سکس و فوت فتیش با زینب در شب عروسی
مقدمه: سلام دوباره به همه دوستان منم احسان همون که داستان سکس و فوت فتیش با دختر بسیجی سکسی رو نوشتم آخرین سکس من با زینب تو تولد برادرزاده ام بود که اون موقع ۲۳ سالم بود بعد اون ماجرا من چند بار دیگه هم مثل سری های قبل سکس کردم اما این ماجرا در مورد اون سکس ها نیست در مورد موقعه ای هست که دیگه با زینب ازدواج کردم و پرده شو زدم دوستان من تو ۲۴ سالگی با زینب نامزد کردم رفتیم خواستگاریش چیزایی که خودتون میدونید بعدش هم آزمایش و بعدا منو زینب از قبل با تمام اخلاق هم آشنا بودیم و حسابی هم عاشق هم بودیم بعد ۱ سال نامزدی رفتیم ازدواج شب عروسی منو زینب رفتیم تو خونه ساعت ۱۱:۴۵ بود همه دیگه رفته بودن من بودم زینب.
داستان: دیگه وقتش رسیده بود باهاش ایندفعه از جلو سکس کنم و برای سکس از جلو باهاش دل تو دلم نبود دیگه با هم زن شوهر بودیم دیگه مشگلی نبود دیگه نگران این نبودم کسی بفهمه دیگه هر وقت هر موقع که میخواستم میتونستم باهاش سکس کنم منو زینب بعد اینکه وارد خونه شدیم رفتیم تو اتاق لباسامون رو درآوردیم لباس های زیرمون من با یه زیر پیرهن شرت بودم زینب هم لباس عروسش رو درآورده بود همینطور چادرش رو زینب هم با سوتین و شرت جوراب ساق بلند سفیدش جفتمون رو تخت نشسته بودیم قبل اینکه بیاییم شروع کنیم زینب گفت احسان عزیزم یه لیوان آب برام میاری گفتم حتما چرا که نه ملکه من رفتم براش آب آوردم خورد لیوان گذاشت روی کشوی کنار تخت بود رفتم رو تخت کنارش نزدیکش شدم بهش گفتم زینب میدونی چقدر منتظرم این لحظه بودم ملکه من بعد موهاشو با دستم کنار بردم تا پشت گوشش بعد صورتش گرفتم شروع کردیم از هم لب گرفتن بدون استرس و نگرانی با آرامش تمام لبای همدیگر رو میخوردم بعد چند دیگه ازش لب گرفتن از گونش شروع کردم بوس کردن تا رفتم سمت گردنش گاز میگرفتن بوس میکردم و زینب هم نفس نفس شهوت انگیزی میزد بعد از گردنش شروع کردم بوس کردن بدنش اول شونه چپش شروع کردم امدم پایین تا رسیدم به سینه هاش اول سینه هاش رو از سوتینش بوسیدم مالیدم بعد دست انداختم از پشت بند سوتینش رو باز کردم بعد شروع کردم خوردن سینه هاش از سینه چپش شروع کردم لیس زدن میک زدن خود سینه اش نوک سینه اش طوری میخوردم که زینب هم ریز ناله میکرد بعد چند دیقه خوردن سینه چپش رفتم سینه سمت راستش اونم مثل چپیه همونطوری خوردم میک زدم بعد اینکه جفت سینه هاش خوردم دستام گذاشتم رو جفت سینه هاش شروع کردم با دستام سفت مالیدنشون هم زمان از زینب لب هم میگرفتم بعد چند دیقه امدم از شکمش بوس کردم رفتم تا رسیدم به کصش امدم شرتش رو دربیارم یدفعه زینب پای چپش رو گذاشت رو سینه و منو عقب برد بهش چیه چی شد پشیمون شدی دیدم دیدم با چشماش به پاهاش اشاره میکنه گفت چیزی رو یادت نرفته گرفتم چی میگه فوت فتیش رو میگفت بهش گفتم همینکه میگم تو ملکه من هستی حتی حواست به فوت فتیش من هم هست بهش گفتم معلومه که یادم نرفته الان انجام میدم پاش گرفتم شروع کردم به مالیدم بعد از روی رون پای چپش بوس کردم امدم تا روی پاش بعد چند تا بوس روی پاش کف پاش شروع کردم لیسیدن انگشتاش از رو جوراباش از شصتش شروع کردم از رو همون جوراب شصتش رو داشتم میخوردم به طوری که لای انگشتاش هم خیس شده بود کل شصتش رو کرده بودم تو دهنم داشتم میک میزدم و لیس میزدم بعد رفتم سراغ انگشت های دیگش از بزرگه شروع کردم دونه به دونه میک زدم لیس زدم رفتم تا کوچیکه بعد انگشتاش رفتم روی کف پاش زبون کشیدم رفتم رو پاشنه اش پاشنه اش رو کردم تو دهنم شروع کردم لیس زدن میک زدن بعد رفتم سراغ پای راستش اونم از رونش بوس کردم امدم تا روی پاش کف پاش رو بوس کردن بعد اونم مثل پای چپش از شصتش شروع کردم تا انگشت کوچیک رو دونه دونه لیس زدم و میک زدم بعد کف پاش بعدم پاشنه پاشبعد دست انداخت هر کدوم از جوراباش دونه دونه از پاش درآوردم اول راستیه رو بعدم چپیه رو بعد اینکه جوراباش رو از پاش درآوردم دوباره بعد چند تا بوس از جفتشون پاهاش رو گرفتم گذاشتم دور کیرم برای فوتجاب زینب شروع کرد پاهای سکسیش رو روی کیرم بالا پایین کردن مالیدن شدن کف پای نرم قوص دارش رو روی کیرم احساس میکردم زینب فوتجاب انجام میداد منم از زیر شورتش رو زدم کنار همزمان که زینب داشت فوتجاب میکرد منم کصش رو میمالیدم بعد چند دیقه فوتجاب رفتم سراغ شرتش دست انداختم شرتش رو کشیدم از پاش درآوردن دیگه نوبت کصش رسیده بود رفتم سمت کصش یه بالشت گذاشتم زیر کونش تا کصش یکم بیاد بالا شروع لیس زدن کصش و از اونورم انگشت کردن سوراخ کونش آه و ناله زینب درآمده بود شروع کردم میک زدن کصش زبون انداختن داخل کصش آه و ناله زینب شدید تر شد صداش کل اتاق رو پر کرده بود بعد چند دیقه کصلیسی شروع کردم با روان کننده کیرم رو چرب کردم بعد سر کیرم رو گذاشتم روی کص زینب یه چند بار پایین و هی آروم آروم هل میدادم سر کیرم بره تو یواش یواش سر کیرم رفت داخل زینب شروع کرد ناله کردن منم تو همون حالت خم شدم نزدیک شروع کردن از لب گرفتن مالیدن سینش خوردن گردن لبش همینجوری که این کارا رو انجام میدادم یواش یواش کیرم داخل میکردم و با هر فشار من زینب آه و ناله میکرد بعد اینکه کیرم تا آخر کردم داخل زینب یه لحظه از درد خودش جم کرد کصش منقبض شد بعد گذشت یه چند دیقه دردش کمتر شد کصش باز شد شروع کردم خیلی آروم به تلمبه زدن زینب هم آه و ناله میکرد بعد یواش یواش بعد چند دیقه سرعت و شدت تلمبه هارو بیشتر کردن زینب همچنان ناله میکرد اما نه دیگه از رو درد بلکه از حشریت و دیگه داشت لذت میبرد همزمان که تلمبه میزدم سینه هاش میمالیدم میخوردم هم گردن لبش بعد چند دقیقه تلمبه آبم اومد خالی کردم تو کس زینب خوابیدم روش ازش یه چند دقیقه لب گرفتم بعد زینب پاشد بره دوش بگیره منم کمکش کردم خودمم رفتم دستشویی این بود شروع زندگی فوقالعاده منو زینب باهم و الان ۳ سال هست باهاش دارم زندگی میکنم نه تنها رابطم سرد و تکراری نشده بلکه هم علاقمون به هم و سکسمون با هم بیشتر هم شده دوستان این آخرین داستان من بود و مثل همیشه مرسی که تا اینجا وقت گذاشتید امیدوارم از داستان ها لذت برده باشید براتون آرزوی بهترین هارو دارم خداحافظ.
نوشته: احسان