داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

ارزشش رو نداشت

اولین باری بود که دست میکشیدم رو زنی غیر زن خودمه البته با شهوت.
نمیدونم واسه بقیه چطوری بود ولی من تمام بدنم مومو میشد و از استرس میلرزیدم. از یه طرف شهوت زیاد فقط برام اون لحظه رو نشونم میداد و از طرفی میدونستم هر چیزی یه نقطه ی شروعی داره مطمئنن بعد از یه بار، دو بار و سه باری هست. و نمیخواستم خیانت کنم. بیشتر از شریک زندگیم به خودم به عقایدم. الان وقتی به اون لحظه ها فک میکنم نه راهی واسه برگشتم هست و نه دلیل و انگیزه ای برای ادامه…
این داستان بیشتر جنبه عبرتی داره تا شهوتی. گفتم که عزیزانی دنبال مورد دیگه ای هستن وقتشون گرفته نشه.
با آلیس دختری که داخل هم دورم بود صمیمی شدم و ازم توی درس ها کمک می‌گرفت. ( البته کلاس دوره ی آموزشی بود)
یه روز تا نصف روز کلاس بودیم بعدش گفتن دبیر نداریم کلاس واسه عصر کنسله . نمیدونم کدوم بی ناموسی انداخت دهنم واسه ظهر باهم بریم بیرون غذا بخوریم، دو سه تا از دوستام پایه بودن، یکیشونم آلیس بود.
بعد غذا همه رفتن و من مونم آلیس که وسیله نداشت، با ماشین رسوندمش خونش تعارف کرد بیا بالا، یه سوئیت مشترک با یه دختری دیگه داشت که اونم می‌شناختم باهم زندگی میکردن. بعد یکمی مکث (پیش خودم فکر کردم من و این دختره تنها… ) رفتیم بالا بعد یه پذیرایی نشستم پای تلویزیون.
ساعت تقریبا ۳ عصر بود همون جوری که رو مبل بودم یه خورده لم دادم، احساس کردم چقد می‌چسبه بخوابم. گفت چته میخوای بخوابی؟
گفتم خستم، گفت میخوای ماساژت بدم، گفتم بدم نمیاد، خیلی سریع اتفاق افتاد. وقتی اومد خیلی نزدیک شد حس کردم چقد این سری لمس شدنم فرق داره، توی همین حال و هوا بودم که دیدم آلیس یه جوری نگام میکنم، لباش رو آورد نزدیک منم اصلا ممانعت نکردم.
ضربان قلبم رفته بودن بالا همزمانی که لب هامو می‌خورد و یه احساس کردم دستش رو کیرمه، بله.
همش داشت اتفاق می افتاد، نمیتونستم معادله ی اینو واسه خودم حل کنم چرا آخه باید اینطور بشه.
بعد درآوردن کیرم شروع کرد به ساک زدن به پنچ دقه نرسید که آبم در اومد.
تنها چیزی که لذتش تا هنوزم برام تازگی داره همین بود. ساک زدنش عالی بود.
آبه که ریخت، تازه مغزم شروع کرد به کار کردن؛ داری چه غلطی میکنی تو که از همه چیز زندگیت رازی، این چکاریه؟
توی همین حین آلیس پاشد دو دقه بعدش با نوشیدنی اومد، عسل رو داخل آب گرم حل کرده بود.
لباساشو یکی یکی با عشوه جلوم درآورد، دیدم کیرم داره بازم شق میکنه،
به پشت خوابید گفت این بار نوبت توهه،
هم برام جذاب و شهوتی بود و هم یه جور تابو که داشت میشکست.
کسش روبروم بود.
بدن سفید ولی به ماتحتش که می‌رسید تیره شده بود، سینه های بزرگ. یه خورده مو و بوی کُسی که چندش ناک بود. نمیدونم واسه بقیه چطوری که اونهمه این رو با ولع میخورن، واسه ولی من جالب نبود، شایدم واسه این که قبلش ارضا شده بودم. گفتم میتونم با دست تحریکت کنم؟
گفت: اسکل بخورش…

چشتون روز بد نبینه بعد سه چهار دقه دیگه نمیتونستم.
شروع کردم به کیرم ور رفتن رو کسش که گفت بکن داخل، اینجا همه اکثرا بازن، یعنی همون ۱۵، ۱۶ سالگی با دوست پسرای دوران مدرسشون اوپن میشن.
این یکی اوپن نبود کلا فراق بود، نمیدونم چند دقه گذشت ولی عرقم دراومده بود، تنها چیزی که واسه ادامه دادن سوقم میداد صدا و ناله هاش بود که خیلی شهوتیم میکرد.
اصلا قابل مقایسه با همسر خودم نبود، بگذریم.
گفتم میخوای از پشت امتحان کنم؟ یه مکسی کردو گفت باید حسش رو برام بیدار کنی. دست بردم رو کونش یه خورده چسب ناک بود فک کردم آب کسشه که پایین رفته، بله دقیقا این کونیا با دستمال خودشونو تمیز میکنن. گفتم بیخیال همینجا خوبه، همین چند بار بالا پایین کردن رو کونش کافی بود که اون دیگه ول‌کن نباشه،
زیاد وارد جزئيات نشیم واسه هر دومون بهتره. هم خواننده هم من.
توی حالت داگی با یخورده ژل رفت داخل، تنها جایی که حس میکردم تو کونشه همون دم ورودی بود که تنگ بود، از ورودی که می‌گذشته فک میکردم توی هوای آزاده. بگذریم…
بعد ارضا شدنم تو کونش، سریع اومدم خودمو شستم. آلیس هم موقع سکس چند بار ارضا شده بود و حال بلند شدن نداشت با دستمال خودشو تمیز کردو همون جا درازکشید. باهاش بای کردم و آمدم منزل همسرم منتظرم بود تا تو چشاش نگاه کردم یه خیلی دفعه خیلی خجالت کشیدم. توی راه که داشتم می اومدم نمیدونستم پیش خودم چطوری این کثافت کاری رو جمع کنم. باید از وقتی این داستان و خیانت ها رو داخل کانال های مختلف میخوندم، فک اینو که یه روزی هم شاید خود تو باشی که می نویسی و نمی فهمی چکار کردی میبودم.
البته تا قبل این ماجرا تابوی من همین کانال و سایت های سکسی بود. ولی وقتی اینو هم شکستم رفتم ته خط.
وقتی میگه بعد هر اولی، دومی و چندمی هست عین حقیقته…
بعد چند ماه همسرم فهمیده که دارم چه کثافت کاری بالا میارم البته دیگه خیلی تابلو شده بود،
… ازم جا شد و چند وقت بعدش با یکی دیگه ازدواج کرد.
از این حقیقت دقیقا ۳ سال و ۹ ماه میگذره…
هرچند در امتداد روز خوشحال باشم ولی وقتی آخر شب توی تخت پیشم نیست که دستمو بزارم زیر سرش دنیا برام تکراره.
ممنون که وقت گذاشین و خوندین امیدوارم ارزشش رو براتون داشته بوده باشه.

نوشته: فرزاد

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها