داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

ارکیده مشکی🥀🖤 (شعر)

سلام به تمامی خوانندگان عزیز
این اولین مطلبی هست که منتشر میکنم
اگر که پیشنهاد یا انتقادی داشتید حتما نظر بدید
پینوشت : این نوشته دارای موضوع اس امی است و شاید مورد علاقه همه افراد نباشد 🔴

لحظه‌ی زیبای تنبیه است
کمی ترس و کمی انکار
و داخل آمدش ناگه
قدم ها میشدند تکرار
نفس یخ بسته در سینه
و لرز این بدن هر بار
چه زیبا میشود صحنه
چه یکباره و چه صد بار
ناگه خم شدش بر او
و سر را بر زمین بگذاشت
صندای خنده‌اش دارد
نشان از قدرتش این بار
و یکباره یکی دستش
شدش شلاق و دیگر هیچ
سکوتِ حاکم صحنه
و لرز هر یکی اندام
همان لحظه ،
نفس را برده در سینه
که آمد یکدفه ضربه
و آوا آمدش اول ؛
و گفتم مرسی ای بانو
دوباره جسمِ چرمی را
به اوج آسمان پیمود و
ناگه آمدش ناله
یکی دوم یکی سوم
هزاران و هزاران بار
و تکرارش چه جذاب است
به روی این بدن هر بار
نشانی سرخ ، جا مانده
همان لحظه ،
در اوج بغض و درد و اشک
ز زلفانم بلندم کرد
و آنگه دست پر مهرش
شدش مرحم به روی سر
و شلاقش جلو آورد
اجازه باز صادر شد
و بوسه های پی در پی
به روی ترکه چرمی
فرود آمد ،
و این تکرار بی پایانِ یک عشق است
که مهرش ، هم به دل آمد
و هم در قالب ارکیده مشکی
و شاید لاله‌ی قرمز
به دست او چه زیبا شد
همی این جسمِ بی ارزش
شدش بوم هنرمندی
به خشم و غضب آن بانوی بی تکرار
پس از ده بوسه دیگر
سرم را بر عقب گرداند
و شلاقِ سیاهش را
به خاموشیِ کنجی
از اتاق انداخت
و لذت بارِ دیگر تاخت
به رقص دست او بر روی این گونه
ابهت را نشان میداد‌
به مِهر و گَه کمی اجبار
در این لحظه ؛
که عادت کرده ام بر این نوازش ها ؛
دستش ترکه گشت ناگاه
و روی صورتم بنشست
دوباره و دوباره پشت هم
ناز نوازش ها ،
به ضرب سیلی چرخیدند
به روی گونه های سرخ این برده
مرتب پشتِ هم تحقیر و سیلی های زیبایش
به گوش و گونه‌ام میخورد
پس از چندی دقایق بعد
که چشمانم کمی از ضربه ها تر بود
و روی صورتم سرخی نمایان بود
ناگه ، برداشت دست از روی این چهره
و برق چشم او از لذتش ، من را پریشان کرد
یک دریای آرام شد پس از شبهای طوفانی
و موج دست او بر روی این سرخی
به اشک و خنده‌ام افزود ؛
و دستش بر لبانِ سرخ من بُگذاشت
به روی زخم ها ، گرداند انگشتان
و بغضم ناگهان بشکست
سیلابی زِ چشمان همین اسلیوِ بی‌ ارزش
روان شد باز ؛
و ناگه در پس آغوش بانو من شدم نالان
و او برخاست ، با یک جعبه باز آمد
مرا خواباند ، بر روی زمین سرد
و حالا ، نوبت مرهم شدش آغاز
به آرامی نوازش کرد ، زخمانم
کمی رگهای خون ، قرمز
کبودی های بسیارش
و درمان را نمود آغاز
بر این حیوانکِ بیچاره سرگردان
و با لبخند و یک بوسه
به روی سرخیِ لبهای بی‌جانم
در این لحظه ، پس از این لذتِ بسیار ؛
خاموشی نمایان شد ؛
میانِ میله‌های طوسیِ زندان

از شما بابت خواندن این مطلب و ارسال نظرات ، انتقاد ها و پیشنهادهاتون ممنونم🌹🌹

نوشته: 𝒅𝒆𝒂𝒅 𝒈𝒆𝒏𝒆𝒓𝒂𝒍 🎼

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها