خاطر اولین گی احسان
این یه خاطره واقعیه.
اسم احسانه این داستان مال یک سال پیشه. تازه سربازیم تموم شده بود. من پسر سوم خانواده هستم و دوتا برادر دارم پدر هم فوت شده. بدن سفید بی مویی دارم قدم 170 وزنم 75. من اصلا اهل گی نبودم. ولی به خاطر فیس و بدنم خیلی ها بهم نظر داشتن. چند وقتی بود بعد سربازی با یکی از بچه محلها خیلی دوست شده بودم اون چند سال از من بزرگتر بود. خیلی جاها میرفتیم و این دوستم که اسمش محمد هست همیشه هوای منو داشت. من احساس میکردم خیلی زیادی بهم محبت میکنه و هرجا میرفتیم همیشه حساب میکرد و منو شرمنده میکرد. کم کم باهم شوخی میکردیم و خیلی علاقه داشت که استخر بریم هر موقع میرفتیم یه خورده شنا میکرد و بعد همش منو تماشا میکرد یا میگفت میتونی منو ماساژ بدی منم ازش خوشم می آمد و چیزی نمیگفتم. پیش خودممیگفتم که این خیلی گیره تا منو نکنه ول نمیکنه. خلاصه یه روز داشتیم خونه ما فوتبال میدیدیم دربی. اون طرفدار پرسپولیس بود من استقلال. شرط بستیم که اگه تیم من برد اون شام بخره. قبول کرد و اگه تیم اون برد من براش کیرشو بمالم خیلی راحت قبول کردم میدونی یه جورایی دوسش داشتم و خیلی ساده حرفشو میزد. و منم قبول کردم. زد و تیم اون برد. یهو دیدم خیلی جدی نشست کنار من شروع کرد با سینه هام ور رفتن شهوت تو چشماش موجمیزد. دستشو اورد گذاشت رو کیر من که شروع کرد مالیدن. منم بی جنبه یهو راست کردم. گفت باید ببینمش. اصرار کرد درش اورد یه کیر 11 سانتی سفت. من همینجور داشتم به حرکاتش نگاه میکردم. که یهو اومد پایین شروع کرد ساک زدن. خیلی شهوتی شده بودم. کم مونده بود که آبم بیاد بهش گفتم و اونم ادامه نداد. کیرشو از شلوارش درآورد من گرفتم دستم فکر کنم دو برابر مال من بود خیلی گرم بود براش میمالیدم و اون چشماشو بسته بود. بهم گفت احسان برام بخور دیگه دوست نداشتم اما براش خوردم زیاد بلد نبودم داشتم ساک میزدم که گفت دیگه نمیتونه تحمل کنه یهو بلند شد شلوار شرتشو کشید پایین. به گفت که بیا 50 50 بریم من خواستم زیر بار نرم چون اون لحظه حسی به کردن اون نداشتم. ولی گفت که باید انجامش بدیم منم گوش دادم. دراز کشید گفت اول تو بکن کیرتو روغن بزن بکن. ولی من نتونستم کیرم خیلی زود خوابید. گفت بذار لاپام بازم نتونستم… بهم گفت که برم دستشویی و خودمو خالی کنم با شلنگ من رفتم انجام دادم. خیلی استرس داشتم از اونورم نمیتونستم چیزی بگم مثل یه بچه حرف گوش کن هر کار میگفت میکردم . خیلی وارد بود شروع سینه هامو خوردن لیس زدن. خیلی داشتم حال میکردم. وقتی امد سمت دلم حال به حالی میشدم. هم قلقلکم می آمد هم دوست داشتم. امد پایین برام ساک میزد ولی دیگه کیرم راست نمیشد بهم گفت برگردم لپای کونم گاز میگرفت با سوراخم بازی میکرد. انگشتم میکرد کمی میسوخت ولی نه زیاد. بهم میگفت خیلی وقته تو کفتم عزیزم قربون صدقه من میرفت. خواست انگشت دوم بکنه که دردم اومد گفتم میشه لاپایی بزنی. دیدم اخم کرد. و اصلا انگار لاپایی سکس حساب نمیشه. داشت ادامه میداد انگشتاشو چرب کرد خیلی آروم کرد داخل ازم خواست که اگرم درد دارم تحمل کنم منم چاره ای نداشتم. بعد از چند دقیقه خیلی راحت میکرد توم. منو به پشت خوابوند روی مبل گفت پاهاتو بگیر بالا و جم کن تو سینت. انجام دادم. دل تو دلم نبود فکر میکردم دارم خواب میبینم بهترین دوستم داره منو میکنه. سر کیرشو گذاشت رو سوراخم من خودمو جمع میکردم بهمگفت اذیت نکن دیگه خودتو شل نگه دار. سر کیرشو میمالید به سوراخم و فشار میداد دیدم که خیلی راحت با یه درد مختصر کیرشو کرد توکونم بهم گفت درد داری گفتم نه میتونم .تحمل کنم. شروع کرد تلنبه زدن احساس میکردم دستشویی دارم. یه حسی داشتم انگار دیگه پسر نبودم احساس خوب و لذت بخشی بود . اون موقع تازه کیر من راست شده بود و ازش پیشاب می آمد. داشتم کون میدادم و لذت عجیبی داشت برام هر لحظه این حس بیشتر میشد. خواستم جق بزنم که نذاشت و خودش برام جق میزد. دلم میخواست جیغ بزنم… نمیدونم به یکباره تمام بدنم شروع کرد به لرزیدن و آبم اومد هیچوقت چنین لذتی نبرده بودم. دیگه توان نداشتم. . بهش گفتم دیگه نمیتونم سوراخم خیلی درد میکرد. و اونم حال منو درک کرد کیرشو کشید بیرون شروع کرد جق زدن من فقط نگاهش میکردم. زیاد طول نکشید که اونم ابش اومد و همشو خالی کرد روی کیر کوچولوی من خیلی خسته شده بودیم… داستان من و محمد ادامه داره… علاقه من به گی بیشتر شده…
نوشته: احسان جوجو