بدن پدرام روی بوم من باقی موند
دوست عزیز سلام ، این داستان دارای محتوای گی (همجنسگرایی) است.
این داستان خاطراتی از خودم یا دوستانی است که خاطرات خود را به صورت کلی تعریف کردند و اینجا به شکل لذت بخش برای خوانندگان مینویسم.بابت انتقال تجربیات به بی تجربه ها!
من و پدرام وقتی رفته بودم دانشگاه تا کارهای دانشنامه رو انجام بدم آشنا شدیم.اسم من احسان ه و نقاشی خوندم و اون موقع 27 سالم بود و بعد از خدمت توی یه فروشگاه فرهنگی کار پیدا کرده بودم و چون نقاشی هم می کشیدم، شاگرد هم می گرفتم، پدرام 22 سالش بود و کاردانی طراحی صنعتی ترم دوم اش بود، اوایل دهه هشتاد بود و همه چیز نصفه و نیمه بود. اون روز که تیشرت پوشیده بود که اگرچه اورسایز بود ولی آستین کوتاه بود و یادش رفته بود پیرهنش رو بیاره و روش بپوشه و حراست نگذاشته بود داخل بره. ظهر بود و کار اداری ام تموم شده بود و همه مدارک و برگه ها رو توی پوشه پلاستیکی جا کردم و داشتم کارت شناسایی از حراست می گرفتم که دیدم با حراست داره بحث می کنه. لحن آروم و یه کم حالت دار داشت. از در زد بیرون و خورد به من و منم پشت سرش رفتم و برگشت و به خاطر تنه عذرخواهی کرد. بهش لبخند زدم و ازش پرسیدم چی شده؟ گفت : بخاطر لباس نمیذاره برم داخل. پیرهنم دستم بود توی مترو حواسم نبود جا گذاشتم. گفتم عیب نداره. گفت حذف میشم آخه . زیاد غیبت کردم. صورت ظریف و چشمان درشت مشکی با اون پلک های بلندش به دلم نشست. دلم سوخت براش، بهش گفتم ببین من زیر پیرهنم لباس دارم ، فقط بریم کنار ماشین که در بیارم بهت بدم. کلی تعارف که نمی خواد. گفتم بی خیال و چند قدم راه افتادم سمت ماشین که دیدم ایستاده. گفتم بیا. دیر میشه کلاست.
کنار ماشین پیرهنم رو درآوردم و دادم بهش و روی تیشرت پوشید و دکمه هاش رو باز گذاشت. موقع پوشیدن لباس دستاش و سینه هاش که بخاطر تو پر بودن بدنش از زیر تیشرت کمی برجسته بود و رانهای تپلی اش که توی شلوار جین اش خودنمایی می کرد دیونه ام کرده بود. با همون لحن لوس تشکر کرد و گفت چجوری بهت پس بدم ؟ شماره موبایل و آدرس فروشگاه رو بهش دادم. گفت آره میشناسم اونجا رو . ازش وسایل خریدم. خداحافظی کرد و رفت.
رابطه امون از اینجا شروع شد و اول دوستی ساده بود ولی چون هر دو گرایش امون گی بود رابطه مون بعد از یک سال قوی تر شد و اولین سکس امون رو کردیم. پدرام قبلا و توی دبیرستان با یکی از همکلاسی هاش سکس داشت و به خاطر برچسبی که خورده بود مدام اذیت می شد و یه جورایی حساس بود و گوشه گیر و زود عصبی می شد. اوایل رابطه گاهی دعوامون می شد ولی درکش می کردم که رابطه بدی داشته و آسیب دیده و سعی می کردم در این مواقع از اون موقعیت و موضوع دورش کنم و این باعث شده بود که خیلی بهم وابسته باشیم.
برای کنکور کاردانی به کارشناسی کلی درس خوند و منم کمک می کردم و روحیه می دادم بهش. قبول شد ولی تهران نبود و راهش دورتر شده بود. جوابش که اومد شهریور بود و یه روز چهارشنبه، شبش با هم رفتیم بیرون و چون فردا خانواده ام می رفتن مسافرت و من به بهانه کار و مرخصی ندادن فروشگاه نمی رفتم قرار شد پدرام صبح بیاد خونه ما و با هم سکس کنیم.
ماشین رو خانواده میبردن و نمیتونستم برم دنبالش، صبح پیام داد که میرم حموم و بعدش خودم رو خالی کنم و سریع میام، نزدیک 10 بود که دوباره پیام داد که من راه افتادم.
منم کمی میوه شستم و پذیرایی آماده کردم و خونه رو جمع و جور کردم و ملافه تختم رو کشیدم روی تخت دونفره خواب بابا اینا و منتظر اومدن پدرام شدم. پدرام پسری با رفتارهایی که جامعه خیلی نمیپسنده و مدام در حال جروبحث با خانواده اش بخاطر رفتار و تیپ اش بود و چند باری برادرش که دو سالی بزرگتر از خودش بود بخاطر تکه کونی و اوا خواهر که توی کوچه بهش گفته بودن و داداشش شنیده بود کتکش زده بود، واقعا توی اون دوران و وضع جامعه مون کسی درک نمی کرد و یا به عنوان یه آدم خراب می دیدند یا ازش سو استفاده می کردند. بخاطر همین خیلی گوشه گیر بود و شاید تنها دوستی و کسی که باهاش حرف می زد من بودم.
با هم که بیرون می رفتیم تفاوت تیپ و هیکل و رفتارمون زیاد بود و همه فکر می کردند برادر کوچیکمه و یک بار یه آقای مسنی به کنایه و نصیحت وار بهم گفت که یه کم بهش سخت بگیر و زشته پسر این شکلی باشه و بهش میگن اواخواهر و سوسول. یادمه اینقدر عصبی شده بودم که پدرام رو چه شکلی می بینند و اونقدری که پدرام رو دوست داشتم با مرده دعوا کردم و بحث بالا گرفت و حرف های زشت تری رو ادامه داد و من فقط دور شدم و پدرام که رفته بود سرویس بهداشتی تا برگرده دید من برافروخته ام و بعدش که متوجه شد چی شده تا آخر اون روز داغون بود. دفعه بعدی دیدم یه تیپ ساده زده و متوجه شدم بخاطر اینکه من اذیت نشم این کارو کرده. قبلش شاید دلم می خواست کمی ساده تر باشه ولی خب اصلا به روش نمی آوردم ولی اون روز بهش گفتم تو نزدیکترین کس به من هستی و دوست دارم راحت باشی و هر چی دلت می خواد بپوش. به مردم و حرفاشون توجه نکن.
زنگ خانه که به صدا دراومد باز کردم و دم در آپارتمان منتظر بودم که با آسانسور بیاد بالا. وقتی رسید مثل همیشه مرتب بود و موهای شانه شده و ژل زده با یه تیشرت سفید و شلوار جین برفی تنگ. باهاش دست دادم و کشوندمش تو و در رو بستم. اینقدر خوشبو و خوش صورت شده بود که ناخودآگاه بغلش کردم و لباش رو چند تا بوسه محکم و طولانی کردم. کفشش رو درآورد و از پشت بغلش کردم و تا پذیرایی آوردمش و قربون صدقه اش می رفتم. تو این مدت که برای کنکور میخوند کمی تپل تر شده بود و برای من جذاب تر. روی نشیمن هال نشستیم و توی بغلم خودش رو ول کرد و منم بغلش کرده بودم و دستش و رونهاش رو نوازش می کردم. بهش گفتم کی باید بری ثبت نام ؟ گفت یکشنبه. گفتم من ببرمت؟ گفت خیلی دلم می خواد ولی بخاطر واریز شهریه و اینا مادر و داداشم میان. گفتم پس اولین روز خودم می برمت. گفت تشنه مه و گفتم برو آشپزخونه همه چی توی یخچال گذاشتم عزیزم. شلوارش رو درآورد و رفت سمت آشپزخونه، چون میدونست دوست دارم وقتی با تیشرت و پاهای لخت کنارم باشه.منم لباسام رو درآوردم و با یه شورت نشسته بودم و بهش نگاه می کردم. بدن پدرام خیلی سفید نبود ولی وقتی لخت می شد بسیار سکسی و جذاب بود، بدنش شبیه یه زن بود و سینه هاش برجسته بود و بازو هاش نرم بود و شکم خیلی کمی داشت و رونهای تپلی و صاف و صیقلی اش در ترکیب با تیشرتش که کمی بلند بود و تا بالای رون پاش بود و از پشت تا وسط باسن اش اومده بود منو دیوونه میکرد. من هیچوقت اونو خانمی یا زنم یا اصلا مثل یه زن باهاش برخورد نمی کردم و همیشه پدی صداش می کردم. ولی اون گاهی که خیلی لوندی می کرد و هورنی بود آقامون و خیلی فضای خاصی می شد شوهر جونم صدا می کرد.
میرفت و میومد هی میگفت اینم برای آقای خودم و بعد اومد کنارم نشست و یه کم پذیرایی کردم ازش و دستام روی رونهای لخت و نرمش و گاهی هم زیر تیشرت و کمر و سینه هاش می رفت و از نرمی و صیقلی بودنش لذت می بردم. اونم با موهای سینه ام بازی می کرد و از روی شورت کیرم رو نوازش می کرد و می مالید. تیشرتش رو در آوردم و یه شورت سبز آبی و تنگ پوشیده بود و روی کاناپه خوابوندمش و شروع کردم لبهای خوشگلش رو خوردن. پدرام صورت جذابی داشت و بیشتر از اینکه خوشگل باشه سکسی بود. اون چشم ها و لب ها و صورت گردش مثل یه تصویر زیبا همیشه توی ذهنم بود.
خیلی موقع ها خیلی سکس هات هم نداشتیم و فقط لخت می شدیم و کنارم دراز می کشید و بوسه و بازی با بدنش بود تا دخول و هارد سکس. ولی ایندفعه خیلی وقت بود سکس نکرده بودیم و صبح وقتی خودش گفت خودم رو خالی کنم و میام می دونستم که خودش هم هارد دوست داره. بلندش کردم و توی بغل من و با کلی بوسه و لب گرفتن بردمش توی اتاق خواب .
طاق باز دراز کشیدم و اومد روم و بغلش کردم و یه کم ازش لب گرفتم و بعد یه کم روی رون پام نشست و دستش رو روی سینه ها و موهای بدنم می کشید و منم پهلو ها و رونهاش رو نوازش می کردم . بعد یه کم رفت عقب و شورتم رو کشید پایین و کیرم رو از توی شورت کشید بیرون و اول یه کم با دست مالید و بعد چند تا زبون زد و کرد توی دهنش و شروع کرد ساک زدن. با اون لب ها وقتی کیرم رو ساک می زد و با اون چشما وقتی نگاه می کرد و چهرش پر از شهوت می شد و چشماش پر از شیطنت می شد دوست داشتم تا ابد همینجوری ادامه بده. یکی دو بار تا ارضا شدن من انجام داده بود و من واقعا قدر یه سکس لذت می بردم.
کیرم رو از دهنش در آورد و شروع کرد با بوسه از شکمم بالا اومد و از روی لبهاش بوسه گرفتم و دوباره رفت پایین و ادامه ساک زدن. سرش که روی کیرم بالا و پایین می رفت و بدن لختش که زیر نوری که از پنجره می اومد مثل یه نقاشی بود حشری ام می کرد. کیرم شق شده بود و بهش گفتم پدی بسه . آبم میاد. سرش رو بلند کرد و با شیطنت و لوسی تمام گفت : پس زودتر لنگامو بده بالا جونم. پدی در حالت عادی کم حرف بود و ساکت ولی وقتی چند دقیقه ای از لخت شدن و شروع سکس می گذشت دیگه بی پروا می شد و اونقدر شیطون و هیجانی می شد که باید حواسم بود که حسش رو خراب نکنم .
به شکم روی تخت دراز کشید و رفتم روش و شروع کردم سوراخش رو باز کردن و با روغنی که داشتم سوراخ خوشگل اش رو چرب می کردم و با انگشت بازش می کردم. پدرام عاشق این بود که توی سکس کمی خشن باشم و توی سکس مثلا دستش رو بگیرم یا محکم بغلش کنم یا سیلی به کونش بزنم. از تسلط به بدنش خوشش می اومد. انگشت وسطی رو تا جایی که جا داشت داخل می کردم و با لوسی و آه و ناله های پدرام که بیشتر از سر شهوت بود سعی می کردم بیشتر این سوراخ رو باز کنم.
سوراخش که آمده بود و حسابی چرب و آماده شد بهش گفتم پدی خیسش کن که می خوام این جیگرها رو سیخ کنم. نیم خیز شده به سمت من و کیرم رو که با دست براش نگه داشته بودم چند بار داخل دهنش کرد و حسابی با آب دهنش خیسش کرد و برگشت و روی شکم دراز کشید و با دوتا دستش لای کونش رو باز کرد. پاهام رو دو طرف پاهاش گذاشتم و سر کیرم رو روی سوراخش کمی نوازش دادم و یه کم از چرب بودن سوراخش استفاده کردم و کیرم رو لای کونش کشیدم و سر کیرم رو روی سوراخ قرمز شده اش فشار دادم که دو سه سانتی داخل شد و پدرام لپای کونش رو که محکم به دو طرف می کشید رو رها کرد و آه بلندی کشید. دستم رو پشتش به حالت نوازش کشیدم و یه کم نگه داشتم و بعد یه کم خیز برداشتم روش و فشار بعدی و کیر بیشتری داخلش رفت و من تقریبا خودم رو روش نگه داشته بودم و آروم روش دراز کشیدم و دستم رو زیر گردن و سینه اش حلقه کردم و دست دیگه ام رو روی شکم و زیر شکم اش. اولین بار که سکس می کردیم کیرم براش کلفت بود و منم با انگشت اول بازش نکرده بود و خیلی طول کشید و خیلی آروم آروم کل کیرم رو داخل اش کردم و طفلک خیلی درد کشید ولی الان دیگه بازتر شده بود و با کمی انگشت کردن و چرب کردن داخل می رفت ولی خب درد و فشار باقی بود و پدرام عاشق همین درد و فشار بود و من با آه و ناله اش و جون گفتناش و اینکه کیر بیشتر می خوام . همه اش رو بکن داخل و در نیار حشری تر می شدم.
روش دراز کشیده بودم و آروم روی بدنش بالا و پایین میرفتم و کیرم داخلش تلمبه می خورد. وقتی می خواستم چند تا تلمبه محکم بزنم ازش لب میگرفتم و صدای ناله اش که با لبهای درگیرش می کرد برام لذت بخش بود. با پاهام پاهاش رو جمع کرده بودم و بهم فشار می دادم و سعی می کردم تمام وزنم رو روش باشم و کامل روش بدنش بخوابم. دوست داشت زیر سنگینی من کیرم رو داخل اش تلمبه بزنم. خسته شده بود و آروم از روش به بغلش اومدم و یه پاش رو خم کردم سمت خودمو دستم رو گرفتم زیر زانوش که خم کنه و به پهلو که دراز کشیده بود یه پاش رو بالا گرفتم و ادامه تلمبه ها و سینه هاش رو می مالیدم. پدرام خیلی دوست داشت که سینه هاش رو خیلی بکشم و بمالم و فشار بدم. جوری که همیشه بعد از سکس قرمز می شد. یه بار هم که خیلی حشری بودیم چند تا گاز از سینه هاش گرفتم که طفلک تا چند روزی سینه اش جای گاز های من کبود شده بود.
دستم رو گرفتم به کیر کوچولو و خوابیده اش و با تخماش توی دستم نگه داشتم و دستم رو کنار زد و خودش کیرش رو لای پاش نگه داشت. همیشه می گفت دوست ندارم با کیرم توی سکس بازی کنی . دوست داشتم کیر نداشتم. اون روز خیلی حشری بودم و ریتم سکس ام تندتر بود. کیرم رو از توش دراوردم و طاق باز خوابوندمش و اول یه کم ازش لب گرفتم و بعد خودش پایین رونهاش رو گرفت و پاهاش رو باز کرد و من وسط پاهاش نشستم و کیرش رو کردم داخل و پاهاش رو گذاشتم روی شونه هام. با هر ضربه کیرم که داخلش فرو می رفت بدن لخت و صیقلی و تپلی پدی می لرزید و این لرزش برام لذت بخش بود و باعث می شد که ضربه هام با فاصله ولی محکم تر باشه. دستش رو روی کیرش نگه داشته بود و من رونهاش رو با دو تا دستم نگه داشته بودم و وقتی ضربه می زدم داخلش همزمان رونهاش زیر دستم فشرده می شد و جای انگشتام روی رون پاش میموند.
داغ شده بودم. کیرم رو درآوردم و برش گردوندم و دوباره دراز کشیدم روش و کیرم رو داخلش کردم. بخاطر اینکه کونش بالاتر بیاد یه کم از ملافه روی تخت رو مچاله کردم زیر شکمش و شروع کردم به ادامه کردنش . وقتی کیرم رو محکم داخل اش ضربه می زدم ناخودآگاه پاهاش خم می شد و با پاهام پاهاش رو نگه داشته بودم و محکم گرفته بودمش و نمیذاشتم تکون بخوره و اونقدر حشری شده بودم که خشن تر و بی مراعات پدرام کونش رو که حالا حسابی نرم و قرمز شده بود میگاییدم و بدنش که داغی اش رو با بدنم حس میکردم مثل یه ژله خوشمزه دوست داشتم بلیسم و بخورم.
صدای ناله های پدرام با جیغ قاطی شده بود و معلوم بود سوراخش بخاطر تلمبه ها داغ شده و درد داره و من حتی یه لحظه فکر هم نمی کردم و ناگهان پاهام سست شد و ارضا شدم و آبم رو که داشت داخل سوراخ پدرام پر می شد رو حس می کردم که فاصله کم بین کیر و داخل کون پدرام رو داشت گرم و لزج می کرد. آروم شدم و همونجوری که روش بودم چند تا لب ازش گرفتم و یه ذره کیرم رو داخل اش نگه داشتم و پاشش آخر آبم رو انجام شد کیرم رو کشیدم بیرون و روی پاهاش نشستم و کیرم رو با لای پاش و کونش پاک کردم و با دستمال کیرم رو پاک کردم و چندتا دستمال گذاشتم روی سوراخ و لای پای پدرام و لپای کونش نگهشون داشت. کنارش دراز کشیدم و صورتش رو برگردون سمتم . صورتش رو نوازش کردم و یه بوسه از روی لباش گرفتم.
ما اون موقع خیلی آگاهی نداشتم و بدون کاندوم و با روغنی که اصلا برای این کار نبود سکس میکردیم و تصور می کردیم خب پارتنر هم هستیم و اطمینان داریم ولی اشتباه بود و اگرچه اتفاقی نیفتاد ولی ترجیحا سکس با کاندوم بهتر و بهداشتی تره . حتی اگر ناقل بیماری هم نباشه. خیلی هم در لذت قضیه تفاوتی نمی کنه.
اون رو تا شب کنار هم بودیم، با هم دوش گرفتیم و فیلم نگاه کردیم و غذا خوردیم و تمام این مدت پدرام فقط با همون شورتش داخل خونه می چرخید و من هنوز دوست داشتم یک بار دیگه سکس کنیم. کیرم نیمه شق بود و ترجیح می دادم پدرام توی بغلم باشه و با بدنش بازی کنم. بعد از شام پدرام کیرم رو از روی شورت نوازش کرد و به شوخی می گفت این هنوز بیداره که ؟ منم بغلش کردم و از روی شورتهامون کیرم رو مالیدم به کونش و ازش لب گرفتم و بهش گفتم یه بار دیگه میتونی ؟ پدرام با یه حالت عذاب وجدان طوری که دوست نداشت جواب رد بهم بده گفت بخدا نمی تونم. درد می کنه. خیلی سریع و محکم کردی آخه. بهش لبخند زدم و گفتم عیب نداره. چند دقیقه بعد بلند شد و دستم رو کشید و گفت : عیب نداره . عشقم هرچی بگه. که یدفعه موبایل اش زنگ خورد و باید می رفت خونه . براش کیک گرفته بودن که قبولی اش رو تبریک بگن. منم دیگه بیخیال شدم و رفت.
دو سه هفته ای از دانشگاهش گذشته بود. آبان 84 بود. یه روز صبح داشت با تاکسی بین شهری می رفت و بهم پیام داد که بعد دانشگاه شب بریم جایی. غروب شد و زنگ زدم بهش یه خانمی برداشت. گفتم ببخشید من شماره دوستم رو گرفتم . پدرام … که اون طرف خط گفت شما دوست شین ؟ ما زنگ زدیم به دانشگاه که به خانواده اش خبر بدن . این دوستتون تصادف کرده و اینجا بیمارستانه … یه کم من و من کرد و بعد گفت شما دوست شین ؟ گفتم بله . چی شده ؟ یه کم من رو آروم کرد و گفت متاسفانه تا برسه اینجا فوت شده. به خانواده اش … که من کلا نفهمیدم و قطع شد … بین اینکه مثل یه غریبه برم ختم و عکس پرسنلی و مرتب اش رو روی اعلامیه ببینم و افسردگی و حال افتضاح غرق بودم. نه می شد به کسی گفت که پدرام برای من چی بوده و نه درباره اش با کسی حرف زد.
چندتا عکسی که ازش گرفته بودم رو نگاه می کردم. تمام لحظه ها و صحنه های با پدرام بودن توی ذهنم مرور می شد. حتی خودم هم باورم نمی شد که اینقدر دوستش داشتم و بهش وابسته بودم. هرچقدر عکساش رو نگاه می کردم من رو آروم نمی کرد. گاهی می رفتم سر مزارش و حالم بدتر می شد. یه روز که از بهشت زهرا برمی گشتم با خودم تصمیم گرفتم یه کاری کنم. برای دل خودم برای اینکه روح پدرام بدونه دوستش دارم.
سر راه رفتم فروشگاه . یه بوم بزرگ برداشتم و رنگ و وسایل و رفتم توی اتاقم سرپاش کردم. می خواستم پدرام رو بکشم. اما نمیدونستم چجوری بکشم؟ دستم به کار نمی رفت. شب موقع خواب به اینکه دوست نداشت پسر باشه . دوست داشت یه چیزی شبیه زن باشه . به اون حالت ها و لوس بازی هاش فکر میکردم یه طرحی اومد به ذهنم ولی فکر اجراش و اینکه کجا بگذارمش جلوم رو می گرفت. بعد از چند روز یه فکری به سرم زد. دو تا بوم رو بهم چسبوندم پشت به پشت و شروع کردم به یه طرح برهنه از پدرام رو به شکل کلی تصور می کردم. مثل یه زن برهنه که روی صندلی نشسته. مثل همون چیزی که خودش دوست داشت باشه و نه اجازه اش رو داشت، مثل چیزی که همیشه توی خونه کنارم بود دوست داشت.اول صورت قشنگش رو ظریف تر و موهاش رو بلندتر و ریخته روی صورتش کشیدم. لبهایی که صدها بار بوسیده بودمش و گاهی بخاطر خوردن من کبود می شد رو به همون رنگی که توی ذهنم بود کشیدم. گردنش که گاهی می بوسیدم و گاهی موقع سکس از جلو می گرفتم و جای انگشتام روی می موند و بعد سینه هاش رو شروع کردم، ولی نه اونقدر برجسته تر.رنگ بدنش رو صورتی تر از رنگ طبیعی بدن انسان کشیدم، نوک سینه هاش که بارها خورده بودمش و با انگشتم باهاش بازی کرده بودمو سرخ تر و کمی بزرگتر کشیدم. دوست داشتم وقتی نگاهش می کنم زیباترین حالت پدرام باشه. رونهای قشنگ اش. تپل و صیقلی. و بعد پاهاش، کل بدنش زیر یه نوار نور نشسته.وسط پاش رو همونجوری که دوست داشت خالی ، یه تصویر خیالی ولی شبیه ترین حالت از درون پدرام برای خودم کشیدم.
یه طرح سورئال هم از اون چیزی که طرف اصلی تابلو بود این طرف کشیدم یه قاب خاص دادم ساختن و روی تصویر اصلی اش یه پارچه بوم کشیدم و طرف طرح الکی رو روی تابلو گذاشتم. برای خودم نگهش داشتم که یه روزی یه جایی که برای خودمه بگذارم و پدرام رو ببینم. من هیچوقت ازدواج نکردم. سال 95 که رفتم خونه خودم. تابلو رو درست کردم و بین همه نقاشی ها توی اتاق کارم گذاشتم و همیشه پدرام رو موقع کار کنار خودم حس می کنم. بعد از پدرام سالها با کسی نبودم. نه پسر و نه دختر. چند سالی گذشت تا تونستم با کسای دیگه رابطه برقرار کنم و همیشه به این فکر می کنم که از لحظه کنار هم بودن لذت ببرم و چیزی رو هدر ندم. اگرچه دلم شکست و نبود پدرام خیلی داغونم کرد ولی اون مدت زمان کوتاه بودن با هم مثل یه عمر زندگی بود و هنوز با خاطراتش حالم خوب میشه.
مخلص همگی
نوشته: taymori animon