بود من به حرکاتم ادامه میدادم و پیش شروین هر کاری میتونستم انجام میدادم شیوا هم از قبل بیشتر سکسی تر و راحت تر پیش شروین میگشت حتی یه بار یادمه یه روز تعطیل که ماها برای شنا اومده بود شیوا یه مایو خیلی تنگ پوشیده بود که نصف سینه هاش بیرون بودند اون روز کلی هم با شروین تو اب شوخی کرد و خودشو به بهنه های مختلف به شروین چسبوند.
یک هفته گذشت و یه شنبه شب تعطیل که ماها اومده بود خونه ما و شیوا هم با دوستانش دیسکو رفته بود به شروین پیشنهاد کردم که اگه میخواد ماها شب بمونه شروین هم با خوشحالی گفت باشه و ماها هم که مشکلی بابت موندن نداشت پذیرفت که بمونه اون شب تا ساعت 12 نشستیم مشروب خوردیم و ورق بازی کردیم من که یه مقدار کمرم درد میکرد شب بخیر گفتم و به اتاقم رفتم وقتی دراز کشیدم از حس اینکه الان شروین با ماها تو اتاقشون چیکار میکنند حشری میشدم اروم پا شدم از اتاقم رفتم بیرون و گوشمو نزدیک اتاق شروین کردم که ببینم چه خبره که صدای خاصی نشنیدم به اتاقم برگشتم و از اینکه خبری نبود حالم گرفت و خواب از سرم پرید بلند شدم و تصمیم گرفتم برم وان حموم رو پر کنم و توی اب گرم دراز بکشم رفتم شیر وان روباز کردم برگشتم لخت شدم و رفتم حموم چراغو کم نور کردم و دراز کشیدم چشمامو بسته بودم و تو فکرهای خودم بودم که یهو در حموم باز شد و شروین یه حوله بدست و با یه شرت وارد شد منو که دید انگار جن دیده رنگش مثل گچ سفید شد گفت:
شروین: مامان ترسیدم صدایی نبود فکر کردم کسی نیست نمیدونستم حمومی
من شروین جان کمرم درد میکرد و خوابم نمیومد گفتم بیام تو وان اب گرم دراز بکشم
شروین: پس میرم بیرون بد میام
من: نه شروین جان تو دوش بگیر من کاری ندارم
شروین حرفی نزد و رفت پشت پرده و دوشو باز کرد من هم فقط حواسم به این بود که میتونم یه چیزی ببینم یا نه که شروین گفت:
شروین: مامان کمرت خیلی درد میکنه میخوای ماساژ بدم
من: از خدا خواسته گفتم اره شروین جان بد گفتم در حمام رو ببند یه بار ماها نیاد بد میشه
شروین: اون خوابه خوابه
اومد کنار وان من یه مقدار برگشتم کمرمو دادم طرفش و شروین نشست رو لبه وان و شروع کرد کمرمو مالیدن یه مقدار که گذشت گفتم بیا تو وان اینطوری سخته کمرت درد میگیره و شروین هم که معلوم بوداز خداشه از پشت من اومد تو اب و نشست تو وان من یه مقدار خودمو دادم عقب ونشستم وسط پاهای شروین و به فاصله 10 سانت از شروین فاصله گرفتم شروین اروم کمرمو میمالید که من گفتم :
من:شاه پسر بهت خوش گذشت
شروین : کجا مامان
من: با ماها تو اتاقت
شروین خندید جوابی نداد
من: از سرو صداتون که مشخص بود خوش گذشته
شروین : جدی میگی مامان صدا میومد
من: اره صداتون خونه رو برداشته بود
شروین :شوخی میکنی مامان
من: مگه عیبی داره خجالت کشیدی
شروین : اخه خیلی اروم بودیم
من: اشکالی نداره من عمدا گفتم ماها بمونه که با هم راحت باشین من که میدونم ماها تو خونه دانشجوییش معذبه
شروین حرفی نمیزد وشروع کرد کمرمو به ارومی ماساژ داد یه ان احساس کردم یه چیزی میخوره به کمرم اول فکر کردم دست شروینه ولی بار دوم فهمیدم کیرشه که از رو شرت میماله باورم نمیشد که همچین اتفاقی افتاده بود پس از روزها فکر کردن و ارزوی کیرشو کشیدن الان کیربزرگش رو کمرم بود خواستم بیشتر شهوتیش کنم پاهامو باز کردم کاملا چسبوندم به پاهاش و یه مقدار خودمو دادم عقب که احساس کردم کیر کلفتش کاملا رو کمرمه بد از یه مقدار مالیدنه کمرم گفتم شروین یه کم پایینتر رو ماساژ بده ویه مقدار نیم خیز شدم که کونم بالاتر اومد شروین دستشو گذاشت رو کمرم و اروم ماساژ میداد گفتم خوبه همینطوری ادامه بده و با یه صدای شهوتی اروم اه میکشیدم و هر از چند گاهی پاهامو به پاهاش میمالیدم اضطراب اولیم ریخته بود وحس خوبی داشتم کم کم شروین دستشو اورد رو خط کونم و همزمان کون و کمرمو میمالید احساس کردم که شروین هم خجالتش ریخته وهم جرات پیدا کرده گفتم:
