تله عشق

از سری داستان های عاشقانه ای در دل تاریکی است
داستان دارای تم گی می‌باشد اگر دوست ندارید نخوانید

امشب بهترین شب برای من بود
مرصاد رویایی ترین شب را برام درست کرد ،هیجده سالم شده اصلن توقع نداشتم که مرصاد بتونه مامان و آرمان را بیاره ،خیلی خوب بود.
(بعد از اینکه جشن تموم شد مرصاد مامان و آرمان را رسوند خونه و منم تا اقا مرصاد بیاد رفتم که حاضر بشم امشبو باید تکمیل کنم اینجوری نمیشه
تا خونه ما حداقل نیم ساعت راهه رفته و نیم ساعت برگشت خب میرسم به کارم ،قبل از همه باید تمیز بشم)
رفتم سرویس و با آب داغ خودمو شستم
وقتی اومدم بیرون یه بسته پاستیل خوردم 😂
((قبل عملیات خاک تو سری با پارتنر سعی کنید نیم ساعت قبلش پاستیل بخورید که قشنگ تمیز بشین))
اومدم بیرون و موهامو سشوار کشیدم
ست شلوارک و تیشرت مشکی و سفیدمو پوشیدم
جورابای مشکی کالجم پام کردم
برق لبمو هم زدم
(زن پوش نیستم اما از بالم لب و برق لب برای حجیم کردن لبامو و رفع خشکی و کدریشون استفاده میکنم)
یه نگاهی به آیینه انداختم ،خوب بود
خنده روی صورتم که از ته دلم بود بیشتر
به خوشحالیم اضافه میکرد
رفتم رو تخت دراز کشیدم و به سقف خیره شدم تو رویا غرق شده بودم که صدای کلید انداختن اومد فهمیدم مرصاده ،در را باز کرد و اومد داخل

+آیهان ،کجایی عشقم خوابیدی ؟!
_نه مرصاد تو اتاقم
+عه فکر کردم خوابیدی 😂
وایی آیهان ،این آرمان چقدر شیطونه پیش مامان همش میگفت مراقب داداشم باش،الان امانت دست توعه یه ذره ناراحت بشه حالتو میگریم
(رفته ،رفته صدای مرصاد نزدیک تر میشد تا جایی که اومد پیش چهار چوب در اتاق وایساد،
نگاهی بهم انداخت با چشماش کل بدنمو جست و جو کرد
تکیه داد به در و دکمه های پیرهنشو باز کرد آستین هاشو که همیشه عادت داشت تا کنه الان تای استینشو باز کرد و پیرهن شو در آورد و انداخت رو زمین
اومد داخل چشامو بستم و منتظر بودم اما نیومد رفت روبه روی آیینه ایستاد
از رو تخت بلند شدم و رفتم پشت سرش ایستادم
دستامو دورش حلقه کردمو و سرمو گذاشتم رو شونش ،
+مرصادم چیزی شده ؟!
_نه چیزی نیست
سرشو گذاشت رو سرم و منم منتظر یه حرکت بودم
ولی هر دو فقط از آغوش هم لذت میبردیم
مرصاد حلقه دستمو باز کرد و برگشت سمت من
سر من قشنگ زیر گردنش بود سینه لختش قشنگ تو صورتم بود
بوی عطرش منو دیوونه کرده بود ،
دستاشو برد پشت کمرم منو گرفت و چسبوند به خودش
زیر گوشم گفت
_ایهان ، امشب مثل شبای قبل نیست خیلی میخوامت نیازت دارم دیوونه شدم پسر
و دوباره خجالت من ،رفتم عقب مرصاد هم باهام اومد ،من یه قدم به عقب برداشتم مرصاد یه قدم به جلو ،اینقدر ادامه دادیم که خوردم به دیوار ،
اومد چسبید بهم
سرمو انداختم پایین
چونمو گرفت و گفت
_خودت تشنم میکنی موقعی که باید سیرابم کنی ،فرار میکنی ؟!
منتظر جواب نموند لباشو گذاشت رو لبام
دوباره اون خلسه شیرین اومد سراغم ،
لب تو لب هم
با دستام سرشو گرفتم و شروع کردم لب گرفتن
مرصاد پایین تنمو گرفته بود و هعی خودشه بهم میمالید.
همین جوری که لب میگرفتیم
بدون اینکه از هم جدا بشیم بغلم کرد
و دوتا افتادیم رو تخت
من رو تخت به کمر افتادم و مرصاد خیمه زد روم
تیشرتمو در آورد
هجوم آورد رو گردنم ،بوس میکرد میک میزد
خدایا
خیلی لحظات داغی بود.
گردنمو ول کرد و اومد سراغ لبام
با حس میخورد
مراقب بود
حواسش بود لذت ببرم

