کردن خواهرم زینب (۱)
من و خواهر و مادرم باهم زندگی میکنیم
مادرم تو ۱۵ سالگی ازدواج کرد
و با فاصله یک ساله من و خواهرم دنیا اومدیم
پدرم یه پیرمرد پولدار بود که مادرم رو از یه خانواده فقیر دهاتی انتخاب کرده بود
یه جورایی انگار اونو خریده بود نکه زنش باشه بیشتر شبیه دوست دختر تینیجری بود که با ازدواج قانونیکرده بودش
ما ۱۰ سالمون بود که پیرمرد فوت کرد و کلی مال و منال به من و خواهرم رسید
هر سه مون با هم از ایران به دانمارک رفتیم و با بورسیه تحصیلی من و خواهرم اونجا زندگی میکردیم
گرچه مادرم سنی نداشت و توی ۳۷ سالگی زندگیش انگار خواهر ما بود ولی با مردی آشنا نشده بود
هرچقد به شوخی و جدی من و خواهرم بهش میگفتیم دوست پسر بگیره ولی قبول نمی کرد البته به نظرم بلد نبود
داستان من و زینب وقتی اتفاق افتاد که یه سوییت نزدیک کوه گرفتیم توی زمستون رفتیم کوه نوردی
مادرمون با اینکه پایمون بود ولی چون سرما خورد همون روز اول توی سوییت موند ماهم با صحبت کردن با بلد روستای نزدیک کوهی که میی خواستیم برای کوهنوردی بریم
یه راه انتخاب کردیم
وسط راه یه کلبه چوبی بود که تابستون قبل دیده بودیمش
با حساب کتاب خودمون ۵ صبح حرکت می کردیم ۱۰ قله بودیم و تا ۶ عصر برمیگشتیم روستا
هواشناسي حرف خاصی از طوفان و بارس نزده بود
هوا ابری بود ولی نه از جنس ابرهایی بارشی
ولی توی چند روز قبل بارش سنگین برف حسابی کوه رو سفید کرده بود
یه موتوراسکی کرایه کردیم و طبق معمول زینب برای اذیت کردن من نشست جلو و منم ازپشت بهش چسبیده بودم
برای این میگم طبق معمول چون زینب همیشه از عمد خودشو بهم میچسبوند
تا شق کنم و بعد با عشوه و خنده ازم فرار میکرد
منم همیشه سرخ میشدم و خجالت میکشیدم ولی انکار میکردم و مثلا میخواستم عادی جلوش بدم
با اینکه دوست دختر داشتم و ختی دوست پسرم داشتم ولی زینب همیشه منو حشری می کرد
حتی فک کردن بهش
یادمه به دوست دخترم رز داستان خودم و خواهرم رو گفته بودم
رز هم با پوشیدن لباس های زینب منو حشری میکرد
با اینک اونجا هم رابطه خواهر برادری مخصوصا برادر خواهر واقعی نه برادر خواهر خوانده عجیب و قبیح بود ولی ما هر دو تینیجر بودیم
اونم تک دختر
و میگفت اگر برادرم مثله تو سکسی بود خودم بهش میدادم
شاید زینب برای همین اینجوری باهات رفتار میکنه
رز قبل سکس از داستان های من و زینب سوال میکرد
و منم تعریف میکردم براش
اینکه تا پارتی میگیریم و مست میکنه میاد با من میرقصه توی کلوبایی که دوتایی مریم و تا کیر شق شدمو حس نکنه ول کن نیست و بعد یهو ازم فاصله میگیره
یا توی خونه وقتی دارم فیلم میبینم میاد دراز میکشه تو بغلم و دستم میندازه روی شکم وسینش
و همونجوری میخوابه
وسطاشم چند بار کونشو عقب حال میده تا مطمئن بشه کیرم شق شده
مثلا یک بار که فیل می دیدم و فیلم هم صحنه های سکسی زیادی داشت
الکی خودشو بخواب زده بود
من تحت تاثیر فیلم و زینب کیرم شق شد و کم کم داشتم خودم زینب رو می کشیدم تو بغلم
زینب خودشو بخواب زده بود
منم میدونستم
هم اینکه کیرم رو از شلوارم در آوردم و گذاشتم لای پاش
که فقط یه شرت و تاپ معمولی تنش بود
پاشد و از بغلم بدون اینکه نگام کنه رفت اتاقش
یا موقع اسب سواری اصرار میکرد که من یادش بدم
می نشست تو بغل من
و انقدر خودش رو تکون میداد تا براش شق کنم بعد میگفت یاد گرفتم
یادمه برای مسافرت توی استخر متل کوچکی بودیم
اخرای شب به اسرار اون رفتیم توی استخر که شنا کنیم
لخت لخت شد و رفت توی استخر
من با شورت رفتم و چندتا شیرجه زدم
با شوق نگاه میکرد بعد می گفت منم میخوام شیرجه بزنم
چون شنا بلد نبود مخالفت میکردم ولی آخر مجبور شدم قبول کنم
چندتا تیوپ نجات گذاشتم نزدیک و بعد گفتم اول باید با پا چندبار بپره
اون میبرید من از پشت بهش نزدیک میشدم و هلش میدادم سمت کنار استخر و یا بهش تیوپارو می دادم
بعد گفت بریم قسمت کم عمق بهم شنا یاد بده
صاحب متل که من و زینب رو دید
گفت مادرتون کجاست گفتیم توی اتاق خوابیده بعد چراغهای استخر رو روشن کرد
هرچیم زینب اصرار کرد لازم نیست ولی پیر مرد گوش نداد و میگفت خطرناکه
بعد یه ربع زینب از استخر بیرون رفت و چراغارو خاموش کرد و برگشت
و گفت زود بیا یادم بده تا پیرمرده نیومده
من با خنده گفتم جنگلی پیرمرد چه ربطی به شنا یاد گرفتن تو داره
زینب جنگلی؟
چرا جنگلی
اشاره به موهای کوسش کردم که نزده بود
خندید گفت دوست دخترم اینجوری دوست داره
من با تعجب گفتم یعنی موهاشم میکنه دهنش
زینب حسابی خندید گفت اره بیشعور
شاید برای چنتا آبجویی که خورده بودم بود
که اینجوری صحبت میکردم
گفتم اخه شما که کیر ندارین همو بکنین
باید بخورند برای هم
یهو حرفی زد که خشک شدم
مث تو و مایکل
مایکل پسری بود که سال اول قبل آشنا شدن با رز هفته ای هفت بار با هم سکس داشتیم و بعد آشنا شدنم با رز باهام کات کرد و حسابی دلش شکست
من با تعجب پرسیدم تو از کجا میدونی
گفت مامانم میدونست
نمیدیدی ما اصن پر اتاقتون رو نمی زدیم
مامان اوایل کلی گریه میکرد و نمیدونست چی بگه بهت
من بردمش چند تا مشاور تا کم کم اروم شد
اوایل هم باور نمیکرد
تا اینکه یبار از توی بالکن اتاق من لختی کنار هم دیده
از شانس گوهت هم تو داشتی کون میدادی و مایکل سوار بود
برعکس دفعه های قبل که بیشتر تو مایکل میکردی
من خشکم زده بود
گفتم
تو هم دیدی؟؟؟
خندید گفت هزار بار و بعد شروع کرد اب ریختن روم
دویدم سمتش یهو انکار ترسید خواست فرار کنه ازپشت گرفتمش
دسشت پیچوندم
انقد که سرش نزدیک اب بود و با فشار بیشتر خودش سرشو می میرد زیر آب
توی این هیری ویری
کون زینب اومد عقب و منم زیر نور کم
داشتم نگاه لپهای کون گرد و خوش فرم خواهرم می کردم
چقدر سفید و خوشکل بود
ناخودآگاه بیشتر پستش پیچوندم همسرش زیر آب رفت هم کونش عقب تر اومد و به کیر نیمه بیدارم خورد
یکم شل کردم دستش رو
و به پشتش چسپوندمش
کیرم خورد به لپای کونش
هلش دادم سمت دیواره استخر
من و رز توی فانتزی خواهر برادری زید میشد که من مثلا بزور اونو خفت کردم
و چسبوندمش به دیوار
بعد حسابی می گاییدمش
زینب خیلی کشدار و با عشوه گفت
پیمان منو اینجوری نکن
بیشتر هلش دادم سمت دیوار ولی فقط باسنش رو داد عقب و بالاتنش و سرش رو زد به دیواره
کیرم که حسابی شق شده بود و رو به بالا به سمت شکمم اومده بود
افتاد بین چاک لپهای کون زینب
و شکم خودم
فرقش با وقتایی که رز رو می کردم دستایی رز بود که به دیوار تکیه میداد
ولی زینب توی همون پوزیشن حتی بهتر بود
شهوت حسابی وجوددمو گرفت بود
با صدای لرزون گفتم پس چجوری بکنمت
اونم بیشتر تاکید کرد
اینجوری نکن
به من چه که کون میدادی به مایکل
تازشم فک کنم مایکل میدونست من نگات میکنم
چون همیشه تا میومدم تو بالکن اون به سمت من نگاه میکرد از توی گوشه پنجره اونجاش که مات نبود
و تا آخرش زل میزد تو چشام
انگار خوشش میومد من ببینمش موقعی که بهت کون میداد
بعدا نیکاه کردم
اگه رو تخت به سمت پنجره داگی میشدم ویکی میومد تو بالکن
تو گوشه بالکن و مینشست جوری که میخواست داخل اتاق ببینه
قشنگ همه چی معلوم بود
گفتم بی حیا چرا انقد اسم کیر و کون رو میاری هعی
بعد گفت من بی حیام یا تو که داری خواهرت میمالی
هیچی نگفتم
هم دوست داشتم همونجا کیرم رو هل میدادم بین روناش و لاپایی میکردمش
هم به خودم میگفتم
ما هردومون مستیم
نمیفهمیم چی میگیم
فردا شاید برخوردمون با این قضیه یجور دیگه باشه
کیرم داشت نبض میزد از شدت شهوت
زینب چشماش رو بسته بود و منتظر بود
انگار دوست داشت این اتفاق بیفته ولی توسط من
جوری که من مقصر باشم
دستش ولی کردم
یکم فاصله گرفتم
سر کیرم رو هل دادم بین کوص و لای پاهاش که زیر اب بود
بعد هر دو دستش رو گرفتم گذاشتم بالی سرش رو لبه استخر
زینب یه اه ریزی از دهنش بیرون اومد
دستاش رو رو لبه گذاشتم
و کف دستام رو از نوک دستاش مالیدم تا رسیدم به پهلوش
کشیدمش عقب تر تو بغلم تا کیرم کامل بین پاهاش قرار گرفت
دستام گذاشتم رو پهلو و شکمش
هلش دادم به سمت سینش
پیرمرد دوباره چراغ رو روشن کرد
انگار شوک بهم وارد شده باشه
یهو خودمو عقب کشیدم
ولی زینب همونجوری موند
تکون نخورد
حتی برنگشت نگاه کنه کیه و چی میگه
پیرمرد هم درست مارو نمیدید
یکم غرولند کرد و رفت
بهش نزدیک شدم
گفتم ابجی خوشگلم
هنوز میخوای شنا یادت بدم
خیلی سکسی گفتم
اهووووم
بیشتر انگار ناله کوصی بود که کیر توش تلمبه میزنه بود تا اره
منم همونجا
زیر نوری که
بدن سفید و نسبتا پرش
با کون گرد
نرم و همزمان سفتش
که مخصوص خودش بود و توی هیچ زنی ندیده بودم
رو نگاه میکردم
کیرم رو تو دستم گرفتم و شروع کردم به جق زدن تا آبم کمتر از یک دقیقه اومد
بعد به زینب گفتم بیا تو قسمت یکم عمیق تر و رو دستم دراز بکش و فعلا پا بزن
زینب برگشت نگام کرد
و بعد همین کار رو کرد بعد پنج دقیقه گفت بسه بریم بخوابیم
یکی دوروز سرد بود باهام بعد دوباره عادی شد
ادامه دارد …
نوشته: ناپلئون