داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

یک سر و هزار سودا 127

اونا می تونستن به من حال بدن . ولی من چه حالی داشتم که به اونا بدم ! دیگه حالی واسم نمونده بود . رضایت هم نمی دادند . این مرد ها هم با این که هر کدوم دو سه بار آب کیرشونو خالی کرده بودند باز هم هیجان داشتند که زناشونو زیر  بدن من ببینن . 
-من نمی دونم شما آقایون اسیر چه هیجانی شدین که دست از سر من و این خانوماتون ور نمی دارین .
با این حال اونا همچنان در تکاپو بودن  .. می خواستن هر طوری که شده از لحظاتشون حد اکثر استفاده رو بکنن . خسته شده بودم .. انگار هر چی بیشتر اونا رو می کردم جونی دوباره می گرفتن . بیشتر به جنب و جوش می افتادن .  حق هم داشتن وقتی که شهروز نامی بود که به اونا به اندازه کافی حال بده معلوم بود که دیگه به این سادگی ها دست از سرش ور نمی دارن . بالاخره رضایت دادن که دست از سرم ور دارن … ازم قول گرفتن که بازم با هم از این بر نامه ها داشته باشیم ..  وقتی به خودم اومدم که دیدم جلوی در خونه مون هستم . اصلا  یادم نمیومد منو در چه شرایطی بر ده بودند .. فقط وقتی چش باز کردم  دیدم روی تختم افتادم و چشام به زور باز میشه ومادر و خواهر کوچیک ترم نگرانم هستند … مادرم رو کرد به من و گفت شهروز پاشو ببرمت دکتر .. همش داشتی هذیون می گفتی  . این اسمها چی بود که توی خواب بر زبون می آوردی . من نمی دونم تو با اینا چه سر و سری داری .
 -مامان مگه من چی می گفتم ..
 وای نمی دونستم دیگه چه سوتی دادم !
-پیش این خواهرت ما رو خجالت زده کردی ..
-ببینم این دور و برا نیست که .. مامان .. من در روز با دخترای زیادی سر و کار دارم . اسمشونو می برم .
 -یعنی با اونا … چی بگم . نمی تونم بعضی حرفا رو بزنم . اگه زن بگیری دیگه از این بر نامه ها رو نداری . فکر نمی کنی اگه یکی از اونا بیفته گردنت و شکمشو بالا بیاره تا آخر عمرت باید بچسبی به زنی که اصلا دوستش نداری  .
-مامان بس کن . دست از سرم بر دار . من الان درسام سنگینه . اصلا نمی تونم به فکر زن و از دواج و این چیزا باشم .
 -آذر و آزاده و افسانه و مژده و فیروزه و دو سه تا اسم دیگه رو آورده بودی  .. یه چیزایی هم بر زبونت می آوردی که با این که جلو دهنت رو می گرفتم ولی نه ساکت می شدی و نه بیدار .
-خب مامان بیدارم  می کردی . حتما داشتم خواب می دیدم .
-نه شهروز دلشو نداشتم که این کارو بکنم . همینه .. همینه .. دیگه اگه فرضا خواب هم می دیدی نشون میده که باید یواش یواش بجنبی . که دیگه هر قدر هم تا حالا دیر کردی دیگه بسه … ولی شهروز واسه ما یکی کمتر فیلم بیا … این حرفایی که تو بر زبون می آوردی نشون می داد که نمی تونه فیلم باشه ..
 -مامان من اگه بخوام از دواج کنم باید کسی رو پیدا کنم که بتونیم به هم علاقه داشته باشیم ..
می خواستم ببینم مزه دهنش چیه . ..
 -مامان من یه بار از یکی خوشم اومد که ده سالی رو ازم بزرگ تر بود ..
-وای خدا مرگم بده پسر .  اگه تو ده سال ازش بزرگ تر می بودی باز یه حرفی .. ولی این جوری که تو داری میگی اصلا با عقل جور در نمیاد . یه زن خیلی خیلی زود تر از یه مرد شکسته و چرو کیده میشه .
-مامان همون حرف قدیمیا رو می زنی ها .و امروز دیگه همه این مسائل حل شده … دیگه نا و جانی نداشتم که حرف بزنم . این سه تا زن بد جوری شیره منو کشیده بودند  -ببینم تنگی نفس داری ;
-نه مامان . شاید این روزا زیاد میریم آزمایشگاه  . یا این که مصاحبه زیاد دارم با افراد بیمار … خود به خود رو من هم اثر می ذاره . باید بیشتر مراقب خودم باشم .نمی دونم ..
 -آره عزیزم . باید بیشتر از اینا مراقب خودت باشی .
-ولی مامان در مورد این که تفاهم و درک متقابل یک زن و مرد از هم ربطی به سن و سال نداره بیشتر فکر کن . همون طوری که گفتم من یک بار از زنی که ده سال ازم بزرگ تر بود خوشم اومده بود ..
 -چی گفتی زن ; اون دختر هم نبود ; 
-چرا مامان .. دختر بود .. دختر بود ..ولی ..
 -پسر مخت تکون خورده ها .. پاشو یه چیزی بخور …
 هر کاری کردم تا این مادرمو قانع کنم که میشه با زنی ده سال بزرگ تر از خود از دواج کرد به گوشش نمی رفت که نمی رفت . داغون داغون بودم .. حالم بد شده بود .. می دونستم به خاطر سکس زیاده . همینو کم داشتم که ملوک خانوم هم تشریف بیاره و  جویای حال و احوالم شه . می دونستم که اونم التماس دعا داره و یه جورایی می خواد خودشو به من بچسبونه . ای آوخ .. بد بختی من این بود که هر یک از این زنا و دخترایی که با هاشون حال می کردم فکر می کردن که تنها زن زندگیم هستن … ادامه  دارد .. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها