رباب کون کجه (۲)
لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه…
آره طرف رباب کون کجه از آب دراومد.
گفتم جیگر تویی که تازه بچه محلم شدی ؟ خندید و گفت تو تازه بچه محل شدی ! من زاییده گاییده این محلم .
گفت دولتو بخورم جوجوی خودم میشی ؟ گفتم با اون همه گربه نره دور رو ورت باید عبدل باشم که جوجوی تو بشم . وارد بود خارجنده . گفت مامانی یی مثل تو لازم نداری دنبال اونی بری که میخوای بکنیش ! دنبال اونی میری که خودش اومده بهت بده .
نترس گربه ها با من . یهو همونجا لا در شروع کرد لبامو خوردن . هم قد خودم بود و واسه نسل خودش قدبلندحساب میشد . گفت مال خودمی . یه ماهه خشکت میکنم که مثل روح دنبال کونم بیای . گفتم اسمشو نیار که من رو اسمشم حساسم . انقدر سکسیه این کون که مرداهم دارن ! گفت مال من که دیگه زیر پاته . بیرقتو بزنی توش دورشو حصار میگشم مال خودخودت باشه عشقم و دوباره شروع کرد لب دادن و لبامو خوردن . گفتم حالا اب به ما میدی ؟ گفت دمت گرم لوطی از من هرگز نمیدم نمیشنوی قول بهت میدم عشقم . الان ابت هم میدم . تو چی ؟ تو کی به من اب میدی ؟ خندیدو رفت تو تنگو اب کرد و برگشت . شماره شم نوشته بود داد بهم . اخه اون موقع ها از موبایل پوبایل خبری نبود . ملاقاتها حضوری بود , کردنا هم زوری بود . گفت راسی پاتوق ماتوقت کجاس ؟ گفتم کولیزه . رفتی ؟ گفت زیاد . گفتم په چرا من نییدمت ؟
گفت واسه اینکه اون موقع ها تورو رانمیدادن . لبشو غنچه کردو یه تاچ بوس داد و اومدم . بد مصب لوند بودا ! لباش گوله اتیش بود زیر چشای درشتش پف داشت و سکسی ترش میکرد . بدنش جزع جزع بود . یعنی همه قسمتهای بدنش جدا از هم بود . مثلا بین کون برجسته و خوشگلش با بالا تنه ش یه کمر گود و باریک و زیبا بود که جداشون کرده بود . یا هر لنبر گونش یه گردی کامل در عمق و پهنا با تناسبی زیبا داشت . لباش قلوه ای بود ولی دهنش کوچیک نبود . دهن بزرگ سکسی تره مثل سوفیا لورن دهن بزرگ ولی زیبایی داشت . خلاصه باید مال شناس باشی بدونی چی میگم.
