امیری که امیرم شد (۱)

نصف شب بود توی خونه تنها بودم، خیلی حالم خراب بود، رفتم توی چت و نوشتم کی مکان داره من باتم، یکی پیام داد که من مکان دارم، اصل؟ نوشتم آرش 175-75-30 سفید و بی مو و زنپوش نوشت منم امیرم 40 سالمه با کلفت مشکل نداری، نوشتم نه، نوشت سریع پاشو بیا به این آدرس، نوشتم از کجا معلوم که بیام و سر کاری نباشه، سریع شمارش رو فرستاد بعد نوشت اگه می خوای حال کنیم پاشو الان بیا من تنهام، چون دیدم فاصله اش نزدیک بود با خودم گفتم اگه سرکاری هم باشه اشکال نداره چون به خونمون نزدیکه، نوشتم میرم یه دوش. میگیرم و میام، نوشت منتظرتم، سریع پاشدم و رفتم حموم و دوش گرفتم و اومدم بیرون لباس زیر زنونه پوشیدم و روش هم یه شلوار لی و یه تی شرت پوشیدم و رفتم سر قرار، خیلی میترسیدم، وقتی رسیدم باهاش تماس گرفتم گفت رسیدی گفتم آره گفت بیا جلوی فلان ساختمون وقتی رسیدم جلوی ساختمون دیدم یه مرد قد بلند با قد حدود دو متر اونجا وایساده و یه کت و شلوار اسپرت تنشه، وقتی من رو دید گفت شما آقا آرشی گفتم بله، دستم رو گرفت گفت بیا توی ساختمان، با ترس و لرز دنبالش رفتم، وقتی رفتیم توی آسانسور یهو چسبید به من و همین طور که موهام رو نوازش می‌کرد یه لب ازم گرفت، مثل به بچه توی بغلش بودم، دلم ریخت پایین شل شدم، در آسانسور که باز شد، همینجور که توی بغلش بودم من رو برد توی آپارتمانش که تک واحدی بود، سریع لباساش رو در آورد و لباس‌های من رو هم جوری در آورد که خودم نفهمیدم چجوری لختم کرد، وقتی چشمم به کیرش افتاد زهره ام آب شد، گفت ساک بزن ولی به قدری بزرگ بود که توی دهنم جا نمیشد. خودش میدونست که این کیر سایز دهن من نیست برای همین زیاد فشار نیاورد، خوابید روی پتویی که روی زمین پهن کرده بود و من رو از پشت گرفت توی بغلش، کیر کلفتش رو لای پام حس کردم، شروع کرد گوشم رو خوردن، و با یه دستش نوک یکی از سینه هام رو می‌مالید و با دست دیگه اش کیرم رو توی دستای بزرگش گرفته بود، تمام موهای بدنم سیخ شده بود، خیلی حرفه ای بود، با تمام وجود توی دستاش بودم، چند دقیقه که خورد و مالید و دستمالی کرد مست شده بودم، ناله هام بلند شد، گفت جون چه قشنگ ناله میکنی، و مالش و خوردنش رو شدید تر کرد، جوری گردنم رو لیس میزد که حس میکردم تک تک عصب های گردنم رو داره تحریک میکنه، بین زمین و آسمون بودم، کیرم حسابی شق شده بود توی دستاش، رفت سراغ سینه هام، جوری نوکشون رو میک میزد که تمام بدنم به لرزه افتاده بود، کیرش شق شده بود و لای باسنم رو پر کرده بود، یهو منو چرخوند و با تمام وزنش خوابید روم، لای باسنم رو با آب دهنش خیس کرد، گفتم میترسم، گفت من کار بلدم نگران نباش، تا خواستم حرف بزنم همینجوری که روم خوابیده بود شروع کرد به خوردن لبام، پنجه هاش رو هم قفل کرد توی پنجه هام، جوری زیرش پهن شده بودم که هیچ جوره نمی تونستم تکون بخورم،در گوشم گفت جون تو چقدر لطیفی گفتم تازه اپیلاسیون کردم گفت جووون گفت چه کون بزرگ و نرم سفیدی داری و یکی زد روی کونم که صداش پیچید توی خونه، شروع کرد با کیرش بازی کردن با سوراخ کونم، حس میکردم باسنم باز شده،رفت و برگشت کیرش لای باسنم جوری بود که لزج بودن کیرش رو حس میکردم، کم کم سر کیرش رو داشتم توی وجودم حس میکردم، سعی می‌کرد جوری گردن و گوش و لبم رو بخوره که حواسم از سوراخ کونم پرت بشه، داشتم ناله میکردم، اونم هی جون جون میگفت که کم کم کیرش رو وارد کرد، باورم نمیشد اون کیر کلفت رو توی سوراخ تنگ من جا داده بود، وقتی تا آخر کیرش رو کرد توی کونم تکون نخورد که جا باز کنه، بعد در گوشم گفت راستش رو بگو متاهلی؟ همینجور که زیر کیرش مست شده بودم گفتم آره گفت جووون گوشیت رو باز کن ببینم، گفتم چی رو ببینی گفت عکس زنتو نشون بده ببینم گفت الان نه باشه بعد گفت نه الان حال میده بعدش فایده نداره، گوشیم رو داد دستم و همین که گوشیم انگشتم رو لمس کرد باز شد، سریع رفت توی گالریم گفتم اجازه بده خودم بیارم گفت نه تو حواست به کیر من باشه، چند روز قبل وقتی خانمم از حموم اومده بود و لخت خوابیده بود یه عکس از اون بدن سفید و مژگانش گرفته بودم تا عکس رو دید گفت این کیه گفتم زنمه، تا گفتم زنمه حس کردم کیرش توی کونم شروع کرد دل زدن، گفت عجب زنی داری، اووووف، میشه منم بکنمش گفتم اهلش نیست گفت اگه من رامش کنم چی؟ گفتم چجوری مریم اصلا اهلش نیست، گفت جوون چه اسم قشنگی هم داره، گفت تو موافقت کن بقه اش با من، منم که زیر کیرش مست شده بودم گفتم اگه راضیش کنی من حرفی ندارم، تا اوکی رو ازم گرفت شروع کرد تلمبه زدن، گردن و گوشم رو لیس میزد و لب می‌گرفت و محکم تلمبه میزد، منم مستانه ناله می کردم و اونم قربون صدقه من و مریم می رفت، حدود بیست دقیقه من رو کرد و آخرش هم با یه ناله بلند آبشو توی کونم خالی کرد، و روی من خوابید، ولی کیرش رو در نیاورد،
گفت همینجا به من قول بده که مریم رو بیاری زیرم که بهش یه حال اساسی بدم گفتم چجوری بیارمش، گفت مریم شغلش چیه گفتم فعلا خونه داره، گفت زبانش چطوره گفتم از بچگی کلاس زبان می‌رفته گفت دنبال شغل براش نمی گردید ، گفتم کار درست و حسابی نیست، گفت شغلش با من، گفتم چطور؟ گفت اینجا دفتر کارمه و من دنبال یه منشی میگردم میاریش اینجا و من استخدامش میکنم هم تو رو مرتب میکنم هم مریم رو، گفتم آخه مطمئنم بهت پا نمیده، گفت تو بیارش برای استخدام بقیه اش با من، گفتم باشه، تا بله رو گرفت یه بوس ازم کرد و کیرش رو کشید بیرون، آبش زد از لای پام بیرون، سریع رفتم دستشویی، تمام بدنم بوی آب کیرش رو گرفته بود، وقتی از دستشویی اومدم بیرون یه لب ازم گرفت و گفت بپوش بریم، گفتم کجا گفت بریم در خونتون، باید خونتون رو به من نشون بدی که زیر حرفت نزنی، گفتم آخه گفت آخه نداره تو به من قول دادی، سوار ماشینش شدیم و من رو رسوند در خونه و وقتی در رو باز کردم و مطمئن شد رفت، نیم ساعت بعد بهم پیام داد گفت فردا مریم رو بیار برای شغل جدید به دفتر من، گفتم تا چند روز دیگه شهرستانه، گفت پس هر شب بیا پیشم تا وقتی که برگرده، منم که این سکس خیلی بهم چسبیده بود گفتم باشه. هر شب میرفتم پیشش و امیر هم که حسابی از کردن من لذت میبرد هر بار به یه سبک جدید من رو می‌کرد و بعد هم من رو میرسوند در خونه و میرفت. تا اینکه مریم از مسافرت برگشت. با دو دلی به مریم گفتم یه شغل برات پیدا کردم و مریم هم استقبال کرد، گفت حقوقش چطوره گفتم اینجوری که آگهی کرده بود خیلی حقوقش بالاست. فقط باید توی مصاحبه اش قبول بشی، گفت باشه، قرار شد فرداش برسونمش که مصاحبه بشه. به امیر هم گفتم که مریم خیلی حساسه و اگر یه ذره حس کنه که نظر سوء بهش داری دیگه نمیاد و امیر هم قول داد که خیلی مراقب باشه. روز بعد مریم رو رسوندم دم دفتر امیر و خودم پایین توی ماشین منتظر موندم. مریم هم با چادر مشکی رفت برای مصاحبه، منم دل توی دلم نبود، مصاحبه اش حدود یک ساعت طول کشید و وقتی که مریم برگشت گفتم چطور بود، و گفت خیلی آدم با کلاس و با ادبیه و حقوقش هم خیلی خوبه فقط چون تاجره میگه باید سفرهای خارجی هم باهاش برم و من گفتم که من متاهلم و نمی تونم از خونه دور بشم و اون هم گفت برای سفرهای خارجی حقوق دلاری بهتون میدم و منم گفتم که باید همسرم همراهم باشه، نظر تو چیه منم گفتم این خیلی خوبه که حقوق دلاری بگیری و موافقت خودم رو اعلام کردم، مریم هم خیلی از این شغل جدیدش راضی و خوشحال بود و گفت من بدون تو جایی نمیرم ، اون روز رفتیم یه نهار حسابی بیرون خوردیم و از روز بعد کار مریم شروع شد. امیر هم اینقدر خوشحال بود که می گفت حاضرم تمام دنیا رو به پای مریم بریزم، شب که رفتم پیش امیر جوری من رو بغل کرد که توی پوست خودش نمی گنجید، گفت مریم جان خیلی خانمه من بدجوری عاشقش شدم. از حالا به بعد باید یه قولی به من بدی، گفتم چه قولی، گفت حق نداری بدون اجازه من مریم رو بکنی، و حق نداری بچه دارش کنی تا اول من بچه دارش کنم، این حرفش برام عجیب بود ولی چون روی من و مریم حس مالکانه پیدا کرده بود قبول کردم و خودم هم حس میکردم که مرد من ازم چیزی خواسته نمی تونم نه بهش بگم. چند روز بعد مریم گفت قراره با امیر بریم روسیه برای عقد یه قرارداد تجاری و امیر قبول کرده که تو هم همراه ما باشی. فقط امیر گفته بود اونجا نباید با چادر بیای چون ممکنه روی کارمون تاثیر بذاره و مریم گفت چیکار کنم، منم گفتم اشکالی نداره اونجا فرهنگشون همینه و ما نمی تونیم بر خلاف عرف اونجا عمل کنیم، روز موعود فرا رسید و سه نفری رفتیم فرودگاه و پروازمون خارجی بود و توی پرواز به مریم گفتم از همینجا دیگه لباس باز بپوش، و مریم قبول کرد و رفت توی سرویس و چادرش رو در آورد، امیر دستم رو گرفته بود و انتظار رو توی چهره اش می دیدم، وقتی مریم اومد امیر به احترام مریم از جاش پاشد و مریم هم که خجالت می‌کشید خودش رو کنار من پنهان کرد. من برای اینکه این دو نفر با هم راحت تر بشن رفتم سمت سرویس و کمی معطل کردم وقتی برگشتم دیدم امیر مشروب سفارش داده بود ولی مریم نوشابه برداشته بود و برای من هم نوشابه گرفته بود، امیر گفت توی روسیه اگر سر میز مشروب نخوریم ممکنه حس کنند که داریم بهشون بی احترامی میکنیم برای همین پیشنهاد میدم از همینجا تمرین کنید که قرارداد مون خراب نشه و منم گفتم مریم جان به نظرم امیرخان حرفشون منطقیه و ما هم مشروب سفارش دادیم، من قبلا مشروب خورده بودم ولی مریم تا حالا لب نزده بود. برای همین اولین جرعه رو که خورد نزدیک بود بالا بیاره، ولی خودش رو کنترل کرد و امیر گفت خیلی آهسته و پیوسته بخورید که اذیت نشید، مریم هم شروع کرد آهسته آهسته خوردن و باهاش پسته و بادوم زمینی خوردن و حس کردم که مشروب مریم رو گرفت چون یهو شوخ و حراف و خنده رو شده بود بعدش هم چشماش سنگین شد و خواب رفت.
وقتی هواپیما به زمین نشست و مریم بیدار شد من چمدون ها رو برداشتم و جلوتر راه افتادم و مریم پشت سر من اومد و امیر پشت سر مریم و چون مریم تعادل نداشت امیر کمرش رو گرفت که کمکش کنه و اونجا حس کردم که مریم نسبت به امیر یه حس تکیه گاه پیدا کرده بود. وقتی رسیدیم هتل و اتاق رو تحویل گرفتیم، ما دو نفر رفتیم توی اتاق خودمون و امیر هم رفت توی اتاق خودش، مریم هم تا رسیدیم توی اتاق لباس هاش رو در آورد و با یه شلوارک و تاپ جذب توی اتاق می چرخید که چند ساعتی که گذشت امیر تماس گرفت و گفت مریم جان آماده بشن که بریم، و مریم گفت حالا چی بپوشم و منم گفتم یه چیزی بپوش که امیر اینجا وجهه اش خراب نشه، و مریم هم یه دامن کوتاه و سرافون پوشید، موهای طلایی قشنگش خیلی مژگانش کرده بود. وقتی رفت دم در امیر با یه حس تحسین گفت چقدر مژگان شدین و مریم سرخ شد و تشکر کرد و با هم رفتن. و من موندم توی اتاق در حالی که دل توی دلم نبود و داشتم لحظه لحظه ی با هم بودنشون رو تصور می‌کردم و کیرم حسابی شق شده بود.

ادامه….

دکمه بازگشت به بالا