شماره جنده…توشه آخرت!

چند سال پیش پسر بقال محل قوت کرد بابام مارو برد مجلس ختمش . آخوندی که کرایه کرده بودن بیاد بالای منبر عرعر کنه جایی گیر کرده بود مداح هم حاضر نشد بیشتر بمونه گفت جای دیگه قول دادم و رفت. آخونده که نیومده بود باباشم حال خوشی نداشت عموی طرف هم کاسب محلمون بود (همون اطوشوئی کذایی) منو میشناخت گفت این همه کتاب خوندی برو دو تا حرف خوب بزن تا آخونده برسه از خوبیای دوستت بگو! که البته منظورش کاملا چیز دیگه ای بود!! حالا من در طول زندگیم کلا فقط دوبار با اون مرحوم حرف زده بودم اونم ازش شماره جنده خریده بودم!! دفعه دوم موقع پول دادن باباش اینا سر رسیدن گفتن قرض کرده بودی؟ گفتم نه! پسر شما تو کار خیره ما هم اینجوری تو حس خوبش شریک میشیم! یارو عین خر که بهش تیتاپ میدن کیف کرد!! حالا اصل جریان این بود که یه خونه بود تو سلسبیل این برای خالش مشتری جور میکرد ، اون دفعه هم داشت با موتور مشتری میبرد اونجا که تصادف کرد ترکید! خانواده اش هم که نمیدونستن داستان چیه ختم گرفتن تو محل. منظور عموش این بود که برو از کارهای خیرش بگو منم رفتم بالا منبر شروع کردم که بله!! ایشون در زمان حیاتش اصلا دلش نمیخواست کسی بفهمه!! ( احتمالا بعد مرگشم دلش نمیخواست!!) ولی یه خانومی هست چند تا دخترو به سرپرستی گرفته و باهاش زندگی میکنن . این آقا اینقدر آدم با معرفتی بود که هم خودش بهشون کمک مالی میکرد هم همه دوستاشو تشویق میکرد پولای عیدیهاشون رو بدن بهشون!!! که البته دروغم نگفتم چون همش آویزون بود پول منم بدین بریم کس!! با موتور ملتو میبرد میاورد اونام پولشو میدادن!! گفتم شنیدم نه تنها جوونای محل بلکه چند تا از بزرگای این محله رو هم قانع کرده کمک مالی کنن!! البته واقعیت این بود که طرف شغل نداشت یه جقول بیست ساله بود با یه موتور وسپا! حال کار کردن نداشت ولی هر روز دلش کس میخواست اما چون قیافش عین کبریت سوخته بود کسی محلش نمیزاشت اینم بچه محلا رو با حرف زدن از کسو کون زنای اونجا تحریک جنسی میکرد که سیخ کنن اینو ببرن کس!! ولی من جوری تو مجلسش جرف زدم که همه فکر کردن موسسه محک رو این تاسیس کرده!! باباش طاقت نیاورد زد زیر گریه ، ادامه دادم فلانی با هر کسی نمیگشت ( آخه همه حاضر نبودن پول اینم بدن!!) فقط با ادمهایی که برای اینجور کارا دست به جیب بودن ولی هرگز نمیزاشتن کسی بفهمه!! حتی چند بار موتورشو گرو گذاشت پول دستی گرفت از بچه های محل که به اونا برسونه اینقدر حامی بود!! اهالی محل که فکر میکردن دارم ازش تعریف میکنم داشتن شاخ در میاوردن ( خانوادش دیگه داشتن زار میزدن!) ولی چند تا از بچه محلا که در جریان بودن خندشون گرفته بود ریز ریز میخندیدن بعدش نتونستم جلو خودمو بگیرم یهو کسشعر فوران کرد گفتم اصلا از قدیم هم گفتن کبوتر با کبوتر باز با باز کس خوار کلاغ! یه لحظه همه سرا اومد بالا همه زل زدن بهم! دیدم الانه که خانواده طرف منم باهاش دفن کنن!! سریع ادامه دادم پسر خیلی با مزه ایم بود!! اینا رو اون همیشه میگفت مارو میخندوند! جاش خالیه! مطمئنم همه بچه محلا نبودنشو حسابی حس میکنن!! (البته با پایین تنشون!!) دستمو گذاشتم رو صورتم گفتم شرمنده بیشتر از این نمیتونم تحمل کنم بلند گو رو زدم کنار اومدم پایین رفتم گوشه حیاط مسجد اینقدر خندیدم فکم درد گرفت!! موقع خداحافظی جلو در مسجد باباش آنچنان تشکری از پدرم کرد که خامنه ای از روح خمینی نکرده!! خلاصه از اونجا که اصولا وجود من خیره اگر واسه مجلس ختمتون سخنرانی چیزی لازم دارین در خدمتم!!

دکمه بازگشت به بالا