سدهای شکسته 18
–
منم سرمو گذاشتم پایین و با ناراحتی و اعصابی خرد به خونه سیما جون رفتم . سیما هم خونه نبود چهار تا پسرا بودن . از من در مورد شیفته کمک می خواستن .-پدر جون ما همه می دونیم که شیفته خیلی دوستت داره . بهت چیزی نگفته مامان هم هنوز نمی دونه . شوهرشو امروز گرفتن و بردن باز داشتگاه هم معتاده هم فروشنده مواد . اینا به کنار داره از دست میره -میگین من چیکار کنم .. همه همدیگه رو نگاه می کردن و منتظر بودن که بغل دستیه سر صحبتو باز کنه و بالاخره سه تا از برادرا روکردن به طرف شاهپور و گفتن تا بزرگتر هست ما به خودمون اجازه نمیدیم که سر صحبتو باز کنیم . برادر بزرگتر شروع کرد -از موقعی که شما پاتو زندگی ما گذاشتین همه تغییر کردیم وضع همه عوض شد . فقط این آبجی شیفته مون نگرونمون می کنه .. یه مقدار هنوز مثل لاتا یا داش مشتیها صحبت می کرد . -وضع شوهرشم که معلومه . شیفته شیفته شماست همون جوری که ما هم دوستت داریم . پدر جون فقط شما می تونین نجاتش بدین . ما نمی خواهیم خواهر یکی یدونه ما فکری بشه .-من باید چیکار کنم .-همون جوری که مامانو ردیفش کردی اونم ردیف کن .. جل الخالق !برادره به من میگه خواهرشو بگام وای به حق چیزای نشنیده و ندیده . یا من خیلی خوبم یا خواهرشون ولی خودشون چی ;/;به نظرم اونا خیلی کوس خلن .-به خاطر علاقه و احترامی که به شما دارم قبول می کنم به یه شرط فقط مامان سیما نباید چیزی از این ماجرا بفهمه . اگه بویی از جریان ببره قید همه چیزو می زنم شاید کارتونو از دست بدین .. در اینجا یک جمله لاتی هم به کار بردم که خیلی خندیدیم ..-اگه مامان بفهمه خوارتونو میگام -شما که الان میخواین بگاین تا نگایین که شر بپا نمی شه . زدیم زیر خنده و قول دادند که سیما چیزی نفهمه . خیلی ازم تشکر کرده و ازم خواهش کردن که خودم برم دنبال شیفته و بیارمش اینجا چون شوهرش زندانه و خونه تنهاست . با کمال میل پذیرفتم و رفتم . حالا این دختره واسم ناز می کرد بالاخره درو واسم باز کرد و رفتم داخل -عزیزم دختر قشنگم دیگه بابا تو دوس نداری ;/;-توجای پدرم هستی . پدرم که نیستی -حالا قهر نکن بیا بریم خونه مامان . اومدم ببرمت .-من با توی خود خواه نمیام . همش فکر خودتی .-برو لباستو بپوش دختر ه مغرور -صبر کن الان میام . چند دقیقه بعد وقتی که بر گشت حسابی ماتم برد . با یک شورت و سوتین روبروم وایستاده بود -دوست داری این جوری باهات بیام . دیگه نتونستم احساساتمو مخفی کنم . بدون این که خودمو لخت کنم بغلش کردم . گیج شده بودم . دستامو دور باسنش حلقه زدم حیفم میومد از ذره ذره وجودش استفاده نکنم . حتی شورت نازکی که نصف کوس و بیشتر باسنش از کناره هاش بیرون زده بود منو به هوس می آورد . شورت خیس شده اشو میک می زدم و می جویدم . تموم تنش خوشبو بود . اصلا نفهمیدم کی لختم کرده ولی من بی عرضه هنوز دست به کار نشده فقط شورت گاز می زدم -شهرامممممم عشق من بغلم کن کییییییررررررررتو بده . دیگه بابایی صدام نمی کرد . هوس تو رو دارم . ازهمون اول که دیدمت عاشقت شدم . زود باش دیگه با دستای خودت لختم کن . دوستت دارم . بددددده کیییریرررررررتو بده . اووووووفففففف بسسسسسسه دیگه من که دارم می بینم چقدر شق شده . چقدر معطل می کنی زود باش من مردم . واسه این که یه موقع نگه من خواجه ام شورت و سوتینشو در آوردم . من و اون لخت لخت تو بغل هم قرار گرفتیم -شیفته یه چیزی بهت بگم ;/;-بگو عشق من -از همون اول که دیدمت هوس تو رو کردم منم عاشقت شدم تو باید مال من بشی فقط مال من . اما اگه سیما یفهمه هردوتاتونو مجبورم ول کنم -حالا وقت این حرفا نیست من بهت قول میدم که مامان چیزی نفهمه . حالا خیالت جمع شد ;/;نمیدونی چقدر خوابتو می دیدم و وقتی که بیدار می شدم حسرت اون لحظه ها رو می خوردم -خب چی خواب می دیدی ;/;-خواب می دیدم که افتادی رو م و داری منو می کنی -راس میگی ;/;-آره دروغم کجا بود !-نمی دونستم زنا هم خواب می بینن .-پس حالا بدون و این قدر اذیتم نکن .-شیفته قشنگ دوست داری از کجا شروع کنم ;/;-از هر جا که دوس داری . هر جا رو بچسبی ناله هوس منو می شنوی . یه ورم خاصی رو روی کوسش دیدم . یعنی روی کوسش باد کرده بود . گفتم بهتره از همین جا شروع کنم . لبامو گذاشتم روی کوسش و زبونمو فرو کردم توش .کف دست چپمو هم گذاشتم بالای کوسش که ورم کرده بود با هوس و ملایمت چنگش می گرفتم تا بادش بخوابه -آهههههه عزیزم چقدر خبره ای ادامه بده ادامه بده .. خیلی کارا باهات دارم بکککن همین جورررری . برات جبران می کنم خیلی سنگینم آه آه آه یه خورده سمت چپو میک بزن بذار تو دهنت یواش گازش بگیر . خبر چوچوله اش می گفت . منم همین کارو براش کردم دیگه حس نداشت . دست و پا می زد و از هوس زیاد جیغ می کشید مدام باپای راست و چپش و نوبتی لگد نثارم می کرد و عذر خواهی می کرد . وقتی ناله هاش خوابید و دیگه لگد نزد فهمیدم که به اوج لذت رسیده وپس از مدتها آب کوسشو ریخته . دیگه از هوس زیاد حال و طاقتشو نداشتم بلندش کنم بندازمش رو تخت . همونجا کمرشو گرفته خم و به صورت قائمه اش در آورده و خودم به صورت یک خط مایل وسط بدنشو کشیدم طرف خودم . میدونستم کوسش آماده آماده هس . در جا سوراخشو هدف گرفته نیزه رو فرو کردم . شکار و آهوی قشنگ از این که طعمه من شده خوشحال و هیجان زده بود -شهرام قربون کییییییررررررت بکن بککککن من بیدارم . آره بیدارم . باور کن بیدارم فریاد می زد که من بیدارم همه بدونین دیگه خواب نمی بینم -ول کن آبرومون رفت تو طلاق نمی گرفتی که آبروت نره حالا این کارا چیه خواهش می کنم سر و صدا نکن . نفس زنان و هن هن کنان می گفت باشه باشه من طلاقمو می گیرم اگه به داداشام بگم که اونو بکشن تا از دستش خلاص شم حتما این کارو می کنم -صحبت کشت و کشتارو نکن این معتاد رو باید یه جوری سر جاش بشونیم که خودش داوطلب شه طلاقت بده … .ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick