خط خونی
با سلام
خواننده گرامی
این داستان واقعی نیست
پس چرت پرت ننویس که دروغه و فلان
خواهشمندم فحش الکی هم ندید
…
چشماشو بست
یه برق از گذشته
یه بدن
بوی عطر زنونه بینیشو پر کرد
و بعد به یاد آورد
اون روز هم ذهنش مشغول بود
تو حالت خلسه بود
هیچ صدایی رو نمیشنید
حتی صدای برخورد دو جسم سنگین به همدیگه رو
حتی تکون شدیدی که خورد رو احساس نکرد
تق تق تق
-این دیگه صدای چیه
تق تق تق
-اون تو داری چی کار می کنی؟
صدای مادرش بود
_چی؟
_میگم تو حموم داری چی کار میکنی؟
-ها.هیچی.هیچی
و دوباره یک بدن و ادامه خاطرات
-آقا.آقا حواست کجاست؟زدی ماشینو داغون کردی.
این کلمات بیداری رو براش تداعی کرد
-ببخشید تو حال خودم نبودم
-چی؟زدی ماشینو داغون کردی حالا میگی تو حال خودم نبودم؟
-خوب میخوای دروغ بگم.بعدشم شما واسه چی خیابون یه طرفه رو خلافی میای؟وایسا تا افسر بیاد کروکی بکشه
مبایلشو درآورد که زنگ بزنه
-نه آقا خواهش میکنم
این صدای نگران رو شنید
با شنیدن این حرف ها هشیار شد
برگشت
دختری با موهای خرمایی و چشم های قهوه ای
قدی حدود 170
دختر ادامه داد
-آقا خواهش میکنم من گواهی نامه ندارم
به یاد روز های افتاد که بدون گواهی نامه رانندگی میکرد
گفت
-به خدا اگه نمی فهمیدم تصادف بدون گواهی نامه چه حسی داره زنگ میزدم
بع از گفتن این حرف به فکر افتاد
(این په چرندی بود که من گفتم)
-آقا ممنون
-خوب حالا میخوای ماشینو چی کار کنی؟
-یه تعمیرگاه پیدا میکنم
-من آشنا دارم.می خوای با ماشینت دنبالم بیا.میگم بهت تخفیف بده
و باز هم به فکر افتاد
(دارم چه گهی میخورم)
-آقا خدا خیرتون بده
-داری تو حموم چه غلطی میکنی؟
صدای خواهر بزرگ ترش بود
-حموم میکنم.مگه کار دیگه ای باید بکنم
صدای پا
و بعد
دوباره همان بدن بلورین
-چطوری حامد
-به ببین کی اومده این جا.رفیق عزیزم.چه خبر؟از این ورا؟
-خبر که هیچی.تصادف کردم.اومدم پیش تو
-میذاشتی یه هفته از تصدیقت میگذشت.
ناگهان دختر رو دید
-با دوست دخترت تصادف کردی
هر دو پسر خندیدند
-این حرفا چیه.من اصلا این آقا رو نمیشناسم.فقط باهاشون تصادف کردم.حالا اگه اجازه بدید من زنگ بزنم به مادرم
این رو گفت و با عصبانیت رفت
-اوهو.دوست دخترت خیلی آتیشیه
-زهر مار یه دستی به سر گوش ماشین بکش
نیم ساعت بعد
-چی شده؟باز چه دسته گلی به آب دادی؟
صدای یک زن بزرگسال بود
-به خدا هیچی!
دختر نگاهی پر آلتماس به پسر کرد.
-خانم آروم باشید.تقصیر من بوده
حالا نگاه دخترک پر از تعجب بود
پسر به این جمله فکر میکرد
(این دیگه چه گهی بود که من خوردم؟)
زن گفت:
-که چی؟من فردا باید برم جایی بدون ماشین چی کار کنم؟این لگنم که تا اون موقع درست نمیشه.
-مادرم یه پراید داره.ولی مسافرته.میخواید فردا با اون برید به کارتون برسید؟
حالا همه پسر را با تعجب نگاه میکردند
-ببخشید اسم شما؟
-علی هستم.علی رحیمی
-ببخشید علی آقا.میدونم که توی این تصادف مقصر سبنم بوده.شما هم لطف میکنید که این کار رو میکنید.ولی من رو شبنم حساسم.شما نمی تونید از شرایط فعلی سوء استفاده کنید.
-ببخشید فامیلی شما؟
-منتظری هستم.
-ببینید خانم منتظری.من کسی نیستم که بخوام سوء استفاده کنم.ذاتا دوست دارم به مردم کمک کنم
لحظه ای سکوت.
-اون وقت پدرتون نمیگه ماشین کجاست؟
علی به دیوار پشت سرش تکیه داد و حرفی نزد.
احساس سرما کرد
-لعنتی بازم زیر دوش خوابم برد
از حمام بیرون اومد
-چه عجب
حوصله کل کل نداشت
تا شب فکر میکرد.
و موقعی که خوابش برد.
یک چهره معصوم و بعد…
-سلام عزیزم
این رو بعد از اینکه در رو باز کرد شنید
یک سال از رابطه علی با شبنم گذشته بود
رابطه پاکی که به سوی ناپاکی و شهوت میرفت
-سلام عشقم
این را گفت و او را در آغووش گرفت و بوسید
-فکر کردم دفعه اولی دست خالی نیام خونتون
-این چه حرفیه.من و تو که از این تعارفا نداریم.
شبنم نشست
علی شروع به پذیرایی کرد
-علی
-جانم؟
-بشین پیشم
علی کنارش نشست
-علی
-بله
-منو بغل کن
-لوس
و او را در آغوش گرفت
ناگهن کنرل خود را از دست داد
صورتش را به شورت معصوم شبنم نزدیک کرد و شروع به بوسیدن لب های یار کرد.
شبنم با او همراهی کرد
علی به سمت سینه های شبنم رفت
همانطور که دکمه های مانتو را باز میکرد سرش را به سینه های شبنم میمالید
دکمه ها باز شدند
علی تاپ شبنم را در آورد
چشمش به سینه های سفید شبنم که زیر سوتین مشکی خود نمای میردند افتاد
سوتین را باز کرد
و شروع به خوردن کرد
شبنم از سر شهوت آه میکشید
همین علی را بیش از پیش تحریک میکرد
همانطور که سرش در سینه های شبنم بود دکمه شلوار او را باز کرد
و شرت مشکی او را در آورد
و بهشت شبنم را دید
از دیدن بدن سپید و بی موی او لذت میبرد
آرام سرش را بین آن دو ساق پای سفید برد و شروع به خوردن واژن شبنم کرد
-آه آه عشقم کسمو بلیس
-جون.چه کسی
-علی من کیر میخوام
-بیا مال تو عشقم
علی لخت شد
-وای چه کیری داری عشقم
-چیه.دوستش داری؟
-عاشقشم
-جون.بوسش کن اگه اینقد دوسش داری
شبنم با بوسای آغاز کرد و سپس آلت را بر دهان نهاد
پس از چند دقیقه هر دو از کنترل خارج شدند
-آه.علی منو بکن
-میکنمت عشقم
یک لحظه غفلت
یک لحظه صدای جیغ
و آن صورت معصوم در اشک غرق شد
علی باور نمی کرد
آلتش را از واژن
شبنم بیرون کشید
خون را بر آلت دید
-من چیه گهی خوردم
-علی…
-من چه غلطی کردم
-علی…
-من متاسفم
-حالا دیگه من مال تو شدم
علی یکه خورد
و بعد دوباره احساس شهوت کرد
و شروع به بوسیدن و نوازش آن تن بلورین کرد
آرام آلتش را وارد کرد
و شروع به عقب جلو بردن کرد
-آه آه عشقم منو بگا
-جون عشقم
-عشقم منو محکم بگا آه
-چه کس داغی داری
ناگهان پاهای شبنم شروع به تکان خوردن کرد و ارضاء شد
-عشقم آبمو کجا بریزم
-جون بریز تو دهنم
و پس از ارضاء شدن
عرق کرده از خواب بیدار شد
باز هم همان خواب تکراری
هفته ها همین را میدید
به خود یاد آوری کرد
-اون رفته.دیگه هم بر نمیگرده.اگه میخواست برگرده خیلی وقت پیش بر میگشت
به تقویم نگاه کرد
یک ماه از خیانت شبنم به او گذشته بود
نمیدانست چرا
ولی میدانست که طرف دوم پولدار بود
هفته ها در یک فکر زندگی میکرد
آنروز تصمیم گرفت
طبق روال به حمام رفت
حمامی که بازگشتی نداشت
او آرم بود
انگار میخواست پس از یک روز طولانی به خواب برود
خوابی که لازمه اش یک خط خونی بود
…
در آخر از شما خواننده عزیز تشکر میکنم که این داستان رو خوندید
اگر اشکالی داشت مثله آدم تو کامنتا بگید
ولی منزلت خودتون رو با کسشعر پایین نیارید
ببخشید اگر غلط املای داشت یا داستان بد بود
دفعه اولم بود
چه میشه کرد
نوشته: ناشناس