فرداش خواسم بهش زنگ بزنم چند بار ولی هی به خودم میگفتم , احمد بی خیال این دوبرابر تو سن داره ده برابر دوست دخترای تو بکن داره . همه هم کافه ای . از خیرش بگذر و کونو فدای شاه کون نکن . اما اکله با لبایی که دیشب از من گرفت سحرو جادوم کرد . راست میگفت جوجوی خودشم و یه ماهه خشکم میکنه. یه ده روزی هرچی دوست دختر داشتم بردم مکان و زدم زمین . ولی همرو با یاد رباب میکردم و تابلو بود که به جز کیرم بقیم جای دیگه بود و زیدم بد مشکوک شد و روزی ده بار زنگ میزد و چکم می کرد . شب جمعه شد و یکی از بچه ها که تولدش بود مسعود سوسول همرو دعوت کرد دیسکو هارلم که اون روزا از دیسکوهای هات تهرون بود و دنس فلورش بزرگ بود . رفتیم و طبق معمول هفت هشتا دخترم که دم دیسکو تنها اومده بودنو وایساده بودن اشنا ببینندو کوبلش بشن برن تو با خودمون بردیم تو که هم مارو راه بدن , هم اونارو . چون دخترا رو هم تنها راه نمیدادن ِ تو این دخترا یه دختر مو خرمایی ناز و ظریف مریف بود به اسم عسل که تازه از امریکا اومده بود ایران و اونجا دانشجو سال اول بود و باباش دندون پزشک بود . عسل بد جوری واسم حال پخش میکرد و مشروب اولو که خوردم رفتم باهاش رقصیدم و نمیدونست من رقاص حرفه ایم و اهنگا تند و تندتر میشد طبق روال هر شب جمعه که هات ترین روز کاسبی دیسکوهابود و منم سبکای مختلف باهاش رقصیدم و حسابی excited شده بود و رفته بودیم تو بقل هم که یهو از جاش پرید و دیدم رباب روبرومه . به عسل گفت دیگه موقشه بری خونه به ننت بگی سوفی اوخم کرد و عسل دررفت . بهش گفتم چیکارش کردی پرید ؟ گفت هیچی . دفه اولش نبود . گفتم چیو میگی دفه اولش نبود . گفت ای بابا ولمون میکنی ؟ خب اکله رفته بود تو بغل تو جای من , منم انگشتش کردم . اهنگ چون ملایم بود سوفیا یا رباب جون اومد تو بقلم و دانس کردیم . برا همین به دیسکو میگفتن دانسینگ . بوی الکل میدادو نیمه مست بود و بوی ادکلان تند و سیگارم قاطیش شده بود . ولی بوشم کیرمو راست میکرد . گفت امشب شب کاسبیم بودا . شب جمعه ها پنج هزار چوق بهم میدن تو کافه برقصم , اما انقدر خراب تو بودم که نتونسم برم کار و از غروب این چهارمین دانسینگ که دنبالت گشتم و تو هر کدومم یک ساعتی مشروب خوردم .
بابای من که مغازه تو بازار داشت و وضعشم خوب بود شاید ماهی پنج هزار تومن در میاورد . اونوقت این یه شبه پنش تا میساخت . گفت حالا میخوام ببرمت خونه . اخه لامصب خرابتم و چشاش پر اشک شدو گفت ده روزه یه زنگ هم بهم نزدی بی معرفت . ماشینم دم دره اما تو باید برونی من نمی تونم . بریم خونه ؟ عشقه ؟ یا بازم عشق بچه سوسول سوفی میخوای دلمو بشکنی ؟ صدام گرفت تو اون حس دیدمش , گفتم عشقه بریم . گفت قربونت برم جوجوی من .
دست چپشو انداخت دور کمرمو سرش رو هم لم داد رو شونم . منم دست راستمو انداختم دور شونشو راه افتادیم از وسط دنس فلور یا پیست رقص به طرف در خروجی و رباب تو ابرها بود و موقع رد شدن از جلوی عسل چنان فخری می فروخت که بیا و ببین . مخصوصا با کمی تاب و قر کمر راه میرفت که سکسی ترش میکرد . شاید هم اثر حرفه اش بود . باالاخره اونم رقاص حرفه ای بود . اومدیم بیرون یه کاماروی زرد لب جوب پارک بود و اون زمان ماشین مدل بالایی بود و مدل فایر برد بود و تو تهران تعداد معدودی مثلش پیدا می شد . گفتم این همون ماشین نبود اون شب تورو رسوند خونه . شب اشناییمون ؟ گفت اولا این ماشین هرشب منو میرسونه خونه چون ماشین خودمه . البته چون بیشتر شبا مستم و نمیتونم رانندگی کنم دربون کاباره ممد سیاه که خونش خانی اباده برام میرونه و منو میرسونه . منم ماهی هزارتومن بهش میدم . 4 تا بچه داره و چشم پاکه . و چون خونم درش از کف کوچه 40 سانتی بلندتره ماشینو میبره سرپل تو گاراژ سلطانی پارک میکنه و کلیدشم میده دفترشون و منم فرداش میرم میگیرم. مگه جوجوی من یادت نیست اون شب دم در به خاطر پله , مجبور شدیم بشینیم تا لب تو لب شیم عشقم ؟ گفتم اره . پرسیدم بریم خونت ؟ گفت چند روزه تو خواب و خوراک واسه من نذاشتی . اول برو چهارراه کالج پیش موسیو یه سوسیس المانی بزنیم . دوست داری ؟ گفتم اره عشقم . سوسیستم میخورم . گفت اونو من باید بگم . رفتیم جلو ساندویچی کنار پل کالج ِ اونجا پاتوق ارمنیا بود وبهترین سوسیس کالباسو ارمنیا داشتند و سوسیس المانی عشق جوونا بود و همیشه طلبه داشت . از بس خوشمزه بود . نونا هم نون بورکی بود قدیما و هم از باگت کوچیکتر بود وهم خوشمزه تر . دوتا ابجو شمس هم گرفتیم باهاش و هردو گشنه بودیم و چسبید و بعدشم دوتا سیگار چاق کردیم . و ولو شدیم رو کاپوت ماشین و ستاره هارو تماشا میکردیم . راستی ستاره ها هم با شاه رفتند و اسمون تهران دیگه ستاره هم نداره .
یهو رباب گفت من با خدا اینجوریم . هیچی ندارم ازش قایم کنم و الانم اون از همه بهتر میدونه من عاشقتم و میخوام زیر اسمون ابی برم تو بقلت . پس خونه نمیریم . کجا میریم ؟ گفتم کجا ؟ گفت میریم شمال و لب اب پلاژ روبه دریا میگیریم و تا صبح تو بغلتم . گفتم مامانم صبح زود اول میاد اطاق منو چک میکنه و سابقم خرابه . نه . شمالو نیسم . لباشو گذاشت تو لبام همون رو کاپوت ماشین تو خیابونو انقدر خورد و زبون چرخوند و کشید و گرفت که باز جادوم کرد و گفتم باشه ولی اول بریم محل من یه سربرم خونه بپیچونمو بگم شب با بچه ها میریم کوه و یه خورده پولم بیارم با خودم . کیفشو باز کرد دوتا دسته صد تومنی جمعا بیست هزارتومن توش پول بود . باهاش میشد یه پیکان جوانان خرید و بقیه شم انعام بچه ها .
گفت حرف پولو نزن . تو فقط برو ننتو بپز . رفتم ننه هرو پختم و کوله و پوتین و شلوار سربازی رم با خودم اوردم سه نشه . اخه اون موقع ها امکانات الان نبود و جوونا اینجوری میرفتن کوه .
رباب تا پوتین و کوله و فانوسقه (کمربند سربازی) و شلوارسربازیو دید غش کرد از خنده و گفت پس می خوای تا صبح روم سینه خیز کیر تیز بری ؟ منم زدم زیر خنده و راه افتادیم رباب تمام راهو خواب بود و معلوم بود کم خوابه . منم تو کنس ماشینش جدیدترین نوارارو از ستار و ابی و داریوش گرفته تا بیتا و جواد یساری و حسن خشتک پیدا کردم و تا خود بابلسر کیف کردم . اخه اون زمان هنوز از سی دی و فلش و ای پادو بلو ری و این چیزا خبری نبود و ضبط ماشین فقط نوارمی خوند . ساعت 4 نصف شب بود رسیدیم و یه پلاژ دبش لب اب گرفتیم پایه هاش تو اب بود و فقط دریا تورو میدید . البته اگه پرده رو میزدی کنار .
پلاژ اطاقک های ساخته از چوب و حصیر بود که چهارتا پایه به ارتفاع یک متر از ساحل داشت و معمولا چسبیده بود به اب و موج ابو میزد زیرش و فقط طرف سمت دریاش باز بود که اونم پرده داشت . رباب صاب پلاژیه رو صدازدو گفت برو دوتا میکده 55 جور کن و بیار انعامشم بگیر . یارو تا اومد نه و نو بیاره گفت عا ماشالاه . اومدیا تانزدم تو دهنت . میکده معروفترین عرق کارخونه ای ایران بود و 55 درصد هم غلضت الکلش بود . یارو ده دیقه بعد با دو تا شیشه عرق و یک کیسه نایلون پسه زعفرونی اومد و شنگول برگشت . رباب حسابی ساخته بودش . دراز کشیدیم تو پلاژ رو به دریا و اسمون پرده هم بالا بود و ستاره هارو درشت تو اسمون میدیدیم و نسیم دریا هم هم مطبوع بود هم شرجی . هوای تیپیکال شمال که عاشقشم . گفتم امشب هم ستاره ها میدرخشن درست مثل شب اشناییمون . گفت اون شب شب اشنایی تو با من بود . ولی شب اشنایی من با تو سه چهار ماه قبل تر بود و تو کولیزه تورو دیدم و عاشقت شدم . اون شب یه مهمون خارجی داشتم . یه تاجریونانی که سالهاست میاد ایران و فارسی هم بلده . اسمش نیکلاس بود و اونشب من میزبانش بودم . اخه کاباره با هتلهای موند بالا هم کار میکنه . تورو وسط سن دنس دیدم که با یه دختره که ارمنی هم حرف میزد دیدم . گفتم نورا . اون همسایه مونه و چند بار باهم کات کردیم و باز برگشتیم . رباب گفت بی خیال نورا و صغرا . امشب تمام این عرقو میریزم سر تو و قطره قطره از کیرت میخورم . می خوام تا صبح کیر عرق بخورم .دیگه طاقت نیاوردم . چسبیدم بهش . وای چی بود بد مصب . همه چیش جردادنی بود . دلت می خواست هرچی سولاخ داره بگای . کوسش ِ کونش ِ دهنش ِ دماغش ِ چشاش ِ گوشاش .بد مصب لوند بودا . همه چیش خوش فرم بود و اندازه پر و بغل پرکن و ورزیده رقاصی نه ورزشی . این دوتا با هم فرق دارن . مثلا سینه هاش خوش فرم بزرگ ِ توپ . اما ناباورانه نرمه نرررم .نوکاش برجسته و شق اما نرررم . کوسش خامه ای مثل قاچ هلو با یه هارمونی زیبا در وسط رونای نرم و سفید و خوش فرم و ورزیدش که میتونست تا صبح دور کمرم حلقه ش کنه . وای وای وای چه کونی . الا هه ی کون. بقدری خوش فرم و بغل پرکن و پیچیده به رون که قنبلم که میکرد باز لاش وا نمیشد .
پرده پلاژو زدیم بالا و هردو برهنه در معرض نور مهتاب و شهادت ستاره ها رو به قبله ونوس دراز کشیدیم . دو تا چتول عرق حلقه به حلقه دستامون رفتیم بالا و سوزوند رفت پایین و کم کم داغ شدیم و حالا رباب یا سوفی دست برد و کلیپ سرشو باز کردو مو های بلند و چین دارشو با چند حرکت سر دور شونه هاش ریخت . بعد از کمی مکث یهو موهاشو گرفتم و کشیدمش تو بغلم خوردن لبای داغ قلوه ایش .و زبونمو به زبونش میزدم و دورزنبونش می چرخوندم و فشار میدادم تو حلقش که با ولع میمکیدش و خودشو می بخشید به بغلم و اویزون گردنم میشد و سست میشد . سعی میکردم کل دهن و لباشو تو دهنم جا بدم و بمیکم . اما چون دهن بزرگتری داشت اون غلبه میکرد و تمام دهنمو تو دهنش جا میداد و چنگ به پشت سرم و لای موهام میزد .