قرص خواب
ن و جمیل دو تا بچه روستایی هستیم. جمیل کمی از من کوچکتر است. قد بلند، هیکل درشت، زیبا و مردانه دارد چنانکه از بچگی قیافهاش بنظرم زیبا میآمد و دوستش داشتم تا اینکه بزرگشدیم. این داستان مربوط دو سال پیش است که من ۲۲ و جمیل شاید ۲۰ ساله بود. من هنوز هم حس جمیل را نسبت به خودم نمیدانم که نسبت به من چه حسی داشت، بنابراین آنچه را مینویسم فقط احساس و تجربه خودم است.
وقتی از ولایت مان به سمت شهر کوچ کردیم، احساس تنهایی من و دوری از خانوادهام باعث میشد گهگاهی خانه جمیل بروم. جمیل با خانوادهاش مهاجرت کرده بود.
شبهایی که من به خانه جمیل میرفتم جای خواب مان اطاقی کوچکی بود که دور از اطاق نشیمن و خواب خانواده جمیل بود و چون همطبع بودیم ما را در آن اطاق میفرستادند، تا مزاحم خواب دیگران نشویم. من از ۱۷ سالگی فهمیدم تمایل به همجنس دارم. از پسران خوشقیافه و با اندام مردانه خیلی خوشم میآمد، جمیل که دیگر جای خود را داشت. صورت صاف و پسرانه، بدن کممو و دست و پای مردانهاش، خیلی عذابم میداد و حتا فکر اینکه بتوانم از جمیل کام بگیرم یک خیال بود. خلاصه چند شبی پی هم در یک اطاق تنها خوابیدیم، جمیل به محض درازکشیدن به خواب عمیق میرفت ولی تپش قلب من تاصبح همچنان تند میکوبید و فکر میکردم و میدیدم که ممکن نیست چیزی از جمیل نصیب من شود. از طرفی هم نمیتوانستم به جمیل نزدیک شوم. میترسیدم که اگر اهلش نباشد و بلوا بپا کند آنگاه آبروریزی خیلی میشود. شبها در خیال جمیل غرق میشدم، فکر میکردم جایی که من ندیدم قرار است چگونه باشد. صبحها که میدیدم کمی از زیر شلوار راست کرده است، فقط میسوختم. در آن شبها من درد میکشیدم و او فقط محکم خروپف میکرد. وقتی خیلی فکر کردم راهی به ذهنم رسید که باید هنگامی که جمیل در خواب عمیق است، ازش کام بگیرم. اما این هم کار آسانی نبود؛ اگر جمیل بیدار میشد چه؟! که قطعا بیدار میشد. در سایتهای اینترنتی دنبال قرص خوابآور میگشتم تا حد اقل مطمین شوم که جمیل بیدار نمیشود و خوابش را عمیقتر و سنگینتر کنم.
نام یکی از داروهای خوابآور را یافتم ولی مشکل اینجا بود که داروخانه بدون نسخه پزشک آن دارو را نمیفروخت. بعد از کلنجار بسیار با چند داروخانه بلاخره موفق شدم دارو را تهیه کنم ولی خوراندن آن خود مشکل تازهای بود. پس از تهیه دارو استرسم بیشتر شد. چگونه دارو را به جمیل بخورانم. همچنان به مغزم فشار میآوردم تا راهی بیابد. بلاخره به ذهنم رسید که همراه دوغ یا چایی که قبل از خواب میخوریم، شاید بشود خوراند. آن شب هم مثل شبهای دیگر شام خوردیم و قرار شد برویم بخوابیم. من چایی درست کردم و یک قرص خواب را ساییده به شکل پودر در لیوان خالی جمیل ریختم. رنگ پودر کمی ته لیوان را سفید کرده بود ولی لیوان خیس بود و با آبی که از شستن در ته لیوان جمعشده بود، نمیشد به راحتی تشخیص داد که چیزی اضافه شده است. چایی را بردم دیدم جمیل دراز کشیده و خوابیده ولی بیدار بود. بزور بلندش کردم و همراه با شوخی و سروصدا که پاشو چایی بخور. گفت نمیخورم تشنه نیستم، گفتم نه باید بخوری مگر میشه من چایی دم کنم و نخوری.
بلاخره چایی را ریختم و لیوانی که دارو ریخته بودم را جلو جمیل گذاشتم و لیوان دیگر را خودم گرفتم. وقتی چایی کمی سرد شد جمیل جرعه اول را که نوشید کمی مکث کرد. دقیق به لیوانش نگاه کرد ولی متوجه نشد. اما من متوجه بودم که رنگ چایی جمیل از چایی من تیرهتر شده بود. ولی جمیل خوابآلود بود و از طرفی هم من مجبورش کرده بودم چای بنوشد، جدی نگرفت، اصلا دقت نکرد و پیاله را تا آخر سر کشید. من فکر میکردم آب جوش ممکن است تاثیر دارو را خنثی کند اما چنین نشد. جمیل خوابید و پس از ده دقیقه خروپفاش شروع شد. اما امشب مثل شبهای قبل در حالت عادی نبود. نیم ساعتی گذشت و من انگار دلم از جا کنده میشد که اگر این کارم نتیجه نداد چه؟ یا اگر دارو ضرری جدی به جمیل زد چکار کنم؟ نشود که صبح از خواب بلند نشود و هزاران فکر دیوانهکننده دیگر…
پس از نیم ساعت تصمیم گرفتم نتیجه کارم را ببینم. اول موزیکی را با صدای بلند پخش کردم تا اگر بیدارشدنی است، بیدار شود. دیدم خبری نیست. چندبار صدا زدم گفتم جمیل! جمیل! پیش خودم حساب کرده بودم که از صدازدنم بیدار شد بگم بریم بیرون بنظرم کسی دم در گشت میزند، نکند دزد باشد. دیدم بیدار نمیشود. تکانش دادم چندبار دیدم خبری نیست و مثل یک جسم بیجان با پشت افتاده است، فقط نفس میکشد. از طرفی قند در دلم آب میشد که ترفندم نتیجه داده است، از طرفی اما ترسی بر پشت دلم سنگینی میکرد که نکند دارو اثر بدی روی جمیل بگذارد. فقط خدا میداند چه کشیدم…
من یک عمر در حسرت بوسیدن جمیل بودم. کم کم کارم را شروع کردم. در ابتدا رفتم سمت صورت و لبش. صورت زیبایی داشت و در نور مهتابی که از پنجره اطاق آمده بود، مثل یک ماه تمام میدرخشید. لبهایم را به لب جمیل چسباندم و با تمام وجود یک بوسه آرام و عاشقانه زدم. عطشم بیشتر شد. اینبار لبم را روی لبهای جمیل کذاشتم. لذت عجیبی داشت. جمیل تازه سبیلش را تراشیده بود و داشت از بین پوست در میآمد. این درشتی پشت لب جمیل وقتی بالبم تماس میگرفت، دیوانه میشدم. احساس میکردم دارم خودم را در اختیار یک مرد قرار میدهم که واقعا مرد است. جمیل نفسهای عمیقی میکشید. وقتی جمیل نفس میکشید من نفس خودم را بازدم میکردم تا وقتی جمیل نفسش را بیرون میدهد تماما نفس گرمش را در سینهام جای دهم. نفسش بوی خوبی داشت. جمیل اهل سیگار و مواد مخدر نیست. همچنان سالم و سرحال و نفسش خوشایند و دلکش بود. شاید حرف من کمی احمقانه بنظر برسد ولی شما اگر از جان عاشق کسی باشید حرف مرا کاملا میفهمید. آرام آرام لحاف را کنار زدم اما همچنان نگرانم که بیدار نشود. لحاف را از سر تا پای جمیل برداشتم و به عنوان ابراز یک عشق عمیق و یک دوستداشتن دیوانهوار، بوسه دیگر را درست بر پشت پای جمیل زدم و کیف کردم.
تا کنون در عمرم چنان شب خوبی نداشتم. پس آمدم سراغ بدن جمیل. یک رکابی سفید پوشیده بود و یک زیرشلواری کشی آدیداس اما بند زیرشلواریاش را محکم بسته بود. چراغ موبایلم را روشن کردم ابتدا سمت صورت جمیل گرفتم دیدم خبری نیست و چشمانش تکان نمیخورد. سپس رکابیاش را کمی بالا زدم، و سینه و شکمش را مثل یک عاشق دیرینه نگاه کردم. دیگر اختیار خودم را نداشتم. نفسم چنان تند شده بود که انگار داشت کنده میشد. دست بردم تا بند شلوار جمیل را باز کنم دیدم خیلی محکم گره زده است. بلاخره بند شلوارش را باز کردم و شلوارش را کمی دادم پایین اما درست پایین نمیرفت چون وزن جمیل روی قسمت دیگر شلوار افتاده بود و خیلی سنگین بود. به هر حال توانستم شلوار را بکشم پایین. باورم نمیشد. دقیقا شورت آبی مردانهای که من دوست داشتم تنش بود و برجستگی بندش کمی پیدا بود. داشتم دیوانه میشدم. دیگه فراموش کرده بودم که ممکن است بیدار شود. اصلا به بیدارشدنش فکر نمیکردم. دستم میلرزید و عرق سردی پیشانی و دستانم را گرفته بود. بلاخره بعد از چند سال انتظار، داشتم از نزدیک میدیدم.
شورت جمیل را کشیدم پایین!!! چیزی که دیدم را دقیقا نمیتوانم وصف کنم. آخخخخخ؛ کیر سفید و تازه یک جوان بیست ساله خوشقیافه و خوشهیکل، کاملا تمیز و پاکیزه سرش را روی ران راست جمیل گذاشته مثل خودش در خواب عمیق است. نفسم بالا نمیآمد. چند دقیقه فقط نگاهش کردم. زیبا و راست و دوستداشتنی بود. چند تا از موهای بغلش از دم تیغ مانده بود چون اطرافش را تازه تمیز کرده بود. طاقت نداشتم. همچنان که خوابیده بود، از ته دل یک بوسه عمیق و محکم زدم به کیر جمیل. مثل موم نرم بود ولی عالی و مردانه. بلاخره با دستم گرفتم و گذاشتم دهنم. لذتش قابل وصف نیست. چنان غرق لذت بودم که به هیچ چیزی فکر نمیکردم. از دهنم گذاشتم سر جایش. خیس شده بود. همچنان که خوابیده بود، از بیخ تا سرش را لیس میزدم. قرار نبود خیلی ادامه دهم اما دل کندن ازش محال بود. دوباره گرفتم دهنم و کاملا تا بیخ جا دادم. چند باری که دهنم را عقب و جلو کردم، دیدم دارد سیخ میشود. وای خدا! کیر جمیل داخل دهن من داشت بلند میشد. بلاخره کاملا سیخ شد. سخت و آماده. فکر کنم ۱۷ سانتی بود. کلفت و قلمی و بیعیب و خوشفرم. من همچنان دهنم را عقب و جلو میکردم. کیر جمیل نیز کاملا سیخ شده بود. وقتی کمی مکث میکردم میدیدم که رگی از بغل کیرش مثل تپش قلب من تند تند میپرد. این یعنی جمیل حشری شده بود ولی خواب بود.
دلم طاقت نداشت. کیر جمیل را از دهنم کشیدم و با چراغ موبایلم نگاه کردم چه چیزی شده بود. صاف و مستقیم ایستاده بود، خیس خیس از آب دهن من، همچنان مغرورانه بطرف بالا تکان تکان میخورد و آماده شده بود. قرار نبود اینطوری شود ولی دست خودم نبود. شلوارم را کشیدم پایین و هر دو پایم را دو طرف جمیل گذاشتم در حالت بین ایستاده و نشسته، سوراخ کونم را درست با سر کیر جمیل که از پایین به سمت بالا نگاه میکرد برابر کردم. نمی دانید چه لذتی داشت. منم کونم را تازه تمیز کرده بودم سر کیر جمیل که با آب دهنم خیس بود درست با سوراخم در تماس بود. احساس فوق العاده داشتم. سوراخ کونم را به نوک کیر جمیل میمالاندم و لذت میبردم چند باری هم خودم را پایین فشار دادم اما دیدم که نمیشود. من پلمپ بودم و داخل رفتنش امکان نداشت. پایین آمدم و دوباره دهنم گذاشتم. نمیدانم. کیرش همچنان داشت تکان میخورد و داغ شده بود نمیدانم بیدار بود یا خواب ولی حسابی حشری شده بود. دوباره شروع کردم دهنم را عقب و جلو کردن. چند دقیقه طول کشید دیدم کیر جمیل تکانهای بیشتری میخورد و گاهی مقاومتش سختتر میشود. منتظر همچنین اتفاقی نبودم. یکباره دیدم آبش آمد. بار اول چنان انرژی و سرعت داشت که مستقیم به حلقم رفت و نتوانستم قورت ندهم. بار دوم و سوم کمتر بود و روی زبانم خالی شد. نمیدانستم چکار کنم. من هم تا قطره آخر قورت دادم. حتا کیرش را هم با زبانم تمیز کردم و خوردم. مزهای خاصی نداشت ولی کمی عجیب بود. دیدم کم کم کیرش سست میشود. آرام آرام در دهنم خوابید و مثل اول بیحال افتاد. از دهنم کشیدم چندباری لیس زدم تا آب خودم هم آمد. کیرش اما از قبل کوچکتر شده بود و بیحال بنظر میرسید. آخرین بوسه را از لب جمیل گرفتم و شورت شلوارش را مثل اول بلند کردم. پتو را نیز انداختم و خودم رفتم خوابیدم.
چیزی که من انتظار نداشتم این بود که پس از خوابیدن من حدود ۵ دقیقه که کذشت، جمیل بلند شد و رفت دستشویی و صدای آب میآمد که داشت خودش را میشست!!!
پایان
نوشته: میثم
نوشته: میثم