من: میخوای شورتتو در بیارراحت باشی
شروین:مامان اشکالی نداره
من:نه عزیزم از من خجالت نکش و راحت باش
شروین هم که انگار منتظر همچین پیشنهادی بود گفت: باشه ولی مامان یه بار شیوا نیاد؟
من: مگه ساعت چنده
شروین: فکر میکنم 12.5 باشه
من: شیوا زودتر از ساعت 2-3 نمیاد ولی بزار یه نگاهی بکنم
جلوی شروین از وان اومدم بیرون و رفتم در حمام رو باز کردم رفتم یه نگاهی بیرون انداختم یه سر به اتاق شیوا انداختم و یه سری هم به اتاق شروین زدم که دیدم ماها لخت رو تخت خوابیده خیالم راحت شد برگشتم حموم درو از پشت بستم که دیدم شروین ذل زده به سینه و کسم منم بروی خودم نیاوردم و گفتم شیوا نیومده استفی هم خوابیده و رفتم داخل وان شدم و دیدم شروین شورتشو در اورده و کیر نیمه شقش تو اب ولو شده بروی خودم نیاوردم و نشستم تو اب و مثل دفه قبل پشت کردم به شروین و نشستم وسط پاهاش شروین دستشو گذاشت رو کمرم و شروع به مالیدن کرد و لی اینبار موقع مالیدن کمرم هر از چند گاهی کیرشو که به خط کونم مالیده میشد احساس میکردم و شهوتی میشدم دوست داشتم چنگ بزنم بکنم تو دهنم ولی نمیتونستم و ناخوداگاه عقب نشینی میکردم و از طرفی وجود ماها و یا اومدن شیوا مضطربم میکرد و از طرفی دوست داشتم این رابطه زود تموم نشه و بازی که شروع کرده بودم ادامه داشته باشه از اینرو گفتم شروین جان بسه بلند شو دوش بگیر برو
شروین بلند شد و از وان بیرون رفت و رفت زیر دوش و مشغول شد ومن هم نگاه از شروین و کیر شق شدش که عمدا هر از چندگاهی برمیگشت بر نمیداشتم شروین کارش تموم شد و شیر ابو بست حولشو پیچید دورش و خواست از حموم بره بیرون با خنده گفتم شروین جان میری اتاقت ایندفعه ارومتر همه خوابند که شروین هم خندش گرفت گفت چشم مامان هواسم هست .
من هم بلند شدم دوش گرفتم و از در دیگه حموم که به اتاقم باز میشد وارد اتاق شدم که یه ان صدای اخی شنیدم ساکت شدم چراغ اتاقو خاموش کردم و گوشمو گذاشتم رو در و شنیدم تحمل نکردم و در اتاقو اروم باز کردم و وارد راهرو شدم یه نگاهی به اتاق شیوا که درش باز بود انداختم که دیدم هنوز نیومده و نزدیک اتاق شروین که ته راهرو بود شدم که دیدم در اتاقش یه 5 سانتی بازه و صدای اه کشیدن ماها میاد چند بار تصمیم گرفتم که در اتاقو بیشتر باز کنم ولی ترسیدم صدا بکنه و متوجه بشن از اینرو اروم پشت در ایستادم و گوش میکردم ماها که معلوم بود خودشو کنترل میکنه با صدای خفیف فقط اخ و اوخ میکرد و میگفت اروم اروم وحشی من که لخت ایستاده بودم و از فکر اینکه شروین کیرشو تو کس ماها کرده حشری میشدم ولی کاری از دستم بر نمیومد تو همون حین بودم که صدای ماشین شنیدم و فهمیدم شیوا اومده سریع بطرف اتاقم برگشتم و وارد اتاقم میشدم که سایه شروینو دیدم که پشت در اتاقش یه مکثی کرد و در اتاقو بست برگشتم تو تختم دراز کشیدم و فکر اینکه ایا شروین فهمیده که من اونجا بودم مشغولم کرد و پیش خودم فکر میکردم حتما شروین عمدا در اتاقشو باز گذاشته و نفهمیدم که کی خوابم برد.

ادامه…

نوشته:‌ مینو

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها