پسر بینا و مرد نابینا

سلام به همگی . من گی نیستم ولی وقتی اومدم توی این سایت و بعضی از خاطرات دیگران رو خوندم بفکر افتادم تا خاطره خودمو به اشتراک بزارم . شاید خیلی از دخترها و پسرها توی بچگی یا دوران بلوغ خواسته یا ناخواسته سکس رو تجربه کردن ولی خب کسی روش نمیشه که برای آشناهای خودش تعریف کنه . خب بریم سر اصل موضوع . اون موقع که این اتفاق افتاد 16 سالم بود و خونمون توی کوچه پس کوچه های خیابان مولوی بود، خونمون کوچک بود و گوشه حیاط کوچکمون یه حمام بود که زمستونها بخاطر سرما نمیشد ازش استفاده کرد و برای حمام کردن به حمام عمومی و نمره محلمون میرفتیم. توی محلمون هم یه فرد نابینا بود که بهش عباس کور می گفتند حدود 36 یا 37 سالش بود و ازدواج نکرده بود ( شاید بخاطر نابیناییش ) . برو بچه های محل میگفتن همین عباس کور نوجوانها رو میبره خونشون یا توی حموم محل میکنتشون البته هیچکس گردن نمی گرفت که با عباس کور حتی تنها مونده باشه همه اونهایی که تعریف میکردن میگفتن عباس کور کون دیگران میزاره خلاصه این ذهنیت رو ازش داشتم . یبار که داشتم میرفتم حموم نمره محل تو راه دیدم عباس کور هم ساکش دستش و با دست دیگش عصا زنان میرفت لعنتی با اینکه کور بود ولی اکثر اهالی محل رو از صداشون و حتی صدای پاهاشون می شناخت ، آمدم از کنارش رد بشم و برم که یکی از بچه های محل رو اسمشو آورد و گفت فلانی هستی ؟؟؟ گفتم نه من پیمان هستم پرسید کجا میری ؟؟ گفتم میرم حموم یهو با صدایی مظلومانه تر از قبل گفت خیر ببینی دست منم بگیر تا با هم بریم … منم دارم میرم حموم اگه کمکم کنی ممنونت میشم و دعات میکنم و… راستش هم دلم سوخت براش و خواستم کمکش کنم و هم اینکه راستش اون حرفهایی که دربارش شنیده بودم یه لحظه توی سرم حرقه زد البته دوست نداشتم با اون یا با هر کس دیگه ای حموم کنم راستش خودتون بهتر میدونید توی اون سن یکی از جاهایی که میشه حسابی خودارضایی کرد حمومه ولی فک کردم چیزهایی که در مورد عباس کور شنیدم جالبتر از خود ارضایی باشه و خلاصه توی همین افکار بودم که رسیدیم جلو حموم محل محض تعارف بهش گفتم خب عباس آقا رسیدیم برات نمره بگیرم یا خودت میگیری و میری تو ؟؟ گفت خیر ببینی پیمان جون من که چش و چال ندارم اجازه بده با هم بریم و کمکم کن خدا خیرت بده منم ته دلم یه استرس خاصی داشتم و گفتم باشه چشم و نگاه کردم و دیدم در یکی از نمره ها بازه و تازه تمیز شده رفتیم تو جوری رفتار میکرد که آدم دلش میسوخت براش و هیچ حرکت مشکوکی نداشت که آدم بهش شک کنه جوری رفتارش عادی بود که فک کردم بچه های محل الکی میگن که این آدم کون کنه خلاصه اول به اون کمک کردم تا لباسهاشو در آورد و بعدخودم لخت شدم و دوش گرفتیم و گفت بی زحمت بدنمو بشور پشتشو که لیف میزدم متوجه شدم که بدجوری شق کرده سعی میکرد شق بودن کیرش معلوم نشه اما کاملا مشخص بود راستش یه حس خاصی بهم دست میداد و بقولی ته دلم قنج میرفت بعد گفت حالا تو بشین من پشتتو لیف بزنم و شروع کرد با یه دستش لیف میزد و با دست دیگش محکم منو به بغل خودش فشار میداد و کمی بعد حس کردم داره کیرشو به کمرم میماله راستش دیگه ترسیدم خواستم بلند شم که گفت بزا حسابی بشووووووررمت … تا بخودم بیام دیدم شورت جفتمون در آمده و داره همه بدنمو توی بغلش فشار میده و درازم کرد روی سکوی حموم خودش هم افتاد روم با یه حرکت کیرشو انداخت لای پاهام و تند تند منو میبوسید و قربون صدقهام میرفت منم نه خیلی جدی ولی بهش میگفتم عباس آقا بلند شو داری چکار میکنی ؟؟؟ اونم بی توجه به حرفهای من فقط میگفت جووون قربونت برررم من الهی چه جیگری هستی و از این حرفها بعد کورمال کورمال دستشو دراز کرد و از توی کیسه اش وازلین و یه تکه آب نبات برداشت . آب نبات رو انداخت دهنش و وازلینو با انگشتش برد وسط پاهام لای کونم میمالید و بعد با انگشتش وازلینو برد توی سوراخم راستش هم کنجکاو بودم که حالا چی میشه هم استرس داشتم و ترس و از طرفی هم تحریک شده بودم و … زیرم هم که جای نرمی نبود و اونم سنگین گفتم بذار بلند شم استخونام شکست بازم قربون صدقه ام رفت و گفت آره راست میگی ببخشید حواسم نبود بلند شو دستاتو تکیه بده به دیوار و… منم انجام دادم و کونمو دادم عقب تر اونم پشتم آماده بود دوباره وازلین مالید و کیر خودشم چرب کرد و ناقلا آب نباتی که توی دهنش انداخته بود بی جهت نبود حسابی آب دهنشو لیز و زیاد کرده بود و کمی از آب دهن لیزشو به کیرش زد تا مخلوطش با وازلین حسابی لیز بشه و سر کیرشو میزون کرد روی سوراخم و سرشو بهم فرو کرد که جیغم رفت هوا ، چشمام اشک آلود شد و اونجام سوخت فوری کشید بیرون و محکم بغلم کرد و گفت نترس چیزی نیست چیزی نیست … نترررس بازم با انگشتش توی سوراخم کرد و بعد دو انگشتشو فرو کرد و کمی که ماهیچه های سوراخم باز شد دوباره ازم خواست کونمو بدم عقب و دوباره ولی اینبار یواشتر بهم فرو کرد بازم درد داشت اما کمتر از قبل و یواش یواش بقیه کیرشو فرو کرد تا اون بیخ راستش منم داشتم دیگه لذت میبردم احتمالا خیلی ها کون دادنو تجربه کردن و اونایی که با خودشون صادق هستن میدونن چی میگم میخوام بگم با اینکه گی نیستم کونی نیستم مفعول نیستم و همون یبار برام اتفاق افتاد ولی همون یبار حس خوبی بهم دست داد بعدش آروم آروم تلمبه میزد و با کیرم بازی میکرد چند دقیقه اینکارو کرد که یهو آبم امد واااای اون لحظه چه حس خوبی بهم دست داد وقتی آبم اومد و آبم ریخت توی دستش انگار کار پیروزمندانه ای انجام داده بیشتر از قبل و محکمتر میگفت : جوووون قرررربووونت برم من . از این حرفها بعد چند لحظه دوباره شروع کرد به تلمبه زدن و محکمتر از قبل بهم میکوبید تا اینکه یهو محکمتر از قبل بغلم کرد و یهو از تو داغ شدم آبشو خالی کرد توم و بعد شل شد و چند لحظه بعد کشید ازم بیرون و گفت بذار بشینم . بعد هم دیگه خودمونو شستیم و آمدیم بیرون وقت امدیم توی خیابون گفت پیمان جان ممنونم ازت تو میخوای بری برو من خودم راهو بلدم اما گه هر وقت خواستی بیا پیشم خوشحال میشم منم گفتم تا کسی منو با این عباس کور ندیده برم و خداحافظی کردم رفتم خونه . امیدوارم از این اتفاق خوشتون بیاد اما اینم بگم داستانهایی رو توی این سایت خوندم و دیدم یه عده اصلا انگار به قصد فحش دادن میان تو این سایت برا همین میگم : خاطره منو که خوندید اگه انتقادی دارید لطفا بنویسید اما اگه کسی فحش بده این فحش برمیگرده به خودش دیگه خود دانید. شاد باشید .
مخلص شما پیمان

نوشته: پیمان

دکمه بازگشت به بالا