پسران طلایی 73

عجله نکن سینا .. برای فرداشبت یه مورد خوب پیدا شده . الان طرف  دو روزه منتظرته . فرداشب آخرین شبیه که فرصت داره . بعد ازتقریبا سی سال تصمیم گرفته که که از زندگیش لذت ببره . به خیلی از چیزا پشت و پا بزنه . شونزده ساله بوده که ازدواج کرده .. هفده سالگی صاحب یه پسر میشه . شوهرش همون زمان میره جبهه مجروح میشه .. کیرش می سوزه آسیب می بینه . دیگه اون توان و ایستادگی رو نداره . تمایلو نداره . باروری خودشو از دست داده . باید اونو نگه داشته باشه تا بمالونه به کس زنش . -یعنی اون همه اینا رو واسه تو تعریف کرده ; خب ما از قدیم با هم دوست بودیم .. همکلاس بودیم .. -تو سنت بیشتر نیست ; -دیوونه می خوای بگی شیرین خیلی پیر شده .; شیرین خودشو واسه تو شیرین نگه می داره .دوستم  با این که یک زن مومنه ولی به تازگی حالت روحی بدی پیدا کرده .. میره دکتر اعصاب و روان . پزشک هم بهش توصیه ای می کنه که با روحیه اون ساز گاری نداره .  میگه احتمالا این به یه درد مزمن تبدیل شده که چاره ای جز سکس و ارگاسم نداره ..البته نه این که بهش بگه با دیگران سکس کنه .  استفاده از وسایل سکس ماشین رو که اینجا هم پیدا نمیشه برای اون که فشار خون بالایی داره جایز ندونسته . اگه بهت بگم خیلی وقته که باهاش در این مورد حرف می زنم باورت نمیشه . قبل از این که این جا رو ردیف کنم . راستش خیلی نوار سکسی در اختیارش گذاشتم تا اون و شوهرش با هم بشینن و ببینن ولی تاثیری نکرد جز این که خود زنه رو بیشتر آتیش زد و اونو حشری کرد .. قبل از این بر نامه ها خیلی به گوشش خوندم واسه خودش دوست مرد یا پسر بگیره . اون  آخه مسئول کاروان هم هست . خلاصه سرت رو درد نیارم این روزا هم مجبور شدم جریان این جا رو براش بگم .-نمی ترسی لوت بده .. -من و اون این حرفا رو نداریم . کارش درحد یک نصیحته و از دیدگاه دین و ایمان باهام حرف می زنه ولی هیچوقت بهم زور نمیگه منو اون مثل دو تا خواهریم شایدم از دو تا خواهر به هم نزدیک تریم . هرچند خودشم حالا داره باور های خودشو می بره زیر سوال . . دلم می خواد یه جوری مشکل اونو حلش کنی . خیلی سختشه . خیلی عذاب می کشه . من اخلاقشو می دونم . ممکنه حتی بهت پرخاش هم کنه . با این که خودش خواسته که تو بری خونه شون . بازم یه عمل جراحی دیگه با آخرین متدهای روز داره رو کیر شوهرش انجام میشه .. فرداشب آخرین فرصت توست . -می تونی بهش بگی از فردا ظهر میام . -ببین اگه کارا رو خوب انجام بدی پول خیلی سنگینی در انتظارته .. -راستی شیرین به خوشگلی و شیرینی تو میشه ; اسمشو هم به من نگفتی .. بهش میگن نیره .. تو تا باهاش جیک نشدی بگو نیره خانوم . -می دونم . -هیکلش حرف نداره .. اگه بدونی سینه هاش چقدر سفت و توپ و آبداره . سی ساله که هر چند هفته درمیون  با بی حالی شوهره بهش دست می زده .. اسپرم سازی شوهره و اشتیاق اونم ضعیفه . تازه مشکل زود انزالی هم داره و آبش که زود خالی میشه  کیرشو به هیچ صراطی نمیشه وارد کس کرد . اگه بهت بگم شبیه سی ساله هاست باورت نمیشه . اهل آرایش نبوده تا حالا . فقط اون دفعه به زور دو چشمه ای رو صورتش اومدم یه تیکه ماه شده بود ولی کلا میگه مرد باید یک زنو همون جوری که هست دوست داشته باشه .  یه حس عجیبی داره . چند بار پیش من گریه کرد . هر چند ساعت پشیمون میشه و من باحرفام دوباره شیرش می کنم . از اینش می ترسم که تو معطل کنی و این لقمه چرب و نرم از دستمون در ره . تاره من بهش گفتم همه این پولا مال توست ولی خودش می دونه که این طورام نیس.  خب وضع مالیشون عالیه . حالا بیا یه خورده شیرینی شیرینتو بده -به خود شیرین بدم; .. -آبتو می کشم که وقتی به نیره رسیدی حسابی بتونی بهش حال بدی و ما رو رو سفید کنی . -شیرین من الان فقط حس کون کردن دارم .. -باشه هر کاری می کنی بکن . ولی سینا شیرینو هم از کون کرد و هم از کس .. با این حساب برای فردا کار سنگینی داشت . وقتی رسید خونه ساناز که حس حسادتش گل کرده بود رفت سمت برادرش .. -ببینم داداش از کی تا حالا مد شده که مردا هم عطرای زنونه بزنن ; -از وقتی  که پسرا مث خانوما میکاپ می کنن . ابرو می گیرن .. -خوب داری صورت مسئله رو عوضش می کنی . باید با مامان مشورت کنم بینم در این مورد چی میگه .. سینا بازو های خواهرشو تو چنگش گرفت و اونو محکم فشارش داد . -تو هیچی نمیگی . من کاری نکردم بی خود اعصاب اونو به هم نریز . -اگه چیزی نبود این طور عصبی نمی شدی -ربطی به تو نداره .. ساناز اشکش سرازیر شده بود . بیش از این که خودشو تحقیر شده از خشونت برادرش حس کنه به این فکر می کرد که اون با یه دختری بوده و همین حس حسادتشو تحریک می کرد …… ادامه دارد …. نویسنده ….. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا