ای یار با شهامت (۲)
ای یار با شهامت (۱)
سگه پوزهاش رو گذاشته بود رو زمین و داشت ما رو میپایید. اون هم سرش پایین و به زمین زل زده بود. خیره شدم تو چشم سگه. أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوء. با صدای خشدار از ته گلو تکرار میکردم. سگه داشت هیجانی میشد و دندون نشون میداد و غرغر میکرد. طاقتش که طاق شد یه قدم اومد جلو به واق و بیواق.
-واق واق واق
-قُرمواقِ قُرمساق
از ترس سگه چسبید بهم. داد زدم سرش بخواب با معامله! یه قدم رفت عقب و باز پوزهاش رو گذاشت زمین.
سفت گرفته بودم و زیر گوشش رو بوس میکردم. دستش رو گرفتم. بیا بریم چایی بخوریم حالت جا بیاد. نشستیم پا آتیش. کفش و جورابش رو کندم و پاش رو سفت گرفتم. غروبا میپاییدمش. اگه بعد وضو جوراباش رو پاش میکرد، جَلدی میرفتم کنارش، که بعد نماز زانوم رو بزنم به رونش. اگه پاش نمیکرد، لفتش میدادم صف پرشه، که برم صف بعدی و پاش و ساقش رو دید بزنم. حالا پاش تو دستم بود و با انگشت شستم میمالیدمش. جان! خم شدم و بوسیدمش.
حرف رو باس عوض میکردم، که به حرف بیاد. به سکوت اگه میگذشت، تو خجالت میموند و میرفت و حاجی حاجی مکّه. نباید بذارم به من دیگه باس برم بکشه.
-راستی خر رو برا چی میخواستی؟ بهت نمیآد خرکن باشی! خداوکیلی کردیش زبونبسته رو؟
-لا اله الّا الله!
-وحده لا شریک له!
-لال میشی بذاری حرفم رو بزنم؟ ننه دلش هوای امامزاده رو کرده، ولی نای این همه راه رو دیگه نداره. میگه ثوابش به همین پیادهرویشه، ولی خُب پیریه و هزار درد بیدرمون. ازم خواسته، که یه چهارپایی مهیّا کنم.
آره باس بذارم بیشتر حرف بزنه، چه کیفی میده وقتی نگاش میکنی.
-منم شریک ثوابش پس. هر وقت خواستی بیا ببرش زیارت.
-نه! اگه میفروشین میخوایم. تو که دوچرخه سوار میشی. خرلازم نیستی.
-تو از من جون بخواه قربونت برم. تو از من کون بخواه فدات شم، تو از من لولهی ناودون بخواه، تو از من کون بیتنبون بخواه. مرد نیستم، اگه هرچی بخوای، نگم به چشم.
-تا حالا دادی؟
-نه ولی به تو میدم، خیلی خاطرت رو میخوام.
-میگن دردش زیاده.
یه نیمسوز از تو آتیش ورداشتم و فوتش کردم و زدم زیر آواز
-مرد را، مرد را، مرد را دردی اگر باشد خوش است. درد بیدردی علاجش آتش است
نیمسوز رو یه هو گرفتم رو به سگه و اونم خودش رو کشید عقب. اینقدر که این سگه ناغافل ازم میترسه، عقیل از حضرت علی (ع) نمیترسید.
-نه! من نه کون میدم و نه میکنم. کیر اگه به سوراخ کون مرد فرو بره در عرش الهی زلزله میشه!
-یعنی میگی ولوله میشه؟
-آره زنجیر بزها هم پاره میشه!
-بز در عرش الهی چه غلطی میکنه؟
-نهجالبلاغه خوندی که؟ ارزش دنیا از آب دماغ بز کمتره.
-لابد خدا عندماغ بز رو گلوله کرده و شده دنیا. الله اعلم.
-حضرت آدم که از گل خلق شده
-راستی میدونستی، که کون حضرت آدم سوراخ آفریده شد؟ در جنّت که نمیرینن. هدف از خلقت سوراخ کون چه بود؟
-شاید بعد هبوط کونشون سوراخ شد.
-حبوبات خوردند و هبوط کردند. نه کون در جنّت سوراخ بود. اگه سوراخ نمیبود، اَحسن تقویم نبود. ناقصالخلقه میشد نه احسن تقویم.
-راس میگیا! ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ
-یعنی بعدش دهنشون آسفالت شد. کون برا این سوراخه که غلمان تا خایه فرو کنه توش.
-نه میگن غلمان برا زناس!
-یعنی تو میگی غیرت حضرت علی (ع) اجازه میده، استغفرالله! زبونم لال غلمان به حضرت فاطمه (س) نگاه بد کنه؟ من خودم یه کفگرگی بهش میزنم بخواد از این غلطا بکنه! غلمان رو چه به این گوهخوریا! اصن میرم سر حوض کوثر زنجیر میچرخونم و شکمبه غلمانها رو سفره میکنم. خدا خودش جلوشون رو میگیره، نگیره انقلاب میکنیم.
خیره شدم تو چشای سگه
-از بس تو این بیابون تنها میشینی چه فکرایی میکنی؟
-نشنیدی مگه، که ثواب یک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت بیشتره؟ یک ساعت که خیلیه، ولی من حساب کردم، یک دقیقه بیشتره از یک سال و نیم عبادته. سر سال تحویل ۳۰ ثانیه فکر میکنی، تا اول آبان بارت رو بستی. پاشو بریم یه نون و پنیر و چایی بخوریم تا بگم برات از غلمان. حرف من نیست ها تفسیر حاج آقا قرائتیه!
-تو بهشت پاداش اعمال صالح رو میدن. یعنی قرار نیست اون دنیا دیگه عملی انجام بدی تا حال کنی. اعمال مال این دنیاس. اون دنیا لش میکنی و حالش رو میبری. حالا اون دنیا بخوای کس و کون بکنی، این خودش یه عمله و باس هی کمر بزنی و به زحمت میافتی. نشد دیگه، بهشت که جای زحمت نیست! برا همین غلمان خلق شده که آدم دیگه به زحمت نیافته. کیرت رو میکنی تا ته اونجایی که میخوای و نگهش میداری، بعد غلمان تو کونت تلمبه میزنه تا آبت بیاد. اگه فقط حوری رو بخوای بدون غلمان، باس زیر بخوابی، که حوری خودش رو بالاپایین کنه. رو که باشی، کیر غلمان تو کونته، حالا کیرت تو کس کون زن مومنه باشه، یا تو کس و کون حوری باشه، یا تو کون یه غلمان دیگه.
این حرفهای مردونهاس. خدا و پیغمبر که گفتن کون دادن اکیداً ممنوع، برا اینه، که زن و بچه نشسته و هر حرفی رو جلو همه نمیشه زد. اُبهّت مرد باس جلو زن و بچهاش حفط بشه. من خودم رو مثال میزنم، اگه ببینم آقام به آقات کون میده، دیگه حرفشنوی میکنم ازش؟ نه! اگه چیزی بهم بگه، میگم برو کونده درت رو بذار. میگن حتی سورهی یوسف از دست حضرت محمد (ص) دررفته، زنا نباس بخوننش. بخونن پررو میشن. زنا باس فقط سورهی نور رو بخونن.
-پس قوم لوط چی؟
-ازت خوشم میآد، چون ذهن بازی داری و هر چیزی رو همینجوری قبول نمیکنی. فدات شم. حضرت لوط به قومش گفت: کونکشا! سر شیلنگ رو شب جمعهها بذارین تو کس یه آبیاری بکنین، نسلمون داره منقرض میشه. خسته شدم اینقد دست تنها خار و مادرتون رو گاییدم. همکاری کنید عزیزان! فقط یه شب، شیش روز دیگه کونکونک! لوط رو به تخمشون هم حساب نکردن و پیرمرد خایه سوزوند، بس که خارمادر این قوم رو به تنهایی گایید. نفرینشون کرد و گفت: بارالها دیدی من سعی کردم که کیرشون رو هدایت کنم، نشد که نشد. اینها به تخمشون هم نیست که منقرض میشن، یه دفعه منقرضشون کن، تخم لقشون! شرشون کم! این پیرمرد خایهسوز شد، حداقل تو دلش رو خنک بنما! آمین!
-حالا با این حرفها، میخوای کونم بذاری نه؟
-زکّی، مگه کوندادن به این راحتیاس؟ راز مگوی عرفان و سیرهی علما و عرفا و مردان خداست. من تو اگه بتونیم راستروده رو از عن خالی کنیم. میگه: هفت شهر عشق را عطار گشت، ما هنوز اندر خم یک کوچهایم. هفت شهر، هفت پیچ روده و کوچه راستروده اس. اصن روزی چندبار در نماز میگی: اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ؟ مستقیم به عربی میشه راستروده!
پیامبر فرمودن: برای قرآن ظاهر و باطنی است و برای هر بطن بطنی دیگر است تا هفت بطن. یعنی تو خودت روزی ۱۷ بار داری با زبون بیزبونی میگی، هدایتمان فرما به راه سوراخ کون.
نگاه سگه کردم و زدم زیر آواز، پنجههاش رو به زمین فشار میداد، که غافلگیر نشه و بتونه فرار کنه.
-چند خوردی چرب و شیرین از طعام، امتحان کن چند روزی لای پام
…
نوشته: کمال همنشین