دیگه نوبت من بود
البته قبلش باید یه کاری میکردم
مرصاد را از خودم جدا کردم و گفتم
+عشقم باید برم جایی
_باشه ،باشه فهمیدم 😂❤️
رفتم سمت دست شویی و دوبارع خودمو با آب گرم تمیز کردم
و دوباره بالم لب
اومدم بیرون مرصاد رو تخت دراز کشیده بود
رفتم روش
خدایا بدنش عالی بود
لبمو بردم سمت لباش
خندش گرفت
سرمو عقب دادم و با تعجب نگاه کردم
+با طعم توت فرنگی 😘
خندم گرفت
این بار رفتم سمت گردنش
بوس میکردم و گاهی اوقات یه گاز کوچولو میگرفتم
تو اوج لذت بودیم.
رفته رفته پایین تر میرفتم و تا رسیدم به شلوارش نگاهی به مرصاد انداختم که مرصاد با چشمک منو شهوتی تر کرد کمربندشو باز کردم شلوارشو در اوردم و انداختم یه گوشه
حالا تنها سد بین منو و کیر مرصاد شرتش بود ،شرتشو نگاه کردم و وحشیانه اونو در اوردمکیرش نیمه خواب بود
تو دستم گرفتم ،نه خیلی دراز نه خیلی کوتاه ،نه خیلی کلفت نه خیلی باریک
سر کیرش بادومی شکله و اون رگ هایی که روی کیرش داره ادمو دیوونه میکنه
تو دستم یکم باهاش بازی کردم ☺️
و بله کیر اقا مرصاد بیدار شد ،لحظه به لحظه بزرگتر میشد و نبض میزد
بعد از این که کاملا بیدارش کردم
سر کیرشو گذاشتم دهنم ،حس خوبی داشت دقیقا مثل اولین بار بود.
سر کیرش تو دهنم بود با زبونم دورش حلقه میکشیدم
و سرشو هی میاوردم بیرون و دوباره میخوردم
مرصاد چشاشو بسته بود و فقط آه میکشید
رگ های کیرش از سر شهوت ورم کرده بود
سرمو با دستش گرفت
با چشام نگاهی بهش انداختم
که گفت
+واییی آیهان چه چشمایی داری!
پسر شروع کن دارم میمیرم
خنده ای کردم
و شروع کردم ساک زدن
کلا تو دهنم جا نمیشد
ولی تا میتونستم میکردم تو دهنم
سعی داشتم دندون نزنم
دیگه قشنگ داشتم مرصاد را دیوونه میکردم
در حین ساک زدن بودن که مرصاد سرمو گرفت اورد سمت خودش و لبامو بوسید
با یه حرکت
منو به شکم
خوابوند شورتمو در آورد و خودشو انداخت روم
نفسش به گردنم میخورد
و کیرش بین چاک کونم بود
هعی بالا و پایین میکرد و نفس نفس میزد
رفته رفته سرشو پایین تر میبرد
و روی خط کمرمو میبوسید
تا رسید به کونم
روی لپ های کونمو بوسید
و یک لحظه دست از کار کشید
_مرصاد چی شده یهووو ؟!
+آیهان تا همین جا کافیه!
_عه چرا خب
+خوشگلم ببین اولین باره قراره سکس کامل کنیم ،
_خب
+خب به جمالت
نه کاندومی نه ژلی چجوری اخه دیوونه ممکنه اتفاقی بیوفته
_اهان پس بخاطر اینه
+بله دیگه 😒

