کردن دختر حجابی

با سلام خدمت همه انجمن کیر تو کسای عزیز من اسمم ایزل هست البته اسم مستعارمه مغازه دارم یه روز دم عید تو مغازه مشغول جواب دادن به مشتریام بودم که دوتا دختر حجابی که بعدا فهمیدم خوهر هستن اومدن مغازم یکی از دخترا یه گوشی دستش بود که من به شوخی گفتم خیلی از اون گوشی خوشم میادو اگه فروختیدش بدید به من بعدا کارت مغازمو بهش دادم فردای اون روز این دختر به من زنگ زد بعد از حرف زدن فراروان فهمیدم اون دختری هست که دیروز گوشیشو میخاستم بعدش بهش گفتم که گوشیت بهونه بودو من خودتو دوس داشتم خواستم زنگ بزنی بهت بگم دوستی ما از اون روز شروع شد بعد دوروز از دوستیمون دعوتش کردم مغازم اومدتو پیامهای قبلی بهش گفته بودم که میخام بوست کنم بوسش کردم گداشتو رفت بعد چن روز دعوتش کردم بیاد خونمون که اومد بهش گفته بودم کاری باهاش ندارمو وقتی اومد خونه این کیر بی صاحب اجازه نداد رفتم کنارش دراز کشیدم دستمو گداشتم کمرش نگو این از کمر خیلی حشری بوده بعد گفت دستتو بکش پاشدم نشستم کنارش ازش لب گرفتم مقاومت کرد روسریشو از سرش انداختمو رفتم سراغ گردنش اونم مقاومت میکرد یکم گردنشو خوردم دیدم صداش دراومده ولی بازم مقاومت میکرد نمیزاشت دستمو بردم رو سینه هاش یکم بازیشون دادم درشون اوردم یکم خوردمشون باز این دختر که اسمش ادر بود مقاومت میکرد بهش گفتم بابا کاریت ندارم فقط دارم یکم از گزدن به بالات حال میکنم بریم خواستم دست بکنم شلوارشو دربیارم گفت پریود هستم بعد اینکه یکم دیگه گردنشو خوردم ولش کردم گفتم پاشو لباساتو بپوش لباساشو پوشیدو رفت خیلی ازش خوشم اومده بود دوسش داشتم عاشقش شده بودم اون ادمی که میخاستم بود یه روز باهم رفتیم گردش یکی از استانها اونم به بهونه دانشگاه اومد باهم رفتیم این دفعه هدفم این بود که ببرم خونه دومادمون بکنمش بهش هم گفته بودم ناهارو میریم اونجا اونم نه میگفت ولی راضی بود مطمئن بودم بعد یکم گشتن تو خیابان خرید کردیمو رفتیم خونه خواهرم اینا یعنی دومادمون برد مارو گداشت خونشون خودش گداشت رفت. کار ما شروع شد بردمش روتخت دومادمون مانتوشو داوردم شروع کردم ازش لب گرفت لباشو خوردم رفتم سراغ گردنش گردنشو خوردم یواش یواش صداش داشت درمیومد هی میگفت بس کن منم بیشتر هشری میشدم رفتم سراغ سینه هاش پیرهنشو دراوردم شروع کردم خوردن سینه هاش اونقدر خوردم که داشت دیوونه میشد برگردوندمش کیرمو دراوردمو گداشتم لا کسش البته بعد اینکه شلوارشو کشیدم پایین شروع کردم بالا پایین کردم اونم هی میگفتمواظب باش تو نره یه چن دقیقه عقبو جلو کردم ابم داشت میومد اونم هی میگفت خسته شدم بس کن ابم اومد ریختم روکمرش بعدش کمرشو پاک کردم میخاستم با چوچولش ور برم که ابش بیاد ولی بهم گفت که من ارضا شدم نمیدونم کی ارضا شده بود من واقعا دوسش داشتم میخاستم باهاش ازدواج کنم البته چند سکس دیگه هم بعدش بینمون اتفاق افتاد که اگه خوشتون اومد بازم میگم

من امروز اولین روزمه تو این سایت عضو شدم چن ساعت بعدش هم واستون داستان نوشتم اولین دفعم هست نمیدونم چطوری نظر میدین امیدوارم خوشتون اومده باشه اگه دوس داشته باشین چنتا داستان دیگه هم دارم بگید واستون میزارم بازم میگم شرمنده چون اولین دفعه بود اینطوری نوشتم اگه خوب بود که هیچ اگه هم بد نوشتم شرمنده ببخشید

نوشته:‌ ایزل

دکمه بازگشت به بالا