جندهی سگ شدنم (۱)
اصلا برام مهم نیست باور کنید یا نه اما یه مورد خاصه به نظر من.نه شهوتیم نه چیزی.بلدم نیستم خوب بنویسم که تحریک بشید.اما این یه خاطرس.داستان نیست…
من الان ۴۵ سالمه…این موضوع برا ده ساله پیشه که من یه رابطه ناموفق با یه پسر داشتم و افسردگی شدیدی پیدا کرده بودم و از هرچی مرده متنفر شده بودم.دوست داشتم بلا سر خودم بیارم یا بدترین کار ممکن رو از لج انجام بدم…پدرم شرکت نفتی بود و وضع مالیمونم خوب.یه ویلا داشتیم که بعضی مواقع میرفتم اونجا.خلاصش کنم من بدنم سبزه و گوشتیه.صورت خوبی ندارم اما به اصطلاح نمکیم.گرم مزاجم و بیرون ریزی زیاد دارم.من یه دوست به اسم مهشید داشتم.که یه بار وقتی تو پارک قدم میزدیم گف من حیوان خواهم.گفتم یعنی چی.گفت تمایل جنسیم به حیواناته .منم خندیدمو بحث رو عوض کردم.گذشت و گذشت تا یه بار بهش گفتم با الاغ انجام میدی؟خندید و گفت یه سگ.اسمشو گذاشتم الکس.نژاد ژرمن شپرد…گفتم یه چند روز بهم میدیش ببرم ویلا؟گفت در حد دو سه روز اره.اما سارا مواظبش باشی شوهرمه یه جورایی و خندیدیم…من تو اون زمان دیوونه شده بودم با خودم میگفتم از لج همه باید سگ منو بگاد.مریضم شدم به دررررک.بالاتر از سیاهی رنگی نیست.فرداش دره خونه مهشید گذاشتنش صندلی عقب به سمت ویلا…اونقد پشت فرمون شهوتی بودم که شرتم خیس خیس.لبه ها جلوم ورم کرده و نبض زدنشو حس میکردم.تا رسیدیم طنابشو گرفتم و بردم تو ساختمون.خودمو اماده کردم حتی رژ لبم زدم.اروم بغلش کردم و گردنمو لیس میزد.دستمو سمت التش بردم و کمی باهاش بازی کردم.دیدم اصلا از غلاف بیرون نیومد.مدام بازیگوشی میکرد و این برا منه حشری عصبی کننده بود.به مهشید زنگ زدم.گفتم مهشید حالا اگه من حشری شدم یه وقت منو نکنه؟خندید گف خب بکنه.مهشید مریض میشم.گف اصلا یه ساله باهام انجام میده.کدوم مریضی.از زمان باستان زن ها با سگ ها رابطه داشتن.میتونی جلوشو بخوری؟گفتم نه دلم نمیگیره.گف ببین وقتت که برسه خودش ا بو بدنت متوجه میشه.فرمون رو بده دست خودش.ولی اگه یه بار انجام داد.سعی کن دیگه زیاد سمتش نری.چون متوجه نمیشه کسی پیشته.میپره بالا و ابروت میره.گفتم باشه ببینم چی میشه شاید بیخیالش شدم.گف هرجور میلته.من لخت شدم.یا کم از جلوم اب گرفتم و به کیرش زدم.پوستشو هل دادم عقب.دیدم یه کیر قرمز با رگ ها سیاه و نوک تیز اومد بیرون.تپش قلب و استرس گرفته بودم.لبه ها کصم ورم کرده بود.داشتم از شدت شهوت دیوونه میشدم.سرمو بردم بین پاهاش پایین.دیدم هی میخواد بره.محکم گرفتمش و شروع کردم به مکیدن نوک کیرش.و با خودم ور میرفتم.کیرشو به زور با دست ا غلاف در اورده بودم.رفتم سگی موندم و کشیدمش رو خودم.به زور کصمو به سوراخ غلاف کیرش فشار میدادم.انقدر حشری بودم اروم گفتم د بگاااا دیگه.بکن خو…بازم بازیگوشی با دستاش چنگ میزد به کمرم.انقدر عصبی شدم از این وضعیت و حقارت خودم که این همه عرق کردم و نکرده با ناراحتی بلند شدم رفتم.یه دامن لباس پوشیدم بدون شرت.چون خیس خیس بودم.رو صندلی نشستم و شروع کردم خوندن کتاب سینوهه.دیدم برگشته داره کیرشو لیس میزنه.دیگه برام مهم نبود و بیخیال همینطور میخوندم.بعد چند دقیقه رفت تو حیات.و چند ساعت گذشت.با مادرم تلفنی صحبت کردم و …واقعا اذیت بودم.سکس میخواستم.رفتم دو مرغ از سر محل انداختم جلوش که بخوره.تا شب شد رو مبل شروع کردم به خودارضایی و تکون دادن چوچولم.اب شیری رنگم از سوراخ پشتم قطره قطره میریخت کف و کلا بیخیال این لعنتی شدم.دیدم اروم اومد و از جلوم بو کشید و بلافاصله بهش زبون زد و آبمو خورد.وقتی زبونش به کصم خورد یه هو دستمو برداشتم و اروم ناله کردم و چشمامو بستم.دستاشو اورد بالا اینورو اونورم.تو ذهنم گذشت میخواد بکنه .چون بدون این که التش به سوراخ برسه داشت تلمبه هوایی میزد.به زور کشوندمش رو خودم.تپش قلبم هزار بود استرس شهوت وحشتناک.همه چی قاطی.پوزشو بوسیدم نفس گرمش که به صورتم میخورد و نفس هاشو نفس میکشیدم.گردنشو فشار میدادم که دیگه نره.پاهام کامل باز.و کمی قفل دور کمرش.بعد از چند ثانیه وسط کش و قوس.دیدم نوک کیرش داره میخوره به این ور اون ور کصم.نزدیک تر گرفتم.چون کیرش مدام ا غلاف درمیومد و میرف تو غلاف.تا لحظه ای که انتظارم به پایان رسید.سوراخ غلاف کیرش چسبید به سوراخ کصم.وااااااای چه بلاییی سرم اومد.یه هو یه کیر بزرگ با نهایت فشار فرو رفت تو کصم.ضربه هاش اونقد محکم بود که درد همه وجودمو گرفت و ارضا شدم.اسکوئرم ریخت و جیق کشیدم.نمیدونستم کجام.چون نمیفهمید و هی محکم میکوبید و وسط تلمبه ها وحشیانش یه داغی تو کصم حس میکردم.تا میخواستم برا بار دوم ارضا شم یه هو کشید بیرون و رفت چند قدم اون ور تر.من که نفس نفس میزدم بیحال پاها رو باز کردم و زور زدم چون میدونستم کلی اسپرم ریخته .اومد لیسش زد چند زبون هم به کصم زد و هرچی اب منو اون تو هم قاطی داشتیم خورد و از ساختمون رفت بیرون.منم با بیحالی نگاش میکردم و رفتنشو میدیدم.به مهشید زنگ زدم گفتم انجام داد.گف خب انجام میده دیگه.یادش دادم.بد بود یا خوب.گفتم خیییلی خوب بود.گف پیازشم فرو کرد؟قفل کرد؟گفتم نه.قفل چیه؟گف ته التشو فرو میکنه داخل .باد میکنه.تو بدنت میمونه تا خودش خالی کنه.وقتی مهشید اینا رو میگف دوباره حشری شدم و دستم رفت سمت چوچولم.برا فردا نقشه میکشیدم.که قفل کنه.چون مهشید گفت کمی که بهت عادت کرد قفل میکنه.بذار بگذره.منم میذارم یکی دو هفته بمونه پیشت…اونقد خوشم اومد که دیگه از قصابی براش گوشت قرمز گرفتم.حیف که دو ساعت بعد این رابطه زیر شکم درد گرفت و لکه بینی داشتم و پریود شدم…
تا الان حسم از بین نرفته و… این داستان نبود.واقعیت رو گفتم.مو به مو.بی پدر هایی که میخوان فحش بدن اینو بدونن عین یه مسیج یه تیکه اینو نوشتم.حالت داستانی نبود که بخوام ایرادهاشو بگیرم یا از قبل رو کاغذ بعد اینجا…پس عیب جو نباشید.
نوشته: سارا