بلند شدم و رفتم سر کمد
و بله کاندوم و ژل را دادم مرصاد چشاش برق زد
و با خنده گفت
+وایسا ببینم چیشده ؟!😂
_مگه همینا نیست ؟!😂
+اره ولی شیطون مشکوک میزنیا 🤣
_اقا مرصاد الام ولش کن بریم 😁
دوبارع منو گرفت و پرت کرد روی تخت
با دستش به کیرش اشاره کرد که اره خوابیده 🤣
بعد دوباره رفتم سمتش
مثل دفعه قبل اول سرشو میزاشتم دهنم
بعد کم کم میرفتم پایین
دوبارع که رگ های کیرش متورم شد ول کردم
مرصاد منو به شکم خوابوند نگاهی به کونم انداخت
+خب اقا آیهان مثل اینکه کار زیادی داریم
ژل را برداشت ریخت روی کونم با انگشت کوچیکش اونو هدایت کرد داخل کونم
یکم بازی کرد باهاش،
دوباره ژل ریخت و این سری انگشت اشارشو هدایت میکرد
هعی بازی میداد
خیلی لذت بخش بود ،دوباره ژل و این بار انگشت وسطشو ژل ریخت و هدایت کرد داخلم
دیگه راحت انگشتش میرفت و میومد
حالا نوبت دوتا انگشت باهم بود
خیلی بازی داد ،
قشنگ که باز شدم
کاندوم رو کیرش کشید و ژل ریخت
سر کیرشو گذاشت روی سوراخمم
یکم هول داد داخل در آورد
دوباره کرد داخل و در اورد
اینقدر این کار را کرد که کیرش کاملا تو کونم جا خوش کرده بود
ولی هنوز درد داشتم
خودشو انداخت روم الان هم سنگینی خودش
هم درد کیرش هر دو داشت اذیتم میکرد اما لذت بخش بود
مرصاد شروع کرد به تلمبه زدن
یکم که تلمبه زد
منو به کمر خوابوند و پاهامو انداخت دو طرف بدنش و این سری بغلم کرد
تلمبه میزد
تلمبه هاااا دقیقه به دقیقه تند تر و سفت تر میشد
اینقدر ادامه داد که یهو با یک ضربه محکم آبش اومد و منم با ضربه تلمبه اخر مرصاد ارضا شدم
هردومون بی جون افتادیم
مرصاد رو من بود و کیرش هنوز تو کونم بودبعد چند دقیقه بلند شد
دید خیلی بی جونم رفت از آشپز خونه برام آب میوه آورد بهم داد که بخوردم
خیلی عاشقانه بهم نگاه میکرد
+آیهان بلند شو خودتو به آب برسون یکم جون بگیری!
_منننننننن،برو نمیتونم!
+چرا عشقم وایسا ببینم آسیب دیدی ؟!💔
_نننه نمیدونم!
اومد پشتمو نگاه کرد ولی خبری از زخم نبود فقط یه مقدار ورم کرده بود.
دوباره رفت تو اشپز خونه و با یه تیکه یخ اومد و گذاشت رو سوراخم ماساژ داد
وااااایییییی خیلی باحال بود 😊
کارش که تموم شد
بلندم کرد تو بغلش منو برد حموم
آب که روم باز شد
حس غریبی داشتم
کم کم بدنم داشت سبک میشد
حالم جا اومده بود
حموم کردیم و اومدیم تو اتاق
هر دو لخت و عور تو بغل هم گرفتیم خوابیدیم
صبح با صدای زنگ گوشی مرصاد از خواب بلند شدم
بلند شدم و رفتم تو آشپز خونه
صبح امروز خیلی خوبه
وایی بدنم چقدر سبکه
همین جور که کارامو میکنم
یک دفعه یادم میاد لختم 🤣
فوری رفتم تو اتاق ،لباسامو یعنی همون ست دیشبو میپوشم
به مرصاد نگاه میندازم
بالشتو بغل کرده بود و تو خواب عمیقی فرو رفت
دلم نیومد برم رفتم بالشتو از بغلش در اوردم
خودمو تو بغلش جا کردم
+سلام صبح بخیر آیهان جونم!❤️
_سلام صبح بخیر عاقا بلند شو ببینم ساعت یازدهه
+بیخیال عشقم بخوابیم
منو سفت بغل کرده
خندم گرفت و بدون هیچ حرفی تو بغلش دراز کشیدم
وقتی از خواب بیدار شدم مرصاد نبود
رفتم تو حال ساعتو که نگاه کردم از پنج گذشته بود 😱

مرصاد تو آشپز خانه بود یکی هم انگار پیشش بود
_سلام
+عه بهبه اقا آیهان تنبل کیه من یا تو آرمان بیا ببین داداش گرامیت تازه بیدار شده 🤣
_عه آرمان اینجاست
–سلام دادااااااااااااش جون
_سلام خوشگلم ،کی اومدی اینجا ؟!
–راستش دادااااااااااااش مرصاد منو آورد
_مرصاد؟!
+اره من اوردم امشب هم اینجا میمونه
_واییی مرسی خدایا
کل روز سرگرم بازی با آرمان بودم
اینور اونور بازی
کل خونه را بهم ریختم
مثل قدیما
با بالشت و پتو خونه درست کردیم
مرصاد برامون پفیلا درست کرد
فیلم دیدیم
اصلن رفتم به سه چهار سال قبل
خیلی خوش گذشت
بعد از دیروز
امروز هم بهترین روزم بود
دیگه وقت خواب بود
من و مرصاد رفتیم تو اتاق
+مرصاد جان ،
_جانم !
+مرسی امروز خیلی خوش گذشت واقعا ممنون
_قابلتو نداشت,عشقم راستش این چهار ماهی که اینجا بودی
حواسم بود چقدر بی قراری میکردی
+واقعا نمیدونم چی بگم بی قراریم که زیاده ولی میدونم یکی اینجا هست که کنارمه یکی هست که عاشقمه
یکی هست که تکیه گاهمه
ممنونم مرصاد
_بیا بغلم ببینم تا ابد و عمر کنارتم
و اینجوری بود که تو بغلش خوابیدم
صبح نزدیک ساعت های هفت بود که صدای پیام اومد
نگاه کردم گوشی مرصاد بود
بی‌خیال شدم
ولی دوباره پیام اومد
کنجکاو شدم
نگاه کردم دیدم نوشته بود
بهبه عشق من مرصاد خل و چل کجایی مرد رویاها
بهم بر خورده بود
پیام از طرف یکی به اسم کیانا بود
گوشی را گذاشتم کنار و به صورت مرصاد نگاه کردم گفتم
بهتره که دلیل منطقی داشته باشی
و پشت بهش سرمو گذاشتم

ادامه……

دکمه بازگشت به بالا