سینه های ژله ای و نرمشو به سینم میمالید و از گوشه لب مهار شدش در لبای من ناله میکرد و نفس گرمشو تو گردن و گوشم پخش می کرد . دستام دور بدنش خود بخود تو گودی کمرش روان میشدن به روی لنبرای نرم و و داغ کون تاقچه ش . و انگشتام لای قاچ کونش دنبال در این بهشت می گشتند و میچلوندن و میمالوندن و دونه دونه خودشونو میچپوندن تو سولاخ کون تنگش و مثل نت موسیقی هرانگشتی رو که تو سوراخش فشارمیدادم اهنگ اه کشیدنش عوض میشد . درازش کردم و رفتم روش و شروع کردم لاله های گوششو خوردن و بوسیدن گردنش به طرف پایین تا رسیدم به سینه های درشت و سفیدش که از بس تو رقص عربی تکونشون داده بود که با شکوه تمام جلوی چشمام خبردار و سربال ایستاده بودن و لبهای منو طلب میکردن . از نوک قهوه ایشون شروع کردم بوسیدن و لیسیدن و مکیدن . می خواستم همشو تو دهنم جا بدم و بخورم اما نمیشد بین زبون و لبام رقابت بود واسه خوردن اون سینه های بلوری و مشدی . چنان موهامو چنگ میزد که گفتم داره میاد . رفتم روش باز و لباشو چنان سفت میخوردم که لبای خودم تیر میکشید و زبونمو تا ته میکردم تو دهنش و اونم انقدر محکم می مکیدش که می خواست زبونمو از ته بکنه . یهو داغ شد و همونطور که زیرم بود منو چرخوند به پشت خوابوند و خودش سوارم شد و لب اخرم اون گرفت و با سرعت یه راست رفت پایین رو کیرم و تا ته بلعیدش و کیرمو با لباش میچلوند و ساک میزد و خایه هامو با دستای نرمش میمالید و کیر و ول میکرد و خایمو لیس میزد . دورتادور تخمامو لیس میزد و لب کش میکرد و همونطور رفت پایین و سوراخ کونمو می لیسید و کیرمو میمالید و باز برگشت کیرمو لیسیدو باز شروع کرد به ساک زدن و با دست چپش تخمامو میمالید و با دست راستش مو های سینمو میکند و چنگ به سینم میزد و کیر ناله میکرد . کیرم سنگ شده بود و تخمام به درد افتاده بود . مو هاشو کشیدم و از کیر باالاخره جداش کردم و پرتش کردم رو تشک و وحشیانه لنگاشو باز کردم و کیرمو گذاشتم تو کسشو پاهامو از زمین کندم و با دو دستم هم سر و سینمو فشار دادم بالا تا تمام وزن و زورم بیوفته تو کمرمو رو کیرم تا با تمام قدرت این کسو جر بدم .دیوونه شد و لنگاشو دور کمرم گره زد و هم دستم شد واسه پاره کردنش . می کوبیدم با تمام توان که گره پاهاش باز شد و تسلیم شد از جنون من چنان می کوبیدم تو کوسش که دندوناش به هم میخورد و جررق جوروق پلاژ حصیری هم دراومده بود و انگار داشتم هردوشونو جر میدادم . به اوج رسیدم و شیره تموم بدنم یکجا خالی شد تو کسش و تازه به چشمای حشریش نگاه کردم که بهت زده بهم نگاه میکرد و تازه درد ناخنهای بلندشو تو گوشت پشت بازوهام حس کردم . و از نوک دماغم قطره ای عرق افتاد رو لب رباب و تازه دیدم صورت ربابو دونه های عرق پو شونده و بیحال افتادم روش . می خواستم همونجوری تا صبح روش بخوابم ولی گرمای بدنامون و شرجی بودن هوا وادارم کرد برم بیرون و رفتم تو اب دریا زیر مهتاب تا جایی که اب از سرم گذشت و اون حرارت جنون رو از تنم گرفت .
ادامه دارد …
نوشته: الف . ع